خبرهای داغ:
صلح طلبی را نباید با ترس و سستی خلط کرد. پس فرار از جنگ جزو گناهان کبیره است. روحیه جنگی و جهادی به معنی شجاعت و سست نبودن است نه صلح نخواستن.
کد خبر: ۹۰۴۶۱۱۸
|
۲۴ مرداد ۱۳۹۷ - ۰۸:۰۲

به گزارش خبرگزاری بسیج،  سوره انفال یا بهتر بگویم سوره جنگ و صلح، می گوید فرار از جنگ گناه کبیره است ولی در همین سوره مجوز عهد با دشمن و سلم را هم صادر می کند. در این سوره هم سخن از عهدبستن مکرر دشمن عهدشکن است و هم از تشویق به قتال و جنگ تا رفع فتنه.

این  سوره هم از طرف رهبر و هم از طرف رئیس جمهور ایران در قضایای برجام مورد استناد قرار گرفته اند و باز هم آیات دیگر در موضوع مذاکره با آمریکا هم مورد تحلیل برخی نواندیشان واقع شده است. به نظر می رسد تحلیل بسیاری از عملیاتهای جنگی و نیز ماجرای قطعنامه۵۹۸ هم بر اساس این آیات مفید باشد.

در هنگام پذیرش برجام توسط رهبر انقلاب  آیه ۱۶ام سوره انفال مطرح شد:  مَن یُوَلِّهِم یَومَئِذٍ دُبُرَهُ اِلّا مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ اَو مُتَحَیِّزاً اِلی‌ فِئَةٍ فَقَد بآءَ بِغَضَبٍ مِنَ الله... مطابق این آیه در زمان نزدیک شدن کفار کسی نمی تواند به دشمن پشت کند مگر دردو صورت، اول: برای کنارکشیدن به منظور جنگیدن و دوم پیوستن به گروهی دیگر. در غیراین دو صورت پشت کننده به دشمن متحمل غضب الهی می شود.

از طرف دیگر، رئیس جمهور آیه ای دیگر از سوره انفال را خواند (الَّذِینَ عَاهَدتَّ مِنهُْمْ ثمُ‏َّ یَنقُضُونَ عَهْدَهُمْ فیِ کُلّ‏ِ مَرَّةٍ وَ هُمْ لَا یَتَّقُونَ(۵۶)) که گویا مجوز عهد مکرر با دشمن را نشان می داد: «عده‌ای با وجود این شرایط به ما می‌گویند که چرا اعتماد و مذاکره کردید. این عده اگر شاید در زمان پیامبر(ص) نیز بودند به پیامبر گرامی اسلام(ص) ایراد می‌گرفتند چرا که در قرآن مجید خطاب به پیامبر(ص) آمده است «تو معاهدات فراوانی با کفار بستی که هر دفعه هم آن را نقض کردند». آیا می‌شود به پیامبر(ص) ایراد گرفت که چرا با وجود نقض عهدهای متعدد باز هم نسبت به آن اقدام می‌نمودند؟».

نویسنده ای دیگر می گوید: آیات ۶۱ و ۶۲ در سورۀ انفال را که به پیامبر(ص) می‌گوید: اگر آنان به سوی صلح آمدند، بپذیر و اگر خواستند تو را فریب بدهند، بر خدا توکل کن. نمی‌گوید اگر خواستند تو را بفریبند، صلح و گفت‌وگو را رها کن و بجنگ. می‌گوید بر خدا توکل کن؛ یعنی هر تصمیمی گرفتی(صلح یا جنگ) خدا پشت و پناه تو است. 

اکنون دوباره باید پرسید: جنگ یا صلح؟ کدام مهم تر است؟

سوره انفال پذیرش سلم از طرف دشمن را توصیه می کند: وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ (انفال۶۱). تعدادی از مفسرین گفته اند این آیه با آیات دیگر که دعوت به جنگ و عدم سلم می کند (مانند آیه برائت؛ «فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ(توبه۵)» و مانند آیه فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَی السَّلْمِ وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ (محمد۳۵)) نسخ شده است. علامه طباطبایی نسخ را رد نمی کند و می گوید: نسخ آیه  وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها در روایت بیان شده، و خود آیه هم خالی از اشاره به این معنا نیست که حکم آن  همیشگی نیست.اما آیت الله جوادی آملی در نسخ تردید نموده و روایات مربوط به آن را تحت عنوان شبهه نسخ آیه مطرح می کند و در پایان استدلال جالبی نقل می کند: شیخ طوسی نسخ را درست ندانسته چون آیات قتال در سوره توبه در سال نهم هجرت نازل شد وبعد از آن رسول خدا با اهل نجران صلح کرد (تسنیم،ج۳۲،ص ۶۶۹).

مسئله این است که در سوره نساء هم القای سلم از طرف کفار مانع جنگیدن با آنهاست: فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقاتِلُوکُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبیلاً (نساء۹۰). آیه بعدی که امر به قتل می کند در صورتی است که کناره گیری و القای سلم رخ نداده باشد: فَإِنْ لَمْ یَعْتَزِلُوکُمْ وَ یُلْقُوا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ وَ یَکُفُّوا أَیْدِیَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أُولئِکُمْ جَعَلْنا لَکُمْ عَلَیْهِمْ سُلْطاناً مُبیناً.

به نظر می رسد که «دعوت به سلم» غیر از «پذیرش سلم» است. دومی در صورتی که دشمن تمایل به آن پیدا کند توصیه شده است اما از اولی در شرایط علوّ و برتری نهی شده است: فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَی السَّلْمِ وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ (محمد۳۵).

آیه وَ قَتِلُوهُمْ حَتیَ‏ لَا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّهِ (انفال۳۹) هم نمی خواهد بگوید تنها راه فقط جنگ است و سلم و صلح ممکن نیست. بلکه سلم دشمن خود یکی از مظاهر رفع فتنه است. اینجا نظر علامه مهم است که معتقد است آیه جزیه آیه قاتِلُوهُمْ حَتَّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ را نسخ نمی کند. نتیجه این نظر در مورد حکومت امام زمان مهم است. توقع ابتدایی این است  که در حکومت جهانی امام زمان همه یا مسلمان می شوند یا کشته می شوند. اما این نظر می گوید یکون الدین لله به معنی رفع فتنه است نه رفع ادیان دیگر.

اگر بخواهیم بین آیه سلم و آیه جنگ، صلح برقرار کنیم باید گفت: قاعده کلی این است که همه انسان ها (مؤمن و مشرک) باید در سلم داخل شوند: یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً (بقره۲۰۸) اما ورود به سلم مظاهر مختلفی دارد. مؤمنین با کنار زدن خطوات شیطان و غیرمؤمنین با کناره گیری و نجنگیدن در سلم وارد می شوند. پس وقتی کفار در سلم وارد نشدند باید آنها را تسلیم کرد و اینجا دیگر جای سلم طلبی و سستی و فرار از جنگ نیست. نباید از روی سستی در جنگ دعوت به سلم کرد. تشویق و تحریض مربوط به جنگ است نه سلم: یَأَیهُّا النَّبیِ‏ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلیَ الْقِتَال (انفال۵۸) و «دعوت به سلم» غیر از «پذیرش سلم» است.

از آنجا که سستی و عدم توکل در جنگ نهی شده است، صلح طلبی را نباید با ترس و سستی خلط کرد. پس فرار از جنگ جزو گناهان کبیره است. روحیه جنگی و جهادی به معنی شجاعت و سست نبودن است نه صلح نخواستن. اینجاست که به محض ترس از خیانت دشمن، اجازه مقابله مثل داده شده است: وَ إِمَّا تخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِیَانَةً فَانبِذْ إِلَیْهِمْ عَلیَ‏ سَوَاءٍ  إِنَّ اللَّهَ لَا یحُبُّ الخْائنِینَ(انفال۵۸). چون پذیرش عهد با دشمن از روی سستی و تصور توانایی دشمن نبوده است پس در آیه بعدی می خوانیم: وَ لَا یحَسَبنَ الَّذِینَ کَفَرُواْ سَبَقُواْ  إِنهَّمْ لَا یُعْجِزُونَ(۵۹).

تدبر در  دو استثنای عقب نشینی جنگی می تواند مفهوم نرمش در برابر دشمن را تبیین کند. در یک حالت تدبیرجنگی به کار می رود و مبارز به مواضع دیگر منحرف می شود تا بجنگد. در این حالت انحراف برای جنگ است و ما در اینجا نمی جنگیم تا بتوانیم در جای دیگر بجنگیم. تدابیر و انچه که این روزها دیپلماسی نامیده می شود را باید با واژه قرآنی «تحرّف» تبیین کرد.  در حالت دیگر پشت کردن به دشمن، برای جنگیدن گروهی است؛ یعنی: من نمی جنگم تا ما بجنگیم. می بینیم که هر دو استثنا نهایتاً روش هایی برای جنگیدن هستند و در ظاهر فرار محسوب می شوند. به طور کلی بلندپروازی جنگی ممنوع است و آمادگی باید در حد استطاعت باشد: وَ أَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ...(۶۰) و داشتن اسیر در زمانی جایز است که دین پایگیر شده باشد: مَا کاَنَ لِنَبیِ‏ٍّ أَن یَکُونَ لَهُ أَسْرَی‏ حَتیَ‏ یُثْخِنَ فیِ الْأَرْضِ (۶۷).

نکته مهمی که در ضمن همه آیات جنگ و صلح باید در نظر داشت مسئله ای است که در سورت انفال تکرار می شود. در این سوره سخن بر این است که جنگ اصلی جنگ قلبهاست ولی قلب به دست خداست. شرایط غیرقابل پیش بینی جنگ برای مؤمنین که به نبردهای نابرابر و نیز تن‌دادن به عهدهای مکرر با دشمن می انجامد موجب تقویت وضعیت توکل و مددخواهی از خدا می شود. هدف از جنگ، سرخوشی و فخر به مردم نیست وَ لَا تَکُونُواْ کاَلَّذِینَ خَرَجُواْ مِن دِیَارِهِم بَطَرًا وَ رِئَاءَ النَّاسِ (انفال۴۷) بلکه هدف جنگیدن برای خداست و در این راه مؤمنین قلبهایشان لرزان است و مدام به امداد الهی در جنگ و حفاظت از خدعه پس از عهد می اندیشند.

ارسال نظرات
پر بیننده ها