شهید بهشتی گفت: سياسى كار، كسى است كه مى‌آيد در گود سياست، اگر ديد هوا پس است بعد مى‌رود با دشمن به گفتگو مى‌نشيند، بلكه يك آوانس بدهد، يك آوانس بگيرد. اين نوع فعالان سياسى از نظر امام و خط امام مطرود، مردود و حتى ملعون هستند.
کد خبر: ۹۰۲۹۱۵۰
|
۰۳ تير ۱۳۹۷ - ۱۲:۵۶
 

 

 

 

 

 به گزارش سرویس بسیج پیشکسوتان جهاد و شهادت خبرگزاری بسیج،؛ آیت‌الله دکتر بهشتى در تاريخ ۱۳۵۸/۱۱/۱۹ طی یک سخنرانی در جمع مردم اصفهان به تبیین تفاوت‌های "خط سازش" و "خط امام" پرداخت و مواضع خود در این مورد را به طور صریح اعلام کرد. وی در این سخنرانی ضمن تبیین ویژگی‌های سیاسی خط امام، تصریح کرد که: خط امام و خط سازش در مقابل هم هستند و سازشکار از نظر امام خمینی، مطرود و ملعون است.

آنچه در ادامه می‌خوانید بخش‌هایی از این سخنرانی تاریخی و مهم آیت‌الله شهید بهشتی در اصفهان است.

 

بسم‌الله الرحمن الرحیم. من ابتدا مى‌خواهيم اين شعارى را كه شما از اعماق روح و جان‌تان مى‌گفتيد: "نه شرقى و نه غربى، جمهورى اسلامى"، اين را حفظ كنيم. حفظ اين شعار و حفظ اين راه و حفظ اين مسير، اين است كه ما شناخت‌مان از اسلام، خط امام باشد.

 

خط امام و خط سازش در مقابل یکدیگرند

خط امام و خط سازش، مقابل همديگرند. خط امام از نظر ايدئولوژيك، يعنى خطى كه اسلام اصيل را با انديشه‌ باز مى‌شناسد و مى‌پذيرد و عمل مى‌كند و نمى‌ترسد به او بگويند مرتجع یا امل و نمى‌ترسد كه به او بگويند آدمى است كه خيلى روشنفكر شده. نه از برچسب روشنفكر منحرف مى‌ترسد، نه از برچسب ارتجاع.

مسلمان است و نه انديشه‌ التقاطى را مى‌پذيرد و به نام اسلام به اين و آن تفهيم مى‌كند و نه تصورات و اوهام و خرافاتى را كه به نام اسلام در زندگى مسلمان‌ها رخنه كرده و اصولا در اسلام ريشه نداشته مى‌پذيرد. نه خرافى و ظاهربين است، نه دچار انحراف انديشه‌هاى التقاطى مى‌شود. نه با اين مى‌سازد، نه با آن؛ سازشكار نيست. مسلمان خط امام از نظر ايدئولوژيك نه با خرافيون سازشكارى نشان مى‌دهد و نه با التقاطيون سازشكارى نشان مى‌دهد.

 

خط "سازش"، نزد امام خمینی مطرود و ملعون است

فرق است بين مبارز سياسى و سياسى كار... اصطلاح سياسى كارى را اين نوجوان‌هاى داخل خط انقلاب خوب درك مى‌كنند كه فرقش با مبارزه‌ سياسى چيست.

مبارز سياسى، كسى است كه تا مرز جهاد مسلحانه جلو نمى‌رود، اما هر جا دستش برسد يك ضربه‌ سياسى بر دشمن مى‌زند. سياسى كار، كسى است كه مى‌آيد در گود سياست، اگر ديد هوا پس است بعد مى‌رود با دشمن به گفتگو مى‌نشيند، بلكه يك آوانس بدهد، يك آوانس بگيرد. اين نوع فعالان سياسى از نظر امام و خط امام مطرود، مردود و حتى ملعون هستند.

براى خط امام (نه خط سازش) مبارز، مبارزه‌اش هر قدر مى‌خواهد باشد، درجه‌ مبارزاتش هر قدر مى‌خواهد باشد، اما بايد اصالت داشته باشد، معامله‌گر نباشد، اهل داد و ستد سياسى مطلقآ نباشد؛ بنابراين ويژگى "نه" اش را هم به خاطر بسپاريم كه خط امام، طرد خط سازش است.

 

طرز فکر لیبرال‌ها در دوران مبارزه

در دوران مبارزه در ميان دوستان‌مان حتى دو نوع تفكر وجود داشت، هنوز هم هست. اين اتفاقآ مسئله‌ روز هم هست اينجا مى‌گويم كه بماند.

يك نوع تفكر اين بود كه ما بايد لبه‌ تيز مبارزه را متوجه استبداد داخلى بكنيم و به استعمار خارجى فعلا كارى نداشته باشيم، حتى با آنها تماس داشته باشيم، گفتگو كنيم و قانع‌شان كنيم كه به صلاح و صرفه‌ آنها نيست كه استبداد را در ايران حمايت كنند؛ دست حمايت‌شان را از سر اين استبداد بردارند و مطمئن هم باشند كه ما مبارزين، خيلى سربه‌سر اين استعمارگران نخواهيم گذاشت. ليبرال‌ها در ايران سمبل اين طرز تفكر بودند و هستند و خواهند بود.

در جلسات وقتى صحبت مى‌شد به ما مى‌گفتند كه شماها ساده‌انديشيد؛ اين عين تعبيرى است كه براى ما و حتى براى امام به كار مى‌بردند. می‌گفتند: شماها از متون مبارزه اطلاعات‌تان كم است. اين ساده‌انديشى است كه ما بتوانيم هم با آمريكا در بيفتيم و هم با شاه...

يك طرز فكر ديگر در مقابل اين قرار داشت و آن طرز فكر اين بود كه نه آقا! استعمار و استبداد دست‌شان در گردن هم است، مبارزه با استبداد از مبارزه با استعمار جدايى‌ناپذير است، شما اگر مبارزه با استعمار را بخواهيد به مرحله‌ بعد پا بگذاريد (گام به گام) و بگوييد گام اول مبارزه با استبداد، گام دوم مبارزه با استعمار. تازه در مبارزه با استبداد هم كه گام اول است، گام به گام كار كنيم؛ حالا شوراى سلطنت را قبول كنيم تا شاه برود، بعد آن‌وقت ببينيم تكليف‌مان با شوراى سلطنت چه مى‌شود؛ آنجا هم گام به گام.

اين نظر دوم بود كه گفت اين است ساده‌انديشى؛ شما اگر بخواهيد اين ملت به پا خواسته را با يك پيروزى جزئى كه شاه برود دلخوش كنيد و بگوييد كه حالا روى يك سكوى مطمئن قرار گرفتيد كه مى‌توانيد از اين به بعد پرواز كنيد و موشك‌آسا به اعماق فضا برويد، اين خيال خام است. اين ملت به‌پاخاسته را بايد يك پيروزى قطعى به او نشان داد. بايد هم شاه برود، هم سلطنت برود، هم آمريكا برود و يكجا با هم، ولو قربانى بيشتر بدهيم. از اين بالاتر سخن امام بود كه ولو سركوب كنند همه‌ ما را، بگيرند و بكشند و نابود كنند، براى اينكه ما مى‌ميريم، اما آرمان‌مان زنده خواهد بود.

 

"سازش‌کاران" می‌خواهند جای "شاه" را بگیرند

وقتى مى‌گوييم سازش، سازش دو معنى دارد؛ لازم مى‌دانم مؤكدا توجه همه‌ شما را به اين دو معنى مختلف سازش جلب كنم.

يك معنى سازش اين است كه كسانى بروند با آمريكا وارد مذاكره شوند و بخواهند يك امتياز به نفع خودشان از آمريكا بگيرند، بايد يك امتياز به آمريكا بدهند. اينها عاشق قدرت‌اند و مى‌خواهند به قدرت برسند، مى‌خواهند جاى شاه را بگيرند. شاه برود يك فرد ديگرى با عنوان ديگر به جاى او بيايد. آنچه از آمريكا مى‌خواهد جابه‌جا شدن مهره است. اين مهره برود، اين مهره بيايد. سازش مى‌كند با آمريكا بر سر چه؟ سازش مى‌كند بر سر دادن منافع و مصالح ملت و گرفتن امتياز براى شخص يا گروه خودش. اين نوعى سازش‌كارى است.

اين آقايانى كه من گفتم، اينها از قبيل سازش‌كارها نبودند و نداشتند اينها؛ انصافآ تا آنجا كه من آنها را مى‌شناسم. ناآگاهى كه نمى‌خواست خيانت كند تا خودش به نوايى برسد، فكر مى‌كند راه پيروزى اين است، راه پيروزى ملت، ولى بالاخره تا كى؟ بالاخره با نمايندگان دشمن وقتى صحبت مى‌كند، اين‌طور صحبت مى‌كند كه از آنها استمداد مى‌كند. براى سركوب كردن شاه از آمريكا مى‌خواست استمداد كند و كمك بگيرد. واقعآ هم دلش به حال ملت مى‌سوزد، واقعآ هم عقيده‌اش اين است كه دارد به ملت خدمت مى‌كند و واقعآ آن موقع و موقف و موضع قاطعانه‌ اول را ساده‌انديشى تلقى مى‌كند. خودش را مرد سياست مى‌داند، آگاه مى‌داند و سازش او به اين شكل است كه مى‌رود با نمايندگان آمريكا يا غير آمريكا به سخن مى‌نشيند كه اين شاه را ولش كنيد، يا اين سلطنت را ول كنيد، بگذاريد اين ملت، اين دشمن ملت را سركوب كند. چه كار داريد به كار اين ملت؟ ما هم روابط خودمان را با شما، روابط حسنه خواهيم داشت؛ سازشش اين‌طورى است. اين نوع دوم از سازش اين آقايان و گروه‌هايى كه نام بردم. نوع سازش‌شان، اين سازش دوم مصلحت جويانه بود.

ولى خط امام هم نوع اول سازش را كه همه رد مى‌كنند، رد مى‌كند، هم نوع دوم سازش را. مى‌گويد تا گرماى انقلاب و هيجان انقلاب در مردم هست بايد تكليف شاه، تكليف كل رژيم سلطنتى و تكليف حاميان و پشتيبانان اين رژيم را يكسره معين كرد...

 

شرط گفتگو با دشمن

عده‌اى... اصولا هر نوع گفتگو با دشمن را خطا و غلط مى‌دانند. معتقدند ما مى‌خواهيم دشمن را سركوب كنيم نبايد اصلا با او روبه‌رو شويم. اين يك نوع عقيده است. عقيده‌ ديگر اين است كه با دشمن و نمايندگان دشمن در مورد مقتضى نمى‌توان و نبايد روبه‌رو شد، اما با قدرت مى‌توان روبه‌رو شد؛ البته نه به قصد استمداد و كمك گرفتن، بلكه به قصد قدرت نشان دادن و آگاهى نشان دادن.

من باصراحت نظر خودم را در طول اين مدت اعلام كردم. من طرفدار اين نظر دوم هستم. من معتقدم در ميدان سياست و مبارزه و انقلاب، يك انقلابى مى‌تواند با نمايندگان دشمن حرف بزند؛ به يك شرط؛ به شرط اينكه در اين حرف زدن ذره‌اى از او چيزى نخواهد؛ هيچ چيز از او نخواهد؛ نه نظر بخواهد، نه كمك بخواهد؛ چون كسى از دشمن انتظار كمك نمى‌تواند داشته باشد. پس چه؟ پس براى چه با دشمن رودررو بنشينند؟ براى اينكه آگاهى سياسى، قدرت نفس، اعتماد به نفس، قدرت ايمان و قدرت برخورد خودش را به دشمن نشان بدهد و او را مرعوب كند...

 

ماجرای تحقیر طرف امریکایی توسط شهید بهشتی

در يكى از اين برخوردها، يكى از همين آمريكايى‌ها كه به عنوان سبك‌شناس معرفى كرده بودند و مى‌گفتند كه اين يك آدمى است كه درباره‌ ايران مطالعات دارد و به ملت ايران علاقه دارد، -ولى ما حرف‌مان اين است كه اينها معمولا آدم‌هاى خالص نيستند، غالبآ هم مأمور سيا از آب درمى‌آيند- گفتند اين اصرار دارد با برخى از اعضاى شوراى انقلاب صحبت كند. تصميم بر اين شد كه صحبت كنيم.

من قرار بود با او صحبت كنم. يكى از همين آقايان او را آورد آنجا؛ البته بگويم كه چون آن موقع ما دفتر و دبيرخانه نداشتيم، يكى از چيزهايى كه به كار مى‌بردم اين بود كه مى‌گفتم هر كس با ما مى‌خواهد حرف بزند به خانه بيايد، ما به جايى نمى‌رويم. بعضى از دوستان خيال مى‌كردند كه من به عنوان تكبر علمايى اين را مى‌گويم. به آنها گفتم دوستان، اين‌طور نيست؛ من به عنوان حفظ عزت يك مسلمان اين را مى‌گويم. حتى سران ارتش تقاضاى ديدار داشتند، گفتم در خانه اشكالى ندارد؛ هيچ جا نمى‌رويم. گفتند اينها از نظر امنيت‌شان مى‌ترسند، گفتم نيايند. براى حفظ عزت و اينكه از موضع قدرت برخورد كنيم معتقد بودم كه حرفى دارند، آنجا بيايند؛ ما كه با آنها حرفى نداريم. همين اولين برخورد به آنها نشانه‌ بى‌نيازى ما بود.

به هرحال اين آقا هم آمد اينجا صحبت كند. اين را مكرر گفته‌ام، خاطره‌ بسيار جالبى است، هنوز هم براى خودم زنده است. وقتى پيرامون مشكلات انقلاب و پيروزى اين انقلاب مقدارى بحث كرد، ارتش شاه را به رخ ما كشيد؛ گفت شما فكر نمى‌كنيد يك ملت بى‌سلاح را داريد با يك ارتش ۵۰۰هزار نفرى از بيخ دندان و فرق‌سر تا نوك پا مسلح با بهترين سلاح‌ها روبه‌رو مى‌كنيد؟ گفتم چرا، مى‌دانم؛ ولى شما هم فكر نمى‌كنيد كه اين ارتش، ارتشى است كه به آسانى از شاه جدا مى‌شود؟

گفت فرض كنيد كه نصف اينها از شاه جدا بشوند، دويست‌هزارتاى اينها وفادار به شاه بمانند، فكر نمى‌كنيد كه كشتارهاى ميليونى راه بيندازند؟ همين شماها را، همين تو را مى‌گيرند و نابود مى‌كنند. در اينجا بود كه هيچ ضابطه و هيچ بيانى نمى‌توانست اين پيام را با آن روحيه و احساس به اين آمريكايى نماينده‌ استعمار منتقل كند؛ واقعآ با يك هيجان و روحيه‌ گرم به او گفتم مى‌فهمى چه مى‌گويى؟ آيا شنيده‌اى عاشقى را از معشوق خود بترسانند؟ اين جمله خيلى برايش تعجب‌آور بود. ما داريم بحث سياسى مى‌كنيم، بحث عشق و عاشقى نمى‌كنيم. گفت نمى‌فهمم چه مى‌خواهيد بگوييد. گفتم من كه مى‌گويم شما مادى‌هاى ماترياليست غربى نمى‌توانيد انقلاب ما را درك كنيد، براى همين است. باز جا خورد گفت اينها چه ربطى به هم دارد؟ يكى عشق و عاشقى، يكى ماترياليست؛ اينها چه ربطى به هم دارد؟ گفتم شما مادى فكر كن؛ وقتى صحبت مرگ و شهادت براى‌تان پيش مى‌آيد افق در برابر چشمان‌تان تاريك مى‌شود، اما بايد به تو بگويم براى ملت به پاخاسته و ما كه مسئوليت‌هاى بزرگ را به عهده گرفته‌ايم، شهادت عشق است و حالا شما ما را از معشوق مى‌ترسانيد؟ سخن به همين‌جا پايان يافت و بعد آن آقايى كه با اين آمده بود به او گفتم چه يافتى؟ گفت اين جمله‌ آخر او را مأيوس كرد.

بله با دشمن سخن بگو و او را از خود مأيوس كن. دندان طمع دشمن را بكن. من اين را يك روش بسيار مفيد و پيروزمندانه در مبارزه مى‌دانم. خط امام، خط نفى سازش، هم به آن معنى خائنانه‌اش و هم به آن معنى مصلحت جويانه‌اش است...

خط امام از نظر برخورد با استبداد و استعمار و دشمنان و اصالت انقلاب اسلامى ما، خط قدرت و برخورد با شجاعت و قدرت و پيروزمندى است و نه خط سازش؛ نه در شكل سازش خائنانه و نه در شكل سازش مصلحتى...

 

*منبع: سخنرانی‌ها و مصاحبه‌های آیت‌الله شهید دکتر محمد حسینی‌بهشتی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج۱.

 

ارسال نظرات