خبرهای داغ:
سردار شهید «بختیار جمور» به عنوان شهید شاخص شهرستان اسدآباد در سال 97 انتخاب شد.
کد خبر: ۹۰۰۸۵۵۰
|
۰۱ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۰۸:۵۹

سردار شهید «بختیار جمور» شهید شاخص اسدآباد در سال 97به گزارش خبرگزاری بسیج از اسدآباد، شهید «بختیار جمور» در دوم فروردین ماه 1331 در خانواده ای متدین و پرجمعیت در یکی از روستاهای شهرستان تویسرکان از توابع استان همدان به دنیا آمد. از ابتدای کودکی، به دلیل وضعیت نامناسب اقتصادی خانواده به ناچار هم کار می کرد و هم درس می‌خواند.

تحصیلات خود را بیش از سوم راهنمایی ادامه نداد. سپس در دادگاه شهرستان تویسرکان به عنوان منشی استخدام شد و پس از مدت کوتاهی با دلیل اینکه در این کار، پیشنهاد رشوه می دهند و اطرافیان و آشنایان نیز توقعات نا به جا و ناحقی دارند، از دادگاه استعفا داد و به عنوان بنا در یک ساختمان مشغول به کار شد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، هم زمان با تشکیل سپاه پاسداران، به عضویت رسمی سپاه در آمد و در شهرستان اسدآباد همدان مشغول خدمت شد.

بختیار جمور در سال 60، در عملیاتی که در منطقه سر پل ذهاب و قلاویزان صورت گرفت شرکت کرد و از ناحیه پا مجروح شد.

پس از بهبودی به لشکر مهندسی 43 امام علی (ع) پیوست و ابتدا به عنوان فرمانده گردان انجام خدمت کرد و پس از آن با توجه به شایستگی‌هایی که از خود بروز داد، به سمت معاونت آبی خاکی لشگر 43 امام علی (ع) منصوب شد.

از آنجایی که وی، فردی بسیار متواضع و فروتن بود، حتی اعضای خانواده هم از سمت ایشان نامطلع بودند و پس از شهادت ایشان متوجه این سمت شدند.

در نهایت در شانزدهم بهمن ماه 1364 و در کسوت معاونت فرماندهی لشکر ۴۳ امام علی(ع) در عملیات ایذایی قبل از «والفجر ۸» در منطقه «ام‌الرصاص» به شهادت ‌رسید.

بختیار جمور به همراه سردار بحرینی، فرمانده لشکر ۴۳ امام علی(ع) و تعدادی دیگر از رزمندگان مشغول نصب پل شناوری بر روی اروند بودند تا عملیات ایذایی رزمندگان قبل از «والفجر ۸» در منطقه «پل نو» خرمشهر به سوی جزیره «ام‌الرصاص» عراق صورت گیرد که بر اثر اصابت خمپاره در نزدیکی این سرداران سپاه اسلام، همگی مجروح می‌شوند که در این بین سردار «بختیار جمور» به دلیل شدت آسیب‌دیدگی به شهادت می‌رسد.

با تلاش «حمید حسام» نویسنده خوش نام حوزه دفاع مقدس، کتابی از زندگی نامه، فعالیت ها، روحیات معنوی، خاطرات و چگونگی شهادت این شهید بزرگوار با عنوان «پوتین‌های آشنا» به چاپ رسیده است.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: «بر بالای پیکر شهید زارعی نشست. پیشانی‌اش را بوسید و پوتین‌های او را از پاهای سردش درآورد و به پای خود پوشید و با حسرت گفت: علی جان تا زمانی که به تو ملحق شوم، اینها را از پا در نمی‌آورم.»

انتهای پیام/

 

ارسال نظرات