خبرهای داغ:
اهوازی که باشی و اسم خرید وسط بیاید حتما راهی بازار کاوه می شوی بازاری که این روزها دیگر برایش نایی نمانده است.
کد خبر: ۹۰۳۳۱۷۸
|
۱۶ تير ۱۳۹۷ - ۱۱:۴۴

به گزارش خبرگزاری بسیج از اهواز، هر آنچه اینجا می‌بینی برای یک زندگی ضروری است و البته ضروری‌تر برای دختر و پسری که تازه می‌خواهند تشکیل زندگی بدهند یا خانواده‌ای که می‌خواهند جهیزیه آبرومندی برای بچه‌شان تهیه کنند و با وسواسی خاص در فروشگاه‌ها چشم می‌گردانند.

یخچال، تلویزیون، لباسشویی، کولر، جاروبرقی و لوازم آشپزخانه؛ این‌ها بخشی از وسایلی است که می‌توان برای جستجوی آن‌ها میان برندهای مختلف به بازار کاوه اهواز رفت. هرکسی که برای خرید اینجا می‌آید به قول معروف باید جیبش پر باشد؛ چون اینجا فقط جنس نو و سلفون کشیده با گارانتی عرضه می‌کنند و خبری از وسایل دست دو و کارکرده نیست.

البته گاهی هم پیدا می‌شود که مغازه‌دارها جنس کارکرده بخرند اما همان را هم در نهایت به سمساری می‌فروشند! یا به مشتری‌های آشنا. کسر شأن است برای صاحب یک فروشگاه که بخواهد میان این همه نمایندگی و فروشگاه بزرگ و شیک، جنس دست‌دوم در فروشگاه بگذارد البته حق هم دارند، شاید سودی مانند فروش جنس آکبند برایشان نداشته باشد.

«از وقتی که قیمت دلار بالا رفته و هر روز نرخ جدید برایش اعلام می‌شود، فروشنده‌ها کمتر جنس به مشتری می‌فروشند نه اینکه دلشان نخواهد کاسبی کنند نه، ترس از این دارند که اگر جنسشان فروش رفت فردا دوباره قیمت‌ها تغییر کند و ضرر کنند؛ چون این دفعه باید با قیمت بالاتری بخرند. به نظر من تا وقتی که نرخ ارز و واردات کالا دست عده‌ای خاص باشد وضع بازار همین‌طور بی‌رمق ادامه دارد.»

این‌ها را یکی از کسبه بازار کاوه اهواز می‌گفت، به قول خودش 14 سالی می‌شود که در بازار کاوه کاسبی می‌کند البته گفت که اولش هیچی نداشت و امروز دستش به دهنش می‌رسد. حتی چند نفری هم در انبار برایش کار می‌کنند. آن‌طرف فروشگاه زوج جوانی در حال بررسی کولرهای پنجره‌ای بودند، بالاخره یکی از آن‌ها آمد جلو و گفت: ببخشید کولرهای 24 هزار پنجره‌ای چند؟ صاحب فروشگاه هم گفت: 3 میلیون و 500 هزار تومان، قابل شما را هم ندارد آقا. طرف برگشت و نگاهی به همسرش کرد و آرام از فروشگاه در حال بیرون رفتن بودند که صاحب فروشگاه دوباره به آن‌ها گفت قیمت امروز اینه اگر فردا بیاید ممکنه تغییر کنه. آن‌ها هم تشکر کردند و رفتند.

فرد دیگری وارد فروشگاه شد که از سلام و علیکش پیدا بود با هم همکار هستند. می‌گفت چند تا مغازه پایین‌تر تو پاساژ مغازه دارم. او هم از وضعیت خراب بازار کلافه شده بود و معتقد بود الان نباید جنس به کسی فروخت چون ضرر محضه. بعضی برندها هم که اصلاً جنس تو بازار نمی‌فرستند. همه را انبار کردند به بهانه اینکه بازار نوسان شدیدی دارد. خب مردم چه گناهی کردند؟ و ادامه همان حرف‌های فروشنده را گفت.

بعد از چند دقیقه گوش دادن به حرف‌های آن‌ها از فروشگاه بیرون آمدم. هوا هم گرم‌تر شده بود و کم کم به ساعت‌های غیرقابل تحمل دمای هوا نزدیک می‌شدم. کمی در بازار جلوتر رفتم و چشمم خورد به همان زوج جوان؛ به سمتشان رفتم، خودم را معرفی کردم و گفتم چرا وقتی قیمت کولر را پرسیدید به همدیگر نگاه کردید و رفتید؟ الان قیمت کولر پنجره‌ای همه‌جا حول‌وحوش همین قیمته. خانمش گفت راستش را بخواهید ما تازه می‌خواهیم ازدواج کنیم. تا یک ماه پیش قیمت‌ها رو برآورد کرده بودیم اما الان که اومدیم تو بازار دیدیم همان 5 قلم وسیله اصلی زندگی را هم با پولمان نمی‌توانیم تهیه کنیم چون هرکدامشان از 500 تا یک‌میلیون تومان گران‌تر شده‌اند. گفتم خب شما سرجمع 30 میلیون تومان وام ازدواج دارید یا اینکه اصلاً میتونید قسطی بخرید. شوهرش گفت: ای‌بابا، با درآمد و حقوق اداره کاری مگه میتونم چند تا قسط بدم؟ کرایه خونه هم هست.

حالا گاریچی‌ها هم شاکی شده‌اند. می‌گویند چند روزی است که بیکار شده‌ایم. همان چهار تومنی که روزانه به خانه می‌بردیم هم آجر شد. از صبح می‌آئیم می‌ایستیم اینجا ظهر دست‌خالی برمی‌گردیم شب‌ها هم ممکنه شانسی یه بار گیرمون بیاد. چندتا از بچه هم رفتن تو بقیه بازارها، اونجا اوضاع کمی بهتره.

اوضاع موبایل هم در کاوه جالب نیست. موبایل هم مانند کالای خانگی ارز 4200 تومانی دریافت کرده اما انگار جدیداً قیمت این کالا با قیمت سکه تغییر می‌کند نه دلار!؛ بازار موبایل اما با کالای خانگی یک تفاوت اساسی دارد آن‌هم اینکه اینجا فقط جنس نو و سلفون کشیده نیست. به راحتی می‌توانی جنس دست‌دوم هم پیدا کنی. بعضی از گوشی‌هایی که دِمُده و قدیمی شده می‌تواند گزینه مناسبی باشد برای کسی که فقط می‌خواهد چند تماس تلفنی در روز برقرار کند.

بعضی از موبایل‌های دست‌دوم هم واقعاً نو به نظر می‌رسند، بعضی از آن‌ها را با کارتن فابریک‌شان طوری تروتمیز کردند که چیزی از نو کم نداشته باشد. هرچه تمیزتر باشد مشتری‌شان هم بیشتر است.

یکی از فروشنده‌های موبایل می‌گفت: «قیمت موبایل در این یک‌ماهه به‌طور میانگین 40 درصد افزایش پیدا کرده. به یکی از موبایل‌ها اشاره کرد و گفت تا همین دو هفته پیش این موبایل رو 1 میلیون و 900 می‌فروختیم اما الان شده 2 میلیون و 600 هزار تومن. دست‌دومش را هم دارم ولی بازهم از قیمت آکبند قبلیش یکم بالاتره ولی همش داره تغییر میکنه. مگر بازار چقدر کشش داره که قیمت یک جنس این‌قدر گرون میشه.»

اندکی در بین مغازه‌های موبایل فروشی قدم زدم همه‌چیز داشتند. گارد، رم، ضدخش، سیم‌کارت با شماره رُند، فلش، کابل، هدفون و حتی بعضی‌ها هنوز آهنگ گذاری موبایل‌های قدیمی را انجام می‌دادند.

دوباره وارد خیابان اصلی کاوه شدم. جلوی ویترین یکی از فروشگاه‌ها ایستادم و به تصاویر زیبایی که از طبیعت در تلویزیون‌ها پخش می‌شد خیره شدم. بعد نگاهی به دور و برم انداختم. خیابان خلوت بود و چندتا دکه لوازم الکتریکی هم آن سو، سایه‌ای پیدا کرده بودند و چند نفری هم دورشان داشتند باهم حرف می‌زدند.

انگار آنها هم مشتری نداشتند و برای رفع معطلی خود را سرگرم حرف زدن کرده بودند. به یاد آن زوج جوان افتادم که همه‌چیز برایشان یک‌شبه دو برابر شده و گرانی زیر همه حساب و کتاب‌هایشان زده بود. و آن فروشنده‌ای که همه سرمایه خود را در بازار ریخته و عمرش را هم در بازار گذرانده اما هنوز نمی‌داند چند روز بعد چه اتفاقی قرار است در بازار بیافتد؛ گاریچی‌هایی که هنوز امید به رونق دوباره بازار دارند و بازهم دست‌خالی برمی‌گردند.

درست است کاوه بی‌رمق شده اما هنوز از نفس نیافتاده و چشم امید به اقدامات مسئولان دارد. مسئولانی که با عملکرد خود می‌توانند امید، کار و تلاش و نشاط را به کاوه برگردانند. این همان کاوه‌ای است که ما می‌شناسیم. اینجا هر آنچه می‌بینی برای یک زندگی ضروری است.

ارسال نظرات
پر بیننده ها