با گسترش جنگ، شهید نجات با شوق و عـلاقـه زیادی جهت نبرد با دشمن راهی جبهه‌ شد. عشق به خدا و اسلام چنان روحش را فرا گرفته بود که خود را وقف راهش کرد، مصمم به یاری دین خدا بود.
کد خبر: ۹۰۴۵۹۳۰
|
۲۲ مرداد ۱۳۹۷ - ۰۸:۰۲

به گزارش خبرگزاری بسیج،  شهید نجات نجف آبادی در دی ماه سال 1345 در خانواده‌ای مذهبی و زحمتکش چشم به جهان گشود و در دامان مادری مهربان و تحت سرپرستی پدری دلسوز زندگی را آغاز کرد. 5 ساله بود که فوت پدر او را یتیم کرد و به سوگ نشاند. زندگی با نبود پدر هر چند مشکل و رنج آور بود ولی با داشتن مادری دلسوز، خواهری مهربان و برادرانی زحمتکش، زندگی را می‌گذراند. از همان کودکی در حد و توان خود به کمک خانواده می‌پرداخت و در رفع مشکلات آنان کوشش می‌کرد.

سال‌های ابتدایی را در دبستان ضیائی سپری کرد و سپس در مدرسه دهخدا به تحصیل ادامه داد و در کنار تحصیل از کمک به خانواده دریغ نمی‌ورزید. در انجام وظایف محوله تلاش می‌کرد. تعهد و پای بندی او به اسلام و انقلاب او را فردی مخلص و خداشناس بار آورده بود و همواره در جهت حفظ اسلام و گسترش انقلاب جدیت داشت. فرمانده شهید نجف آبادی نیز به نوبه خود به تلاش و فعالیت پرداخت و با شرکت در جلسات قرائت قرآن مسجد محمدی و سپس ولی عصر(عج) و همچنین با شرکت در تظاهرات و راهپیمائی‌ها، تنفر و انزجار خویش را از رژیم منحوس پهلوی اعلام می‌داشت. با پیروزی انقلاب و برقراری نظام جمهوری اسلامی ایران با جدیت بیشتری به فعالیت‌هایش ادامه داد و حضورش در مسجد و دیگر برنامه‌ها بیش از پیش نمایان بود.

فرمانده شهید نجات نجف آبادی به خاطر اینکه در خانواده‌ای خداشناس و مذهبی رشد کرده و با خدا و اسلام و مسجد انس گرفته بود، لذا هر روز که می‌گذشت علاقه و اشتیاق او به مسجد و… بیشتر می‌شد به طوریکه بسیاری از اوقات خود به ویژه ساعاتی از شب را در مسجد و با دوستان خود می‌گذراند. همیشه دوست داشت که با افراد مسجدی در مراسم و برنامه‌های مختلف شرکت کند.

از طرفی دوستانی که در مسجد بودند متقابلاً از او راضی بودند و او را دوست داشتند. او تعصب و پایبندی زیادی به اسلام و انقلاب، امام و حتی مسئولین مملکتی داشت. اسلام با روحش آمیخته شده بود و به آن عشق می‌ورزید. در جلسات قرائت قرآن و دیگر مراسم و برنامه‌های مذهبی شرکت می‌کرد و با جدیّت و پشتکار در امر یادگیری مسائل دینی تلاش می‌کرد.

فردی متواضع و متین و دارای اخلاقی پسندیده بود. با دوستان و آشنایان گرم و صمیمی بود و محترمانه و متواضعانه با آن‌ها برخورد می‌کرد. آرام و خونسرد بود و از تکبر و غرور دوری می‌کرد و ساده و بی‌آلایش، سربه زیر و متواضع بود. سعی می‌کرد کم، مفید و سنجیده صحبت کند و با خوشرویی با دیگران برخورد کند. کمتر ناراحت دیده می‌شد و از سختی‌ها شکوه نمی‌کرد. به فکر دیگران به خصوص دوستانش بود. در حد توانش به آن‌ها کمک می‌کرد. در منزل نیز بسیار متین و سربه زیر بود. کم حرف می‌زد و از تجملات و ایرادهای نابجا دوری می‌کرد. در رفع مشکلات خانواده جدیت داشت. توقعات زیادی نداشت و از اسراف و زیاده روی به دور بود.در گرمای تابستان با زبان روزه در کار ساختمانی منزل تلاش می‌کرد و برای آسایش خانواده خود را به رنج می‌انداخت. از کارهایی که انجام می‌داد؛ چه در منزل و چه در جبهه و در عملیات‌های مختلف، چیزی مطرح نمی‌کرد.

نسبت به لزوم رعایت حجاب اسلامی پافشاری می‌کرد و به خانواده‌اش بیش از هر چیز سفارش به این مسئله می‌کرد و تأکید می‌کرد که دیگران را هم به این امر تذکر دهند. همه اهل منزل و خویشاوندان و اقوام از او راضی بودند و به شایستگی از او یاد می‌کردند. با شروع جنگ تحمیلی وظیفه خود دانست که دین خویش را در جهت حفظ و حراست از اسلام و انقلاب ادا کند. با توجه به عشقی که به انقلاب و اسلام داشت، جهت دفاع از حریم مملکت اسلامی مهیا شد.

در اولین حرکت و اعلام آمادگی به همراه چند نفر از هم محلی‌هایش در مسجد ولی عصر(عج) به ستاد کمک رسانی فرمانداری دزفول رفته و در جهت تأمین آذوقه و وسائل رفاهی برادران رزمنده همت گماشت. همانند دیگر برادران ستاد زحمات زیادی می‌کشید و شب و روز در امر تخلیه و بارگیری کمک‌های مردمی که از شهرهای مختلف کشور می‌آمدند، تلاش می‌کرد.

شهید نجات نجف آبادی خوب دریافته بود که وظیفه‌اش سنگین‌تر شده و باید بیشتر زحمت بکشد لذا با وجود آن همه کار در روز، شب به همراه دیگر برادران به پاسداری از ستاد و شهر می‌پرداخت. کمتر به خانه می‌رفت و بیشتر اوقات خود را در ستاد می‌گذراند. علی رغم خستگی و فشار ناشی از کار مداوم، بخاطر عشق و علاقه‌ای که او به خدا، اسلام و امام داشت، خستگی را تحمل می‌کرد.

با ادامه جنگ و گسترش فعالیت ستاد کمک رسانی علاوه بر کار در ستاد به همراه دیگر رزمندگان به طور مستقیم جهت رساندن آذوقه به خط همت می‌کرد و به دفعات در مأموریت‌های چند روزه جهت نبرد به جبهه اعزام می‌شد و به خوبی از عهده وظیفه‌اش بر‌می‌آمد.

با گسترش جنگ، شهید نجات با شوق و عـلاقـه زیادی جهت نبرد با دشمن راهی جبهه‌ شد. عشق به خدا و اسلام چنان روحش را فرا گرفته بود که خود را وقف راهش کرد، مصمم به یاری دین خدا بود. فرمانده شهید نجات نجف آبادی در گردان تخریب لشکر 7 ولیعصر(عج) به فعالیت‌هایش ادامه داد و با عشق و علاقه در انجام وظایف محوله کوشش می‌کرد. او مدت زیادی در جبهه بود و از کسانی به شمار می‌رفت که از اوایل جنگ در صحنه جنگ بود، بارها به جبهه می‌رفت و در بیشتر عملیات‌ها شرکت کرده بود، عملیات فتح‌المبین، بیت‌المقدس، رمضان، والفجر، خیبر، بدر و سرانجام در عملیات والفجر8 .

شهید نجف آبادی در مرداد ماه 1363 عضو کادر رسمی سپاه شد و با احساس مسئولیت بیشتری در انجام خدماتش تلاش کرد. او جنگ را خوب درک کرده بود لذا هنگامی که از جبهه برمی‌گشت، علی‌رغم ناامن بودن شهر در شهر می‌ماند و با دیگر مردم مسجدی مذکور یا ستاد کمک رسانی به پاسداری از شهر می‌پرداخت. فرمانده شهید نجف آبادی به جبهه جنگ علاقه داشت و جبهه را بر هر چیز ترجیح می‌داد و برای پیروزی اسلام مصمم بود که حاضر می‌شد چندین بار کشته شود و دوباره زنده شود. او با تلاش و جدیت فراوانی که از خود نشان داده بود و با توجه به تجارب فراوانی که کسب کرده بود، به فرماندهی گردان تخریب لشکر 7 ولیعصر(عج) منصوب شد که در این سمت نیز مسئولیت‌اش را به خوبی انجام می‌داد.

به رزمندگان تحت فرماندهی‌اش احترام می‌گذاشت و با آنان گرم و صمیمی بود، شهید نجات همواره در پیشروی رزمندگان اسلام سهم بسزایی داشت. این عاشق پاکباخته سرانجام بعد از آن همه رنج و زحمت پاداش خالص حق تعالی را نصیب خود کرد و بی‌باکانه و شجاعانه مانند دیگر عملیات‌ها در عملیات پیروزمندانه والفجر8 شرکت کرد و هنگامی که مشغول گشودن معبر برای پیشروی رزمندگان اسلام بود، به وسیله تیری که از جانب کفار بعثی عراق شلیک شده بود قلبش شکافته شد و در21 بهمن ماه سال 64 به درجه رفیع شهادت نائل شد.

انت

ارسال نظرات