انقلاب اسلامی در یک جمله؛ تبلور مطالبات عمومی ایرانیان در سال ٥٧ است.(که از نهضت مشروطه آغاز و در کودتای ٢٨ مرداد سرکوب شده بود). اما جمهوری اسلامی؛ مابه ازای انقلاب اسلامی در روشِ حکومت کردن است.
سید یوسف مرادی - یکی از چالشهای ذهنی نسل جدید نوع ارتباط جمهوری اسلامی با انقلاب اسلامی است.
در واقع (به جز رهبری و حضرت امام) تاکنون کسی تعریفی صحیح از انقلاب اسلامی ارائه نداده است.
انقلاب اسلامی در یک جمله؛ تبلور مطالبات عمومی ایرانیان در سال ٥٧ است. (که از نهضت مشروطه آغاز و در کودتای ٢٨ مرداد سرکوب شده بود).
اما جمهوری اسلامی؛ مابه ازای انقلاب اسلامی در روشِ حکومت کردن است.
با این تعاریف، بهتر میتوان به نوع ارتباط این دو موجودیت پی برده و اتفاقات چهار دهه گذشته را تحلیل کرد.
به طور مثال؛ واقعهی عظیمِ دوم خرداد؛ واکنش جامعه ایرانی به انحراف صورت گرفته توسط برخی از ارکان جمهوری اسلامی، از مطالبات ملت ایران در دهه هفتاد بود.
واقعهی سوم تیر ٨٤ نیز واکنش جامعه ایرانی به انحراف دیگری بود که بعد از دوم خرداد رخ داد.
در واقع در چهار دهه گذشته؛ هرگاه جمهوری اسلامی، از شاخص خود یعنی انقلاب اسلامی (که تبلور خصوصیات ذاتی جامعه شیعی ایران است) فاصله میگیرد، جامعه ایرانی آن را به کمک صندوق رای (در واقع قانون اساسی) به ریل اصلی اش برمی گرداند و دقت در همین نکته است که میتواند تحلیلی درست بر دلایل استقامت رهبری بر رای مردم ارائه دهد.
در واقع رهبری نظام، در دورههای گذشته، حافظ مردم سالاری بوده است (و برای آن هزینههای بسیار داده است) تا به کمک مردم، از جمهوری اسلامی حفاظت کند.
بر این اساس، نگارنده بر این اعتقاد است که اگر حمایتهای رهبری از قانون اساسی (مردم سالاری نظام) نبود، تا همین امروز هاشمی رفسنجانی (اگر عمرش اجازه میداد) رئیس جمهور ایران بود.
جنبش عدالتخواهی که طی دو دهه گذشته در همه عرصهها (خصوصا شجره طیبه جریانِ عدالتخواه دانشجویی) شکل گرفته است، گوشهای از عظمت جامعه ایرانی یا همان انقلاب اسلامی است.
نکته مهمتر اینکه؛ گوشهای از این جنبش مقدسِ جامعه ایرانی، در یک دهه گذشته، توانسته است؛ کاری که دولتهای تکنوکراتِ ایران نتوانستند انجام دهند را به سرانجام رسانیده و نه تنها انقلاب اسلامی را صادر کند بلکه آن را از یک نقطه کانونی در ایران، به چندین پایگاه قدرتمند در کشورهای عراق، سوریه، یمن، افغانستان و. تبدیل کند. تاجایی که به نظر میرسد، در آینده نزدیک؛ جمهوری اسلامی، برخلاف گذشته که فقط نظارت جامعه ایرانی را در مسیرش نظاره گر بود، از طرف جوامع انقلابی شیعه در خارج از ایران نیز تحت نظر نظر قرار گیرد (که البته این مطالبه شیعی -اگر شکل گیرد-به گونههایی متفاوتتر بروز خواهد یافت).
وقایع یک سال گذشته نشان میدهد که جامعه ایرانی در حال ورود به عرصهی جدیدی از نظارت خویش بر ارکان جمهوری اسلامی است و از این نظر هر نوع برخورد سلبی با این جنبش (توسط هر مرکز قدرتی که باشد) آب در هاون کوفتن است، چرا که هیچگاه نمیتوان درمقابل ملتی ایستاد که هر وقت اراده کرده، تاریخ را تغییر داده است، خصوصا اینکه رهبری انقلاب (همانطور که بارها فرمود: ه اند)، در حمایت از خیزشهای ملی (که در چارچوبِ قانون اساسی شکل میگیرند)، حتی حاضرند جان ارزشمند خویش را هم فدا کنند.
نکته جالب توجه آنکه در همه دورههای سپری شده، نهادها یا اشخاصی تلاش نموده اند خود را معادل انقلاب اسلامی جا بزنند که این محاسبات غلط، حاصل تعریف اشتباهشان از انقلاب اسلامی و نفهمیدن نوع ارتباط آن با جمهوری اسلامی بوده است.
براساس تعریفی که در ابتدای مطلب از انقلاب اسلامی ارائه شد، تا زمانی که نسل ایرانی بر روی این کرهی خاکی زندگی میکند، انقلاب اسلامی زنده است؛ حتی اگر...
در واقع (به جز رهبری و حضرت امام) تاکنون کسی تعریفی صحیح از انقلاب اسلامی ارائه نداده است.
انقلاب اسلامی در یک جمله؛ تبلور مطالبات عمومی ایرانیان در سال ٥٧ است. (که از نهضت مشروطه آغاز و در کودتای ٢٨ مرداد سرکوب شده بود).
اما جمهوری اسلامی؛ مابه ازای انقلاب اسلامی در روشِ حکومت کردن است.
با این تعاریف، بهتر میتوان به نوع ارتباط این دو موجودیت پی برده و اتفاقات چهار دهه گذشته را تحلیل کرد.
به طور مثال؛ واقعهی عظیمِ دوم خرداد؛ واکنش جامعه ایرانی به انحراف صورت گرفته توسط برخی از ارکان جمهوری اسلامی، از مطالبات ملت ایران در دهه هفتاد بود.
واقعهی سوم تیر ٨٤ نیز واکنش جامعه ایرانی به انحراف دیگری بود که بعد از دوم خرداد رخ داد.
در واقع در چهار دهه گذشته؛ هرگاه جمهوری اسلامی، از شاخص خود یعنی انقلاب اسلامی (که تبلور خصوصیات ذاتی جامعه شیعی ایران است) فاصله میگیرد، جامعه ایرانی آن را به کمک صندوق رای (در واقع قانون اساسی) به ریل اصلی اش برمی گرداند و دقت در همین نکته است که میتواند تحلیلی درست بر دلایل استقامت رهبری بر رای مردم ارائه دهد.
در واقع رهبری نظام، در دورههای گذشته، حافظ مردم سالاری بوده است (و برای آن هزینههای بسیار داده است) تا به کمک مردم، از جمهوری اسلامی حفاظت کند.
بر این اساس، نگارنده بر این اعتقاد است که اگر حمایتهای رهبری از قانون اساسی (مردم سالاری نظام) نبود، تا همین امروز هاشمی رفسنجانی (اگر عمرش اجازه میداد) رئیس جمهور ایران بود.
جنبش عدالتخواهی که طی دو دهه گذشته در همه عرصهها (خصوصا شجره طیبه جریانِ عدالتخواه دانشجویی) شکل گرفته است، گوشهای از عظمت جامعه ایرانی یا همان انقلاب اسلامی است.
نکته مهمتر اینکه؛ گوشهای از این جنبش مقدسِ جامعه ایرانی، در یک دهه گذشته، توانسته است؛ کاری که دولتهای تکنوکراتِ ایران نتوانستند انجام دهند را به سرانجام رسانیده و نه تنها انقلاب اسلامی را صادر کند بلکه آن را از یک نقطه کانونی در ایران، به چندین پایگاه قدرتمند در کشورهای عراق، سوریه، یمن، افغانستان و. تبدیل کند. تاجایی که به نظر میرسد، در آینده نزدیک؛ جمهوری اسلامی، برخلاف گذشته که فقط نظارت جامعه ایرانی را در مسیرش نظاره گر بود، از طرف جوامع انقلابی شیعه در خارج از ایران نیز تحت نظر نظر قرار گیرد (که البته این مطالبه شیعی -اگر شکل گیرد-به گونههایی متفاوتتر بروز خواهد یافت).
وقایع یک سال گذشته نشان میدهد که جامعه ایرانی در حال ورود به عرصهی جدیدی از نظارت خویش بر ارکان جمهوری اسلامی است و از این نظر هر نوع برخورد سلبی با این جنبش (توسط هر مرکز قدرتی که باشد) آب در هاون کوفتن است، چرا که هیچگاه نمیتوان درمقابل ملتی ایستاد که هر وقت اراده کرده، تاریخ را تغییر داده است، خصوصا اینکه رهبری انقلاب (همانطور که بارها فرمود: ه اند)، در حمایت از خیزشهای ملی (که در چارچوبِ قانون اساسی شکل میگیرند)، حتی حاضرند جان ارزشمند خویش را هم فدا کنند.
نکته جالب توجه آنکه در همه دورههای سپری شده، نهادها یا اشخاصی تلاش نموده اند خود را معادل انقلاب اسلامی جا بزنند که این محاسبات غلط، حاصل تعریف اشتباهشان از انقلاب اسلامی و نفهمیدن نوع ارتباط آن با جمهوری اسلامی بوده است.
براساس تعریفی که در ابتدای مطلب از انقلاب اسلامی ارائه شد، تا زمانی که نسل ایرانی بر روی این کرهی خاکی زندگی میکند، انقلاب اسلامی زنده است؛ حتی اگر...
ارسال نظرات
غیرقابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۰
آخرین اخبار