حسن رومیانی از دیگر جانباختگان کشتی سانچی بود که ۲۵ آذر ماه عازم این سفر بی‌بازگشت شد.
کد خبر: ۸۹۷۵۸۸۹
|
۲۶ دی ۱۳۹۶ - ۱۸:۵۸

به گزارش خبرگزاری بسیج، شالوده‌ی چشم‎هایش آمیخته به رنجِ مصیبت است، سالخورده و شکننده باخبر بد. انگار همین‌که خبر آتش و دریا را به او داده‌اند، زندگی هم کشتی‌های او را غرق کرده است.

تن بسته به قبای سیاه. یاد جگرگوشه که می‌آید، طاقت نمی‌آورد. زنان روستا مادرِ«حسن» را تسلا می‌دهند. حالا همه می‌دانند که کشتیِ«سانچی» غرق‌شده. نشانی از دریانوردان در دسترس نیست. دریا پایان چشم‌انتظاری‌ها را با خود برده است.

اسکله در آتش

نفت‌کش «سانچی» روز 25 آذرماه 1396 با محموله میعانات گازی از عسلویه حرکت کرده بود. این کشتی قرار بود روز یک‌شنبه وارد آب‌های کره‌ی جنوبی شود، امّا شامگاه شانزدهم دچار حریق شد و درنهایت هم غرق.

دریانوردان کشتی سانچی در عمق ١١� متری آب‌های منطقه چین، دل‌سپرده به دریا شدند، انگار در روز خلقتشان آوای دریا آن‌ها را به خود خوانده باشد. کشتی فرسنگ‌ها راه را تن به موج‌ها و آب‌های جاری ساییده بود. آخرسر هم در دامانِ آتش اسکله گرفت.

کوه آتش سانچی حتی پس از 9 روز هم خاموش نشد. داغ آتش، دریا را هم سوگوار کرد، مثل خانواده‌های سه لرستانی این حادثه. از بینِ جان‌باختگان کشتی سانچی«عبدالکریم بشارتی پور» «محمد پیریایی» هر دو اهل شهرستان بروجرد بودند و «حسن رومیانی» اهل روستای رومیانی از توابع شهرستان رومشکان.

مردِ دریا

هنوز صدای مادر می‌آید. انبوهِ اندوه. چشم‌های بی‌امان، ریخته در جای‌جای خانه. پدر و عمو خانه را دلداری می‌دهند به تجربه‌ای که به سال‌های عمر تکیه دارد. برادر از مسجد آمده است. پا به خانه می‌گذارد با زانوان غم. به «تسنیم» می‌گوید:«ما با حسن ٤برادر و ٤خواهر بودیم. برادرم متولد 70 بود و دانش‌آموز نخبه در دوران تحصیل. در دانشگاه مهندسی مکانیک خوانده بود. دانشجوی دانشگاه«محمودآباد» بهشهر. از‌ سال ٨٩ وارد شرکت ملی نفت‌کش شد. 4 سال زندگی در کشتی، «‌حسن» را مردِ دریا و سختی بار آورده بود. او معمولاً دو تا سه ماه روی عرشه کشتی کار می‌کرد. دو تا سه ماه هم‌قدمش روی چشم‌خانه. از آخرین باری که خانه آمده بود، 50 روز سپری‌شده. آن روز خواسته بود همه در نوروز امسال گرد هم بیایند، دست‌بوس پدر و مادر. به‌پاس سالیان احترامی که به‌پای آن‌ها ریخته بود. سفر آخر هیچ‌وقت برادرم را به آغوش خانه بازنیاورد. حادثه سانچی که اتفاق افتاد، تهران رفتم، پیِ نشانی از برادر. نذر کردیم که دریانوردان به‌سلامت از آتش عبور کنند و چشم خانواده‌ها به بازگشتِ آن‌ها روشن.»

مثل دریا، مثل گشاده‌دستی حسن

شعله‌های دریا در قلب برادر خاموش نمی‌شود. زبانه می‌کشد. مگر می‌شود 8 روز نبرد با آتش و نفت را در سینه‌های داغ خاک کرد؟ نفت‌کش سانچی در روز 16 دی‌ که با یک فروند کشتی چینی برخورد می‌کند، دریا را آتش می‌زند. 32 پرسنل آن‌که 30 ایرانی و ‌2 بنگلادشی بوده‌اند را بی‌نشانِ آب می‌کند.

صحبت‌های رنجورِ برادر را عمو در دست می‌گیرد. ایستاده به جراحت جدایی:«با حسن ارتباط بسیار نزدیکی داشتم. در هر کاری که مشورت می‌خواست، گوشِ محرم او بودم. دستش همیشه به کارِ خیر باز بود. نمی‌خواست هیچ‌کسی، به‌جز من از قرار او باخدا باخبر شود. چندین خانواده را تحت پوشش داشت. هرماه مبلغی را به‌حساب من واریز می‌کرد. آن مبالغ برای خانواده‌های نیازمند بی آن‌که بدانند، خرج می‌شد. برای یکی از مدارسِ روستا هم‌دست خیرِ بالا زده بود. جای خالی حسن، برای همه روستا سنگین است. سفر آخر خواسته بود که سلام او را به همه خانواده برسانم. انگار خودش می‌دانست این سفر، سفر آخرِ دل دریایی‌اش است.»

آخرین تماس از دریا

یادِ آخرین سفر چشم‌های عمو را در سوگ برادرزاده‌اش در داغ برده‌است. بیش‌تر که به خاطر می‌آورد، داغ سنگین‌تر می‌شود:«آخرین تماس با «حسن» 2 روز قبل از حادثه بود. آن‌روز در ساعت 10 صبح به وقتِ ایران تماس گرفت. ‌مثلِ همیشه احوال همه‌ی خانه را گرفت. گفته‌بود 2 روز دیگر به کشور کره جنوبی خواهیم‌رسید و نگران در دسترس‌نبودن‌های من نباشید. خواسته بود سلام گرمِ او را به همه و به‌خصوص به عموی او «حافظ» برسانند. صورت«عسل»، خواهرزاده‌ی 2 ساله‌اش را نیز بوسه‌باران کنند. در آخرین تماس خواهرها بیش‌تر با او گرم گرفته‌بودند. با خاطرِ دور برادر شوخی می‌کردند که زنِ چشم بادامی اختیار کند. حسن هم گفته‌بود دخترانِ لر اصیل هستند.»

اشکِ هفت‌آسمان بر هفت‌دریا

کمی آن‌طرف‌تر چشم‌های سرخِ پدر پرده از دل برمی‌دارد، امّا ایستاده به ستون مصیبت: «50 روز پیش که حسن خواسته بود برود، از زیر قرآن رد شد. دعای ما بدرقه‌اش. حالا که این اتفاق افتاده، قسمت الهی بوده است. تقدیر زندگی حسن را این‌گونه با دریا رقم داد. هر چه خواستِ خداست، جای شکر دارد. به پسرم و خدمتِ او و شهادتش در راه وطن افتخار می‌کنم.»

زنانِ روستا با مویه لب می‌جنبانند. تک‌بیت‌هایی لکی از سوگواری و حزن، داغِ چشم در برابر چشم. با کشتی پهلوگرفته بر آتش می‌گریند، چنان‌که هفت‌آسمان بر هفت‌دریا.

ارسال نظرات