خبرهای داغ:
شهید مصطفی نیک نژادی ناگفته‌هایی داشت که تا قبل از شهادت کسی از آن چیزی نمی‌دانست و پس از شهادتش در عملیات بیت‌المقدس و یافتن وصیت‌نامه‌اش بود که همگان راز عشق او به جبهه و شهادتش را فهمیدند.
کد خبر: ۹۰۲۰۲۲۴
|
۰۳ خرداد ۱۳۹۷ - ۰۶:۰۶
به گزارش خبرگزاری بسیج از اصفهان، شهید مصطفی نیک‌نژادی فروردین ۱۳۲۵ در شهرستان اصفهان چشم به جهان گشود، پدرش عبدالرسول بزاز بود و مادرش محترم‌آغا نام داشت. وی به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت و در خرداد ۱۳۶۱ در خرمشهر در عملیات بیت‌المقدس "فتح خرمشهر" بر اثر اصابت ترکش به کتف شهید شد. شهید نیک‌نژادی در سال ۱۳۵۸ ازدواج کرد و احسان نیک‌نژادی تنها فرزند وی است.

فرزندی که با سپری کردن بیش از ۳۵ سال از عمرش هنوز هم وقتی که به یاد وصیت‌نامه پدرش می‌افتد تمام احساس او را درک می‌کند و هر بار بیشتر به بزرگی و عزت پدرش پی می‌برد.

به بهانه سوم خرداد سالروز آزادسازی خرمشهر و شهادت مصطفی نیک‌نژادی در عملیات فتح خرمشهر با تنها فرزندش احسان نیک‌نژادی به گفت‌وگو نشستیم. ماحصل گفت‌وگوی بسیج با او را می‌خوانیم.

بسیج: شهید مصطفی نیک‌نژادی از مدارک و درجات بالایی برخوردار بودند، درباره مدارک پدرتان توضیح دهید.

نیک‌نژادی: پدرم دوران تحصیلی خود را تا مدرک دیپلم در اصفهان طی کرد و برای خدمت مقدس سربازی به پادگان وحدتیه در دزفول رفت و مجددا برای مقطع کارشناسی در رشته زبان‌های خارجی در دانشگاه اصفهان مشغول به تحصیل شد.

وی پس از تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد تکنولوژی آموزشی در دانشگاه کالیفرنیای آمریکا به ایران بازگشت و پس از پذیرش در دانشگاه‌هایی نظیر مشهد، شیراز و مشهد در نهایت به عنوان عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان برگزیده شد. این در حالی است که پدر در دانشگاه کالیفرنیا تدریس را آغاز کرده بودند و تنها برای ازدواج قصد بازگشت به کشور را داشت. در نهایت با وجود محدودیت‌های خانواده همسر خود و مسائل جنگی که وجود داشت از بازگشت صرف نظر کرد.

بسیج: خانواده ایشان را از دوران نوجوانی فردی باهوش می‌خواندند، علت آن چه بود؟

نیک‌نژادی: شهید نیک‌نژادی به اقتضای سن خود مراحل زندگی را به سرعت طی کرد و در میان همسن و سال‌های خود تحصیلات را با بالاترین درجات و بهترین نمرات گذرانده بود. پدر پس از پایان تحصیلات خود در مقطع کارشناسی به عنوان دبیر در آموزش و پرورش و در مناطقی همچون دزفول به فعالیت پرداخته است.

به دور از هر گونه اغراق در زرنگی و باهوشی همیشه پیش قدم بودند که این باعث شده بود در آن زمان نسبت به همسن و سال‌های خود یک قدم جلوتر باشند.

بسیج: پدرتان در زمستان ۱۳۵۳ توسط ماموران ساواک شبانه به زندان منتقل شد، در این باره توضیح دهید.

نیک‌نژادی:زمانی که پدر در آموزش و پرورش به عنوان دبیر فعالیت کرد متناسب با شرایط باید در مناطقی دیگر فعالیت می‌کرد، در آن زمان به فراخور شرایط انسان‌هایی با حال و هوایی متفاوت وجود داشته‌اند و عده‌ای سیاسی بودند، عده‌ای را سیاسی قلمداد می‌کردند، برچسب سیاسی می‌زدند و یا سد راه عده‌ای می‌شدند.

در این میان عده‌ای هم نظیر پدر بودند که با خفقان و محدودیت‌های ستمگرانه در آن زمان به مقابله می‌پرداختند و تحمل صبوری و چشم‌پوشی نداشتند، این اقدامات بهانه‌ای برای نیرو‌های ساواک در آن زمان ایجاد کرد که بدین وسیله نیرو‌های ساواک به مبارزه و دستگیری شهید نیک‌نژادی پرداختند.

ناگفته نماند تمام کسانی که در آن زمان مخالف با شرایط وقت بودند و توان صبوری نداشتند، برای مقابله با آن شرایط و تغییر اوضاع به مخالفت و درگیری می‌پرداختند.



بسیج:نظر و احساس شهید نیک‌نژادی درباره جنگ و دفاع از میهن چه بود؟

نیک‌نژادی:شهید نیک‌نژادی همواره به فکر پیشرفت کشور خود بود و در نگاه کوچک‌تر به فکر پیشرفت اعضای خانواده و فامیل بود این در حالی است که ایشان صرفا محل دانشگاه را سکویی برای پیشرفت نمی‌دانست و معتقد بود که هر کسی در جایگاه خود باید پیشرفت‌های لازم و کافی را داشته باشد.

پدر در رویارویی با تمام مسائل زندگی پیشروی کرد و به مبارزه پرداخت و در عین حال برای وطن خود ارزش به‌سزایی را قائل بود. در زمان جنگ پاسپورت خود و خانواده‌اش آماده بوده است و از دانشگاه کالیفرنیا مجددا از پدر برای استادی در این دانشگاه دعوت به عمل آمده بود و در مردادماه ۱۳۶۱ پرواز داشتند، اما پدر با وجود تمام این شرایط به دفاع از میهن خود پرداخت.

بسیج:زمانی که پدرتان تصمیم بر اعزام به جبهه گرفت، خانواده مخالفتی در این باره نداشت؟

نیک‌نژادی: با توجه به شرایط آن موقع پدر و نوزاد بودن من در آن زمان در این زمینه هم خانواده پدری و هم خانواده مادری مخالفت کردند و جلوی پدر ایستادند، این در حالی است که در نهایت ایشان با مقاومت و اصرار زیاد با اطلاع مادرشان و به دور از اطلاع پدر به جبهه رفت.

پدر به مادر خود وعده داده بود که تنها برای ۱۰ روز برود و پس از موعد مقرر به شهر خود بازگردد. زمان رفتن شهید نیک‌نژادی به جبهه با انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاه‌ها مصادف بود که بدین وسیله پشتوانه‌ای برای پدر و دوستانشان ایجاد شد که به جبهه بروند.

برای دوستان پدر نیز بسیار تعجب‌آور بود که کسی که در این جایگاه و شرایط است چگونه چشم بر همه چیز بسته و به جبهه رفته، این در حالی است که نامه‌ای از وزارت وقت علوم آن زمان با عنوان انتخاب ریاست دانشگاه اصفهان برای پدر صادر شده بود.



بسیج:بزرگترین درسی که از پدر خود گرفتی چه بود و وصیتی برای شما داشت؟

نیک‌نژادی:اگر وصیت‌نامه‌ای از پدرم وجود نداشت من هیچگاه علت رفتن ایشان به جبهه را نمی‌توانستم توجیه کنم، مطالعه نامه‌های آغشته به خون ایشان در وصف اینجانب و اباعبدالله الحسین (ع) باعث شد که بتوانم علت مردانگی پدرم را متوجه شوم و آرامش خاطر بگیرم.

بخشی از وصیت پدرم را برایتان می‌خوانم:

"فرزندم از دور تو را می‌بوسم و از خداوند متعال مسئلت دارم که بتوانی خوب بفهمی و درک کنی و همچنین برای نجات افراد مستضعف در این جهان تلاش و کوشش کنی" به نظر بنده وضعیت خیلی تغییر کرده و شرایط کنونی با آرزویی که شهید نیک‌نژادی و امثال آن داشتند فاصله پیدا کرده است.

بسیج: چگونه خانواده متوجه شهادت ایشان شدند؟

نیک‌نژادی: زمانی که پدرم به جبهه اعزام می‌شود گاهی با خانواده از طریق تلفن در ارتباط بوده‌اند، ولی شرایطی به وجود می‌آید که در مرحله آخر عملیات بیت‌المقدس درگیری بسیار شدیدی میان نیرو‌های ایرانی و عراقی به وجود می‌آید که راهی برای عقب‌نشینی وجود نداشته است.

پدرم پس اینکه ۱۰ روز رفتنش به ۱۵ روز تبدیل می‌شود با خانواده تماس می‌گیرند که شرایط برگشت نیست و نمی‌توانم نیرو‌ها را در این موقعیت تنها بگذارم کار را تمام می‌کنیم و سپس باز می‌گردم.

سرانجام شهید نیک‌نژادی زمانی که ۱۰ روز به ۲۹ روز تبدیل شده بود، در سحرگاه روزی که خرمشهر به پیروزی رسید در اثر اصابت گلوله کالیبر ۵۰ در ناحیه زیر قلب خود، به دیدار معبودش شتافت و به درجه رفیع شهادت رسید.



بسیج: نظر شهید نیک‌نژادی درباره خرمشهر و اسارت آن چه بود؟

نیک‌نژادی: شهید نیک‌نژادی با وجود اینکه شرایط مهاجرت در زمان جنگ را داشت، دفاع از میهن و هموطنان خود را در اولویت قرار داد و منافع شخصی خود را کنار گذاشت، این در حالی است که ایشان همه مردم ایران به خصوص مردم خرمشهر خانواده خود خطاب می‌کرد و دفاع از آن‌هارا بر خود واجب می‌دانست.

بسیج:خاطره‌ای که از ایشان همیشه در خانواده زبان‌زد می‌شود را توضیح دهید.

نیک‌نژادی:اگر بخواهم به قول مادرم به عنوان نزدیک‌ترین شخص در زندگی مشترک با پدرم نقل کنم، نظم شهید نیک‌نژادی بسیار زبان‌زد بوده و اهل ورزش به خصوص شنا و کوهنوردی بود این در حالی است که صله‌رحم را در میان فامیل‌های دور و نزدیک بسیار زیاد به جای می‌آوردند.

صحبتی که همیشه از شهید مصطفی نیک‌نژادی در میان است محبت ایشان بوده چرا که در هر زمانی هر کاری که می‌توانسته هر چند کوچک برای دیگران انجام می‌داده و همیشه مادرم می‌گوید که من نه تنها یک شوهر بلکه یک معلم را از دست دادم.
ارسال نظرات
پر بیننده ها