به گزارش خبرگزاری بسیج آذربایجان غربی، این نگاره نه مقاله است نه سرمقاله بلکه فقط سیاههای از حسرتها در سوگ پدر آذربایجان حجت الاسلام غلامرضا حسنی است چه؛ اُوف بر ما که به فرمان « نگذارید انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد» گوش نسپردیم و برای درک مکتب تربیتی امام خمینی (ره) تلاش نکردیم تا چنین روزی مویْ نَکَنیم و روی خاک نکُنیم که یار دیگری بانگ رحیل را شنید و رخت آخرت بر تن کرد و بار دیگر قلب امام غائب ولی حیّ و حاضر و نائب ناظر رهبر معظم انقلاب به درد آمد و دایره دلدادگان پیرعشق تنگتر از تنگ شد.
چند سال گذشته بود که خبر بیماری حسین شریعتمداری بنیانگذار تفکرات کیهانی در محافل پیچید پس به خاطر قریبالوقوع بودن پدیده قَحطُ الرِجال آه از نهاد برآمد که آیتالله بهشتی، مهدویکنی و عسگراولادی دیریست به روح خدا پیوستهاند، افشاگران ترکمانچای از قافله بهارستانیها جا ماندند، برخی چهرههای سیّاس هم صورتک به رُخ زدند پس «ما را که برد خانه» ؟!
اکنون هم فَلَک، طومار زندگی حجت الاسلام غلامرضا حسنی مرد غیور و صبور آذربایجان و نماینده ولی فقیه آذربایجان غربی و امام جمعه سابق ارومیه را در هم پیچید پس همین خبر ناگوار کافی است که « من خود به چشم خویشتن بینم که جانم میرود ».
اگر زمانی خطیب مجاهد ما با اسلحه و کلام بُرنده به پشت تریبون میرفت و در خطاب به مسئولان و متخاصمان عتاب میکرد که دین و دنیای مردم را مَلعبه نکنید امروز مِنبرهای ما مَحمِلی برای سخنران نه سخندان و محلی برای نکوهش مردم و ارعاب از نکیر و مُنکر است.
اگر زمانی غلامرضا حسنی، نمایندگی مجلس را با تجاوز دژخیمان بعثی به مام وطن رها کرد ولی امروز در غیاب، غفلت و غیبت امت حزب الله است که نورسیدهای میتواند از دریاچه ارومیه یک پُل برای عبور از آراء مردم بسازد و خود را به بهارستان برساند.
زمانی سردار آذربایجان با اسلحه کلاش داخل ساختمان رادیو و تلویزن نشست تا کوموله و دموکرات را به مبارزه فراخواند ولی امروز میبینیم صدای رسای آذربایجان به سر خط خبر بی.بی.سی فارسی و 20:30 تبدیل میشود آن هم به خاطر نواختن گوش خبرنگاران و خراشیدن روح مستمعان!
زمانی اگر حسنی نامی، محل اختفای فرزند رشید خود را به کمیته انقلاب اطلاع داد، امروز حضرات، آقازاده خود را با مُشایِعت غلطکسواران در بادهای ویرانگر، از ارومیه راهی خانه ملت میکنند تا مردم را خانه خراب کنند.
زمانی اگر صدای چکمههای حسنی لرزه بر نَعش زروبیگها و تَرَک بر تابوی اعتقادات سیبلبیگها میانداخت، زمانی اگر امثال سیمیتقوها، قاسملوها و اوجالانها خاک میهن را به توبره میکشیدند ولی در رویارویی با شیر بیشه آذربایجان به دخمههای خود میخزیدند امروز کسانی هستند که به امثال و نوادگان همانها، همانهایی که خون به جگر حسنی کردند در انتخابات آئین انتصابات برگزار میکنند.
زمانی اگر حسنی محور وحدت در منطقه بود، امروز کسانی هستند که برای جلب آراء قومی، قبیلهای و عشیرهای به هر ریسمان چنگ میزنند ولو به قیمت گسستن پیمان همبستگی با برادران اهل سنت.
زمانی اگر حسنی به خاطر صلابت و غیرت نشان درجه یک شجاعت را دریافت کرد امروز کسانی هستند تا برای لطیف؛ قهرمان پوشالی که قعرمان کشانید تندیس بسازند و تقدیس کنند.
زمانی اگر حسنی از بند بند لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و اصول ششگانه انقلاب سفید پرده برمیداشت ولی امروز وکیل الدولههایی مجیزگوی هست تا به برجامی که زجرمان داد و به لایحهای که کلیات آن را تائید نکردند ولی به جزئیات آن رای میدهند و زبان در کام میکشند.
اگر دیروز حسنی با طیب خاطر کُرسی و مِنبَر را واگذار کرد ولی کسانی هستند که هر چند زمانی آرامِ قلب برای امّت اسلام و مستضعفان بودند اما امروز با حبّ قدرت، پشت به ولایت کرده وحدت را میشکنند و اَهرامِ حکومت را به سُخره میگیرند.
اگر زمانی مرد شماره یک آذربایجان و آخوند محبوب ما، بارها بهمثل یک چریک از دام ترور کوردلان و کینهتوزان با زیرکی و تیزپایی میگریخت ولی امروز در هَمهَمهِ آدمکهایی گرفتار شدیم که یکی از یکی فَربهِتر، پَلَشتتر و فارغ از سِزای دنیا و جَزای آخرت هستند!
در نهایت «در شهر یکی کس را هشیار نمیبینم ... هر یک بدتر از دیگر شوریده و دیوانه» پس دائم مرثیه منتسب به امام حسین (ع) در خیمهگاه عاشورا «یا دَهرُ اُفّ لَکَ مِن خَلیلِ کَم لَکَ بِالاِشراقِ وَ الاَصیـلِ مِن طالب وَ صاحِب قَتیل» را زمزمه میکنم تا شاید شبنمی بر شرارههای جانم و مَرهمی بر دل سوختهام باشد.
جان کلام این است؛ تربیت نیروی کادری ضرورتی انکارناپذیر میباشد، تا اگر سَرخوشی از َفرط قهقهه در آغوش بیگانه مَدهوش شد، دیگری با غضب به مولا خانهنشینی کرد، شکمبارهای بر کارِتلهای اقتصادی چَنبره زد، رادمردی خِرقه شهادت پوشید و سادهدلی به کدخدا دل بست و کلید کشتی انقلاب را به این ناخدای بیخدا سپرد، در این هیاهو « ذخیره نظام » یعنی مردی از جنس مردم یعنی حسنیها داشته باشیم، نه فقط اَشباهالرِجال زراندوز که بهمانند «عروسان حجلهنشین» هستند!
باید شرایط را به گونهای رقم زنیم، اگر ولایت عشق در بزنگاههای حساس ندای « هَل مِن ناصر یَنصُرنی » سَر داد، مالک اشترها و عمّارهای زمان با « نَحنُ صامِدون » لبیک گویند، نه اینکه چون فرمانبُرداری چهره در نقاب خاک کشید فرمانده جُرعه جُرعه جام زهر را سر کِشد.
سونیا بدیع
انتهای پیام