خبرهای داغ:
اینجا یک مدرسه معمولی نیست. اینجا مرز شلمچه است و دانش آموزان در این نقطه مرزی این روزها درس خدمت از بر می کنند.
کد خبر: ۸۹۴۵۴۸۰
|
۱۷ آبان ۱۳۹۶ - ۱۴:۲۱

سیده فاطمه هلالات: از دو ساله هست تا نوجوان. اما بیشترشان دانش آموزند. بعضی ها را خانواده ها بعد از مدرسه به اینجا می آورند برخی هم از طرف مدرسه اعزام می شوند و ساعت ها می مانند و هرکدام کاری می کنند. این کودکان، کودک کار نیستند. خادمان کوچکی هستند که در مرز شلمچه به زائران امام حسین (ع) خدمت می کنند.

محمد مهدی ۱۰ ساله را آن پیش بند چهارخانه ای و بیان شیرینش جذاب کرده است. سبد پلاستکی سیب را بر می دارد و تند و تند بین مردم پخش می کند. خالی که شد می آید سراغ سبد بعدی...

یک ریز تکرار می کند « من در خدمت به اباعبدالله احساس خستگی نمی کنم». محمد مهدی آشیان ساکن روستای سوره یکی از روستاهای مسیر شلمچه است. این روزها هر بعد از ظهر به مرز می آید تا در موکب دوست پدرش خادمی کند.

«هر روز از مدرسه می آیم مشق هایم را می نویسم. بعدش می روم به مرز» محمد مهدی اما روزهای تعطیل شب به خانه برنمی گردد همان جا در موکب شب ها را صبح می کند تا فرصت بیشتری برای خدمت داشته باشد. برایش فرقی ندارد کار چه باشد هرچه باشد نه نمی گوید: «واکس می زنم. سیب و نارنگی و پرتغال پخش می کنم. آب می دهم» سینه اش را صاف می کند و با همان لهجه شیرین عربی می گوید که او حریف همه کار است.

آن طور که محمد مهدی می گوید هر سال به زیارت امام حسین(ع) می رود. سال آینده هم دوست دارد در اربعین زائر مرقدش باشد. آرزوهایش هم قد و قواره همتش است. می گوید کربلا که رفت از امام حسین می خواهد همه بیماران را شفا دهد و داعش را نابود کند.

بوی خوش بدرقه

علیرضا و مانی دو کودک دیگر هستند که برای خادمی به مرز شلمچه آمده اند. علیرضا ۹ ساله و خرمشهری است که کنار جاده نشسته و سینی خرما روی سرش نگه داشته است. هر زائری که رد می شود از سینی اش دانه ای خرما بر می دارد.

می گوید هر روز نمی آید. یک روز در میان یا هر دو روز یک بار بعد از مدرسه می آید و در موکب دوست پدرش خدمت می کند. علیرضا از فشار وزن سینی خسته می شود. منکرش هم نیست اما خستگی مانع ادامه کارش نمی شود: «خسته شوم می روم داخل موکب استراحت می کنم و بر می گردم».

مانی رشیدی ۱۲ ساله اما از اهواز به شلمچه می آید. هر پنجشنبه جمعه و یا هر روزی دیگر که مدارس تعطیل می شود. از بدرقه مانی، بوی خوشی می آید. مانی  و چند کودک دیگر در جاده با یک شیشه عطر ایستاده اند. هر مرد عابری که گذر کند لباسش را خوشبو می کنند تا با عطری خوش راهسپار شود.

مانی برای ثوابش این کار را انجام می دهد. این بزرگترین هدف مانی و علیرضاست که می گویند از امام حسین هیچ چیز در مقابل این کارشان نمی خواهند.
 
کلاسی برای دانش آموزان خادم

خدمت کودکان در شلمچه اما تنها به کودکان خرمشهری و آبادانی و آنانی که دوست و آشنایی میان مواکب مستقر در مرز دارند محدود نمی شود. حالا سه سالی هست که سازمان دانش آموزی بستری مهیا کرده تا کودکان از شهرهای مختلف طعم خدمت را بچشند. دانش آموزان عضو سازمان دانش آموزی با آن لباس فرم و دستمال هایی که دور گردن بسته اند، مشخص اند. با نظم بیشتری خدمت می کنند و هر کدام کاری مشخص دارد.

ارسال نظرات
پر بیننده ها