شور و حال جوانانی که پا به علقمه می گذارند دیدنیست، انگار نه انگار غروب جمعه است، غروبی که به دلگیربودن معروف شده.
کد خبر: ۹۰۰۰۷۰۸
|
۲۶ اسفند ۱۳۹۶ - ۰۰:۰۶

به گزارش خبرگزاری بسیج مازندران، هوای آخر سال غیر از هوای خرید عید ،غیر از برپایی بساط سفره نوروزی ،هوای سفری است از جنس نور. هوایی که دل های مشتاق را چونان پرستویی که آماده کوچ است ، به سرزمینی می کشاند که خاکش به خون هزاران هزار شهید رنگین است،خاکی از جنس کربلا.

زائران راهیان نور مازندرانی به علقمه یاران خمینی در خرمشهر آمدند تا آخرین جمعه سال خود را به دست های بسته شهدای غواص خط شکن کربلای 4 بسپارند و به استقبال بهاربروند.

بوی خوب خدا پیچیده درغروب جمعه علقمه و زائران مازندرانی ،زاده دریا وقتی به یادمانی از جنس آب میرسند، دل دریایی شان پر می شود از امواج اشک،اشکی از شور و شعور شهدا.

همپای زائران شدیم تا دراین غروب جمعه با حس و حال خوب شان ،هوایی تازه کنیم. یک روز مازندرانی ها میزبان سی مرغ دریایی بودند در آن استقبال باشکوه شهدای غواص دست بسته،حالا امروز در قامت زائر، مهمان شهدا شدند در قدمگاهی به نام علقمه.

سعیده آزادی یکی از زائران جوان مازندرانی راهیان نور است که با پای برهنه قدم به یادمان علقمه گذاشت. وقتی از حس و حالش میپرسم، میگوید: «وصف نشدنی است ، هیچ وقت اینقدر حالم خوب نبود.»

آزادی دانشجوی رشته معماریست و با اشاره به اینکه اردوهای زیادی همراه دانشگاه رفته است اما هیچ اردویی مثل این اردو نیست، می گوید:« خیلی به خانواده ام اصرار کردم که به این اردو بیایم،تا اینکه بالاخره رضایتشان را گرفتم. قرار بود چند روز مانده به عید را با خانواده ام به اصفهان بروم اما با توصیفاتی که از اینجا برایشان داشتم ،تصمیم شان عوض شد و دارند به منطقه می آیند.»

از آزادی می پرسم توصیفی که از اینجا برای خانواده ات داشتی چه بود،نگاهی به پرچم های کنار رودخانه می اندازد و می گوید:«گفتم اینجا حال آدم را خوب می کند.اگر میخواهید سال را با حال خوب نو کنید حتما به اینجا بیایید.»

شور و حال جوانانی که پا به علقمه می گذارند دیدنیست، انگار نه انگار غروب جمعه است، غروبی که به دلگیربودن معروف شده.
پریسا شعبانی با دوستانش در حال گرفتن عکس سلفی است.از او میپرسم،لابد زائر اولی هستی؟ حال و هوای زائر اولی ها چطور است؟ با خنده میگوید:« بله.شورو شوقی که تا کسی نیاید نمی تواند آن را درک کند. دو روزاست که به منطقه آمدیم و آنقدر به ما خوش گذشته که وقتی فردا قرار است برگردیم غصه مان گرفت.»

از شعبانی نوجوان دهه هشتادی میپرسم منظورت از اینکه می گویی اینجا به آدم خوش می گذرد چیست؟ یک نایلون خیلی کوچک که نصفش را پر کرده از خاک تبرکی، نشانم میدهد و می گوید :«اینجا در دل خاکش چیزی نهفته است که آدم را مثل آهنربا جذب می کند. خاکی که آغشته به خون شهداست .جایی که شهدا باشند حتما به آدم خوش می گذرد.»

خانواده ای در چندقدمی نیزارهای کنار رودخانه نشسته اند و مشغول نماز و زیارت هستند. صبر می کنم نماز شان تمام شود. از مادر این خانواده دلیل اینکه خانوادگی به منطقه آمدند را میپرسم.
خانم حسن پور می گوید:« چندسال بود که می خواستم به راهیان نور بیایم اما هربار کاری پیش میامد و از سفر باز می ماندم . امسال همه کارهایم را زودتر انجام دادم و به همسرم گفتم هرطور هست باید به منطقه برویم.الحمدالله قسمت شد.»

دختر سه ساله خانم حسین پور بغل پدرش نشسته و پسر پنج ساله اش که سربند یا زهرا(س) به سرش بسته ،هردو با دقت دارند به حرف های من و مادرشان گوش میدهند.

از این مادر میپرسم با دو بچه کوچک سفر به جایی که امکاناتی در حد تورهای توریستی ندارد، سخت نیست؟ دستی به سر پسرش می کشد و با این سوال جوابم را می دهد:«آیا سخت تر از اینکه جوانی هزاران کیلومتر از مازندران به این منطقه بیاید و مظلوم و غریب به شهادت برسد؟ گمنام شود و خانواده اش سالها چشم انتظار باشند؟ ما ذره ای از این سختی را نچشیده ایم و درک نکرده ایم.چرا که در امنیت و راحتی زندگی می کنیم. باید بچه ها را از کودکی با این فضاها آشنا کرد. این مناطق را از نزدیک ببینند و در همین سن الگوهای اصلی جامعه را به آنها معرفی کنند.»

آفتاب کم کم دل به رودخانه ای که شبیه دریاست، میزند و غروب از راه میرسد.

زائران راهیان نور مازندران که به علقمه آمده اند همراه با غروب آفتاب جمعه آخر سال رو به کربلا می ایستند و با توسل به سقای تشنه لب ،دعای فرج را زمزمه می کنند و خدا را به دستان بسته شهدای غواص قسم میدهند،سال آینده را سال ظهور صاحب جمعه قرار بدهد.

ارسال نظرات
پر بیننده ها