خبرهای داغ:
رمان «خانه روان» نوشته یا جسی با ترجمه محمد حکمت روانه کتاب‌فروشی‌ها شد.
کد خبر: ۸۹۷۴۶۲۵
|
۲۴ دی ۱۳۹۶ - ۰۸:۴۳

به گزارش خبرگزاری بسیج، ترجمه محمد حکمت رمان پرمخاطب «خانه‌روان» توسط نشرنون منتشر شد. این رمان که «یا جسی» نویسنده‌ آن است، مدت‌هاست در لیست آثار پرفروش بازر کتاب آمریکا و جهان قراردارد و برنده‌ی جایزه‌ پن همینگوی و جایزه‌ ملی کتاب آمریکا بوده است.

«خانه‌روان» داستان هفت نسل است در گستره‌ سه قرن و دو قاره. داستان زندگی و زنده ماندن، ایمان و تردید، داد و بیداد، درهم‌شکستن و از نو ایستادن، بخشش و فراموش نکردن و داستان آب و آتش. رمانی عظیم که در آن داستان‌ انسان‌هایی که ماندند و هراسشان از آتش نقل می‌شود و آن‌هایی که برده شدند و وحشتشان از آب.

سرنوشت برای افیا و اسی، دو خواهر ناتنی و بی‌خبر از وجود یکدیگر، دو مسیر متفاوت را برگزیده و یا جسی ما را همراه این دو در این مسیر طولانی که تا شش نسل پس از آن‌ها طول می‌کشد با خود می‌برد. از سرزمین‌های داخلی و ساحلی غنا در قرن هجدهم تا پنبه‌زارهای جنوب آمریکا، تا معادن زغال‌سنگ آلاباما، تا ایالت‌های آزاد شمال آمریکا و تا  کالیفرنیا و غنای امروز ادامه پیدا می‌کند.

خانه‌روان داستان تکان‌دهنده‌ انسان‌هاست که با وسعت و کششی کم‌نظیر و با نثری پراحساس همه‌ ما را به فکر وامی‌دارد که هم نقش نسل‌های گذشته را در ستمی که رفته به یاد آوریم و هم به وظیفه‌ خود در قبال ستمی که همچنان می‌رود بیندیشیم.

خانه‌روان (Homegoing) آیین سوگواری ویژه‌ای در میان سیاهپوستان آمریکاست که باور دارند پس از مرگ، روح آزاد می‌شود تا به سوی زندگی بهتر برود. به باور برده‌های اولیه که بنیانگذاران این رسم بودند، روح پس از مرگ به خانه‌ واقعیاش یعنی آفریقا بازمیگردد.

از محمد حکمت مترجم این اثر به تازگی چاپ دوم ترجمه رمان «جایی‌که ماه نیست» از نیتان فایلر و «هیچ‌وقت خانواده‌ای داشته‌ای؟» نوشته‌ی بیل کلگ  نیز توسط نشرنون منتشر شده است.

رمان «خانه‌روان»   در ۳۹۲ صفحه و با شمارگان ۱۰۰۰نسخه توسط نشر نون به بازار کتاب راه پیدا کرده است.

بخشی از متن رمان «خانه‌روان»:

اوهنه نیارکو یک هفته بعد با دانه‌های جدید بازگشت. اسم گیاه کاکائو بود و اوهنه نیارکو می‌گفت که همه چیز را تغییر خواهد داد. می‌گفت مردم آکواپم در منطقه‌ شرقی داشتند سود این گیاه جدید را درو می‌کردند و آن را به سفیدپوست‌های آن‌ور آب به قیمتی میفروختند که یادآور تجارت قدیم‌ بود.

اوهنه نیارکو گفت: «شما نمی‌دونین چقدر این دونه‌های کوچیک پای من دراومدن!» و آن‌ها را کف دستانش گرفت تا هر که دوروبرش بود، بتواند آن‌ها را ببیند، حس کند و بو بکشد. «ولی برای ده ارزشش رو داره. به من اعتماد داشته باشین. باید دیگه به ما ساحل طلا نگن و از این به بعد ساحل کاکائو صدامون کنن.»

و حق با او بود. در عرض چند ماه، درختان کاکائوی اوهنه نیارکو جوانه زدند و میوه‌های طلایی و سبز و نارنجیشان را ثمر دادند. اهالی ده هرگز چنین چیزی ندیده بودند و چنان کنجکاو و مشتاق بودند که پوسته آن‌ها را پیش از اینکه برسند لمس و باز کنند که اوهنه نیارکو و پسرانش بیرون کلبه میخوابیدند تا بتوانند مراقبشان باشند.

ارسال نظرات
پر بیننده ها