به گزارش خبرگزاری بسیج، هر چند مدتی است که از پایان حکومت داعش در سوریه میگذرد و دست خیلی از گروههای تروریستی و تکفیری از اشغالگری در این جغرافیا کوتاه شده ایت اما هنوز پاکسازی و امنیت بخشیدن به جبهه مقاومت از رزمندگان شهید می گیرد. شهدایی که سرافرازانه به سوی همرزمانشان شتافته و به آنان میپیوندند. سید ناصیر حسینی یکی از همین شهداست. یکی از رزمندگان کهنه کار و تخریبچی های سپاه محمد(ص) که برادرش نیز در افغانستان به شهادت رسیده بود. او از همان ابتدای تشکیل فاطمیون به رویه حضور در سوریه لبیک داده و برای دفاع از حرم اهل بیت(ع) راهی شد. این استاد رزم و فرمانده تخریب 48 ساله بود که چند روز پیش حین پاکسازی به شهادت رسید و حالا دو پسر و دو دختر از او به یادگار مانده است.
سید یحیی حسینی پسر عمو و همرزم شهید سید ناصر حسینی با اشاره به آغاز جهاد سید ناصر میگوید: سید ناصر 16 ساله بود که افغانستان توسط اتحادیه جماهیر شوروی اشغال شد، در منطقه ما جهاد علیه شوروی شروع شد. چون پدر سید ناصر در جبهه بود، ادامه دهنده راه پدرش بوده و جهاد و مقاومت را از همان زمان شروع کرد. برادرش در جهاد هشت سال دفاع مقدس حضور داشت و در این نبرد جانباز شد. خودش در کنار پدر کاسبی میکرد که بعد از آن دوباره به افغانستان برگشت. آن موقع جنگ داخلی در افغانستان شروع شده بود. تکفیریها در حال توطئه بودند. سید ناصر آنجا در یک گردان خدمت میکرد. 5 سالی آنجا بود و متاسفانه منطقه ما به اشغال درآمد.
او ادامه میدهد: سید ناصر مخفیانه با خانوادهاش به ایران آمد. اما برادرش غلام حسینی در افغانستان به شهادت رسید. وقتی جذب سپاه محمد(ص) شد در آنجا از اعضای فعال تخریب شد و بعد مدتی به عنوان فرمانده مشغول به جهاد شد. در سپاه محمد از همرزمان شهیدان ابوحامد، ذوالفقار، سیدحکیم و شهید حجت بود. بعد از آنکه افغانستان توسط آمریکاییها اشغال شد، بسیاری از بچههایی که به صورت بسیجی جذب سپاه محمد شده بودند به ایران برگشتند.
سید یحیی از نحوه ورود پسر عمویش به فاطمیون چنین میگوید: بعد از گذشت سالها وقتی تشکیلات فاطمیون راه اندازی شد، سید ناصر در دوره دهم وارد سوریه شد و به عنوان تخریب چی فعال و کارکشته و استاد آموزش به جهاد مشغول شد. 45 دوره و مدتهای طولانی در سوریه حضور داشت و از اعضای تخریب بود. اخیرا به عنوان فرمانده تخریب تیپ امام حسن(ع) در آزادسازی بوکمال و تدمر حضور فعال داشت. تا اینکه روز پنجشنبه بر اثر انفجار تله انفجاری دو چاشنی، به شهادت رسید.
همرزم شهید حسینی میگوید: همان ابتدای تشکیل فاطمیون، ابوحامد به تهران آمد و یکسری جلسات با هم داشتیم. گفت 11 نفر هستیم که میخواهیم هسته تشکیلاتی را پایه گذاری کنیم تا با تکفیریها مقابله کنیم، در حالی که خیلی از مردم هنوز تصوری از تکفیریها و جنایات آنها نداشتند. ابوحامد با کمک فرماندهان ما در مشهد این کار را انجام داد و بعد از آن در دوره دهم، بچههای قدیم از جمله سید ناصر جذب تشکیلات فاطمیون شدند.
او از انگیزه قوی بچههای فاطمیون چنین میگوید: بحثی که در این زمینه امروزه مطرح است، تشکیل امت واحد و جهانی شیعه است که زمینه ظهور آقا امام زمان(عج) را فراهم سازد. هر کسی نمیتواند در چنین فضایی حضور داشته باشد. باید هدف داشته باشد. این هدف را سید ناصر و بچههای افغانستانی داشتهاند. خیلی از قدیمیهای سپاه محمد(ص) در این راه به شهادت رسیدند. سید ناصر از این شهدا بود که از همرزمان شهیدش عقب نماند.
حسینی با اشاره به خصوصیات اخلاقی شهید ادامه میدهد: سید ناصر اخلاق بسیار خوبی با رفقا و خانواده داشت. در جبههها خیلی هوای دوستانش را داشت و با بچهها رفتار خوبی داشت. در شهر مزار شریف یادم هست با بچههایی که انجا جذب کرده و فرماندهشان شده بود، مثل یک رفیق رفتار میکرد. با وجود اینکه ماهها در شرایط جنگی سوریه میماند، اما خلقش تنگ نمیشد و دلتنگی برای خانوادهاش را به نیروها منتقل نمیکرد.
او از دلبستگی شهید حسینی به عرصه جهاد چنین میگوید: سید ناصر با وجود اینکه اینجا خانواده و کار داشت و وضع مالی بدی هم نداشت اما زیاد سوریه میرفت. گاهی بعد از چهار ماه که به دیدن خانواده میآمد. ده روز هم اینجا دوام نمیآورد و هوای سوریه به سرش میزد. علاقه خاصی به تشکیلات فاطمیون داشت. بارها به او گفته بودم: « آقا ناصر بس است دیگر خدا از تو قبول کرده است. تو سالهای سال است که در جهاد ماندهای.» میگفت: «من باید بروم و مزد خود را بگیرم.»