آیا آمريکا همان سیاست شوروی را در برابر ایران اتخاذ می کند؟/ تکرار بازی لبخند و خنجر
به گزارش خبرگزاري بسيج استان مركزي ؛ با پایان جنگ جهانی دوم و ظهور ایالات متحده آمریکا به عنوان ابرقدرت جدید عرصهی روابط بین الملل، این کشور همواره به اشکال مختلف و با توسل به شیوه های گوناگون سعی در حفظ موقعیت ویژهی خود در جهان داشته است. در این بین همواره قدرتهای مختلفی وجود داشتهاند که با اتکا به قدرت و ایدئولوژی متفاوت خود سعی در به چالش کشیدن هژمونی آمریکا داشتهاند. در این زمینه دولتهایی مانند اتحاد جماهیر شوروی پس از جنگ جهانی دوم و در دوران موسوم به جنگ سرد و جمهوری اسلامی ایران بر اساس ایدئولوژی انقلابی پس از انقلاب اسلامی سال 1979 ، بیشترین چالش را با ایالات متحده آمریکا داشتهاند.
الگوی رفتاری سیاست خارجی آمریکا
برای بررسی الگوی رفتاری سیاست خارجی آمریکا در قبال قدرتهای به چالش کِشندهی هژمونی این کشور و بهطور خاص؛ اتحاد جماهیر شوروی و جمهوری اسلامی ایران باید توجه داشت که اساسا در روابط بین المللی، واحدها و اجزای مختلف نظام بین الملل تابع ساختار حاکم بر این نظام هستند و نحوه بازیگری آنها بر اساس ساختار موجود در نظام بینالملل تعریف میشود.
در واقع فارغ از شباهتها و تفاوتهای الگوی رفتاری ایالات متحده در قبال شوروی و ایران باید توجه داشت که در دوران جنگ سرد، حاکمیت نظام دوقطبی الگویی از بازی را در رفتار سیاست خارجی آمریکاییها ایجاب کرد که امروزه و با از بین رفتن ساختار دوقطبی، این الگو دیگر موضوعیت خاصی ندارد.
باید توجه داشت که در هر دو مورد ایران و شوروی، هدف نهایی آمریکاییها از بین بردن شاکلهی ایدئولوژیک و ساختاری این نظامها بوده است اما نحوه بازیگری آنها برای رسیدن به این هدف، با توجه به ساختار متفاوت نظام بین الملل در این دو مقطع متفاوت است.
در این زمینه، باید اشاره کنیم که تا اوایل دهه 90 و با توجه به وجود دو قطب مسلط در نظام بینالملل، به صورتی که سایر دولتها عملا تابعی از این دو محسوب میشدند، نزاعی حداکثری و استراتژیک بین این آمریکا و شوروی وجود داشت که وجه مشخصه آن؛ قدرت بازدارندگی هستهای، توسعه قدرت نظامی، توسعه نفوذ جغرافیایی و مواردی از این دست بود که همگی آنها در چارچوبهای سخت نظامی بوده و سایر شیوههای نفوذ از جمله قدرت نرم و یا سایر وجوه امنیتی عملا از درجهی دومِ اهمیت برخوردار بودهاند. اما با پایان جنگ سرد و از بین رفتن نظام دوقطبی، ساختار جدیدی بر نظام بینالملل حاکم شد که بر اساس آن مقدمات توجه به سایر وجوه امنیتی فراهم شد.
بر این اساس "باری بوزان" متفکر مشهور روابط بین الملل برای نخستین بار پس از جنگ سرد با پایهگذاری مکتب "کپنهاگ" مقدمات توجه به سایر وجوه امنیتی را فراهم کرد.
در واقع بوزان، با زیر سئوال بردن امنیت تک بُعدی و صرفا نظامی، توجه به سایر بخشهای امنیتی مانند امنیت اقتصادی و زیست محیطی را ضروری دانست. وی با محور قرار دادن "بقا" و "تهدید وجودی" معتقد است که در عصر جدید و در دوران پسادوقطبی؛ صرفا تهدیدات نظامی نیستند که امنیت و بقای یک واحد سیاسی را مورد حمله قرار میدهند بلکه سایر حوزهها مانند مسائل اقتصادی و زیست محیطی نیز در این زمینه قابل توجه هستند. بر اساس یافتههای این مکتب، مسائل امنیتی در پنج حوزه به شرح زیر قابلیت بررسی دارند.
مسائل امنیتی مطرح شده در مکتب کپنهاگ که تقریبا با پذیرش جهانی همراه بود، همان مسائلی است که ایالات متحده نحوه تقابل جدید خود با جمهوری اسلامی ایران را بر آن اساس تنظیم کرده است.
1- وجه نظامی امنیت که طبیعتا همواره به عنوان مهم ترین وجه از مسائل امنیتی مطرح بوده و برخلاف آنچه برخی ادعا میکنند در هیچ برههای اهمیت خود را از دست نداده است. در واقع توجه به وجوه جدید امنیت به معنای بی توجهی به سایر وجوه آن نمی باشد و مسائل نظامی در چارچوب سیاست های مربوط به بازدارندگی همواره نقش اساسی را در بقای یک ساختار سیاسی ایفا میکند. در واقع اصرار بر مواردی مانند بازدید از مراکز نظامی کشور و یا تلاش برای محدود سازی فعالیت های موشکی بر همین اساس قابل تحلیل است، که البته جمهوری اسلامی ایران در این مورد عملکرد مطلوبی داشته و توانسته در فضای پرتنش منطقهی غرب آسیا به یکی از امن ترین کشورها ی منطقه تبدیل شود.
2- مورد دوم یعنی بحث امنیت در حوزه ی سیاسی به معنای پذیرش اجتماعی ایدئولژی حاکمیت بوده و تلاش برای به چالش کشیدن این ایدئولوژی اگر چنانچه با پذیرش اجتماعی همراه شود به معنای ناامنی است.در این زمینه باید توجه داشت نحوه ی دیکتاتوری حاکم بر اتحاد شوروی یکی از نقاط ضعف و پاشنه ی آشیل این کشور در تقابل با آمریکا محسوب می شد. اما در این زمینه به نظر می رسد با توجه به حاکمیت نظام مردم سالاری دینی که بر اساس ساختارهای دموکراتیک و از دل انقلاب اسلامی با حضور اقشار مختلف مردم برآمده و با عنایت به حمایت حکومت ایالات متحده از دیکتاتوری پهلوی در این زمینه نیز جمهوری اسلامی ایران دست برتر را داشته و تلاش های امریکا برای نامشروع جلوه دادن ساختار سیاسی جمهوری اسلامی ایران و سلب مشروعیت و ایجاد ناامنی سیاسی برای حاکمیت در میان مردم پذیرش اجتماعی نداشته.
3- مورد سوم در میان مسائل امنیتی مسئله اقتصادی است. در واقع این سه مورد آخر مسائل امنیتی همان مواردی است که جمهوری اسلامی ایران به شدت با آن ها دارای چالش بوده و امکان ضربه پذیری از آن ناحیه بیش از موارد قبلی است.بسیاری از متفکران عرصه ی امنیت بین الملل اهمیت مسائل اقتصادی را در زمره ی مسائل نظامی قرار می دهند چرا که هردوی این موارد به طور مستقیم بقا و موجودیت مردم را مورد تهدید قرار می دهد.بر اساس اصول مکتب کپنهاگ نیز دو فاکتور می تواند تهدیدات بخش اقتصادی را به تهدیدات وجودی تبدیل کند:الف:آنکه این تهدیدات بقای جمعیت کشور را مورد تهدید قرار دهد و ب:اینکه این تهدیدات تاثیر بر بخش نظامی داشته باشد.
اگر در دوران جنگ سرد مهمترین بخش تقابل ایالات متحده با شوروی را بخش نظامی تشکیل میداد، بسیار واضح است که در الگوی رفتاری آمریکا با جمهوری اسلامی ایران، فشار در حوزه اقتصادی مهمترین استراتژی این کشور محسوب میشود.
هر چند از دو موردی که مکتب کپنهاگ در مورد تهدیدات امنیتی در حوزه اقتصاد نام میبرد عملا مورد دوم با توجه به بومیسازی صنعت دفاعی کشور و اتکا به نیروی انسانی در این زمینه عملا در مورد جمهوری اسلامی ایران وجهه ندارد اما تهدید در حوزه اول جدی است.
اقتصاد
باید توجه داشت که تحریمهای اقتصادی آن هم در حوزههایی که مستقیما زندگی مردم را هدف قرار میدهد استراتژی اصلی تمامی دولتهای ایالات متحده در سالهای پس از انقلاب اسلامی در ایران را تشکیل میدهد.
در این زمینه حتی دولت دموکرات اوباما نیز که در ظاهر سعی در پیش گرفتن وجه تعاملی با جمهوری اسلامی ایران را داشت نیز نه تنها از سایر روسای جمهور آمریکا چیزی عقب نیست بلکه با تحریم هایی مانند تحریم اقلام دارویی یکی از غیر انسانیترین رویکردها در این زمینه را داشته است. بر این اساس جدا از دشمنیهای ایالات متحده و تلاش برای تحت تاثیر قرار دادن اقتصاد کشور ساختار اقتصادی داخل نیز که در آن نگاه جدی به واردات و سرمایهگذاری خارجی با رویکرد نئولیبرال وجو دارد پاشنهی آشیلی است که ایالات متحده به دقت در حال استفاده از آن است.
4- مورد چهارم از موارد مواجههی امنیتی آمریکا با جمهوری اسلامی ایران در حوزه امنیت اجتماعی قابلیت بحث دارد. در این زمینه تغییر بافت هویتی جامعه موردی است که در صورت تحقق میتوان از آن به عنوان یکی از تهدیدات نرم در حوزه امنیت نام برد. بر این اساس تغییر سبک زندگی طبقه متوسط جامعه و تلاش برای تزریق نوعی فرهنگ (شامل پوشش، خوراک، تفریحات و...) که عملا هیچ جایگاهی در تفکر هویتی ایرانی اسلامی ندارد یکی دیگر از مواردی است که در صورت بی توجهی به آن میتواند از یک مساله اجتماعی به یک مساله امنیتی تبدیل شود. عدم توجه به این موارد و سهل انگاری و تصور اینکه این وجه از تقابل با جمهوری اسلامی ایران اساسا یا توهم توطئه بوده و یا فاقد اهمیت راهبردی است می تواند خسارات جبران ناپذیری داشته باشد.
5- اما مورد پنجم که اتفاقا این روزها نیز با دستگیری چند جاسوس سرویسهای خارجی در این حوزه به یکی از بحثهای چالشی محافل سیاسی و رسانهای کشور تبدیل شده بحث امنیت زیست محیطی است. تلاش برای تحت تاثیر قرار دادن اکوسیستم که طبیعتا پیوند عمیق با زندگی انسانها دارد یکی از موارد مهم در این حوزه است. کاستیهایی که در این زمینه به ویژه در مناطق مرزی کشور وجود دارد در کنار موارد مهمی مانند بحران کم آبی مواردی است که در صورت عدم توجه کافی به آن میتواند از نقاط کانونی بحران در سالهای آینده باشد.
در این زمینه نیز مانند مورد اقتصادی ضعف اساسی به نگاه به بیرونی که در دستگاههای اجرایی کشور وجود دارد باز میگردد. بر این اساس، باید توجه داشت اصرار نابجای سازمان حفاظت از محیط زیست بر پیوستن به توافق آب و هوایی پاریس در حالی که خود ایالات متحده از این معاهده خارج شده است جای تعجب دارد. باید توجه داشت این معاهده که هدف اصلی خود را کاهش گازهای گلخانهای اعلام کرده با خروج آمریکا از آن و تردید جدی در مورد پایبندی کامل چین به عنوان دو کشوری که بیشترین تولید گاز گلخانهای در سطح دنیا را دارند صرقا چارچوبی محدود کننده برای تولیدات فراوردههای نفتی ما محسوب شده و قطعا مخل امنیت ملی کشور می باشد اما هم چنان سازمان حفاظت از محیط زیست به جای تمرکز بر مواردی مانند اصلاح شبکه توزیع آبرسانی کشور و اصلاح الگوی مصرف در حوزه کشاورزی تمام هم خود را به این توافقات بیرونی دوخته است.
به طور کلی و بر اساس آنچه گفته شد به نظر میرسد اگر الگوی رفتاری آمریکا در قبال اتحاد جماهیر شوروی صرفا بر مسائل سخت نظامی و استراتژیک تمرکز داشت اما در دوره جدید این کشور با در پیش گرفتن الگویی همه جانبه و در پنج محور به تقابل با جمهوری اسلامی ایران آمده است که هرچند در مواردی مانند مسائل نظامی و سیاسی به دلیل اتکا به نیروی متخصص داخلی و ایجاد پشتوانه مردمی عملا ایالات متحده توفیقی نیافته اما در سه حوزه ی اقتصادی، اجتماعی و زیست محیطی به دلیل غفلت و عدم توجه کافی به این امور و هم چنین عدم توجه به ظرفیت غنی داخلی خلاءهایی ایجاد شده که در صورت عدم توجه کافی به آن میتواند در آینده بحرانساز باشد.
منبع : تبيان