مسئولان، خانوادههای شهدای مدافع حرم را تنها نگذارند / به خاطر مادرم، از سفر به سوریه جا ماندم
به گزارش سرویس راهیان نور خبرگزاری بسیج، شهید حیدر حشمتی در تاریخ ۴ فروردین ۱۳۴۴در استان آذربایجان شرقی و شهر سراب متولد شد. پدرش اباذر و مادرش فیروزه نام داشت. او با عضویت در ارتش به جبهه اعزام شد و در تاریخ اسفند ۶۴ بر اثر درگیری با دشمن در منطقه عملیاتی فاو توسط دشمن بعثی به شهادت رسید. ولی حشمتی برادر این شهید در این باره میگوید:« برادرم چند سال از من بزرگتر بود و در عملیات والفجر ۸ زمانی که دشمن پاتک میزند او شهید میشود و آن زمان، او ۲۱ سال بیشتر نداشت.»
شهید حیدر حشمتی، فرزند پنجم خانواده بود. پدرش ۹ فرزند داشت، شش پسر و سه دختر، دایی اش محبوب شهبازی هم سال ۶۲ در مریوان شهید شده بود. بعد از شهادت دایی اش بود که حیدر هم تصمیم گرفت که به جبهه برود. زنده یاد اباذر، پدر شهید حشمتی، سالهاست که از دنیا رفته است و اما مادر شهید در قید حیات است اما چون اعضای خانواده اش را از دست داده، ناراحتیهای جسمی و غم بسیاری دارد. در ادامه گفتوگو با «ولی حشمتی» برادر این شهید بزرگوار را میخوانید:
از ویژگی های اخلاقی شهید بگویید؟
او دستگاه بافندگی داشت و در خانه بافندگی میکرد، برای همه مان لباس میبافت. از ما بزرگتر بود و هر هفته بدون اینکه بدانیم در جیب ما پول میگذاشت و می توانم بگویم که بسیار دست و دلباز بود. استاد رزمی و رزمی کار بود؛ با اینکه قدرت بدنی بالایی داشت هیچ وقت آزارش به مورچه هم نرسید. بسیار خوشرو بود و هرگز کسی را از خود نمیرنجاند. پدر و مادرم از او خیلی راضی بودند و علاوه بر آن،حتی همسایهها هم او را به خاطر اخلاق و منشی که داشت، دوست داشتند.
ویژگی جوانهای دوران دفاع مقدس چه بود که توانستند این حد از ایثار را داشته باشند؟
در ابتدا انقلابی به رهبری امام خمینی (ره) راه افتاد، جوانهای آن دوره گوش به فرمان امام (ره) بودند و در زمان جنگ هم همینطور بود. زمان جنگ هم همه تابع مرجعیت بودند و از جان خود در راه فرمان مرجعیت میگذشتند. جوانهای آن دوره احساساتی و با غیرت بودند و در واقع به خاطر ایمان محکمی که داشتند شجاعانه به جنگ دشمن میرفتند.
برادرتان چطور به شهادت رسید؟
قبل از عملیات فاو برادرم مرخصی دو روزه گرفت و به خانه آمد. آن روز خودم در را باز کردم و دیدم برادرم با محاسن بلند و ساکی در دست آمده است. پدرم دوید به طرف حیاط و وقتی که برادرم را دید، گفت که داخل نرو میخواهم دورت بگردم. برادرم گفت که اگر می خواهی دورم بگردی باید بگویی چه خوابی برایم دیدهای؟ پدرم گفت که خواب دیدهام حضرت ابولفضل علیهالسلام پرچمش را آورده و به دست تو داده است. این را که گفت برادرم روی پدر را بوسید و هر دو داخل خانه رفتند.
آن دو روز را خانه بود. به خواهرم سر زد و بعد رفت. قبل از اعزام به عملیات به پسر عمویم زنگ زده بود و گفته بود من به عملیات میروم، شاید شهید شوم و دیگر برنگردم ، به مادرم بگو مرا حلال کند. یکی از دوستانش که بچه محل ما بود وقتی برادرم شهید شده بود به تهران آمد. بچه محلمان می گفت حیدر که در قسمت بهداری کار میکرد روز عملیات داشت زخمیهای ایرانی را عقب میبرد که عراقیها پاتک میزنند و همه هجوم میبرند به سنگرها. در هر سنگر چهار نفر بیشتر جا نمی شدند و اینها ۵ نفر شده بودند و به یک نفر از رزمندهها میگویند که به یک سنگر دیگر برود د این فاصله، تا او می رود، این سنگر خمپاره میخورد هر چهار نفر شهید میشوند. چند روز بعد بود که از طرف سپاه به ما خبر دادند که حیدر به شهادت رسیده است.
فکر می کنید هدف مدافعان حرم به هدف رزمندگان دوران دفاع مقدس نزدیک است؟
بله. اینها ادامه دهنده راه شهدا هستند و اتفاقاً من هم برای ادامه راه شهدا قصد داشتم به سوریه بروم. سال ۹۴ دستور نامه ام را برای اعزام به سوریه گرفتم، خداحافظی هم کرده بودم و میخواستم بروم. اما در نهایت به خاطر مادرم قبول نکردند و گفتند چون بیمار است اگر برایت اتفاقی بیفتد نمی توانیم جواب او را بدهیم، چون او جوان از دست داده و دیگر طاقت ندارد، به حضرت زینب سلامالله علیها گفتم من تا اینجای راه را آمدم اما تو قبول نکردی که بیایم. معتقدم هر چه داریم مدیون شهدا و البته شهدای مدفع حرم هستیم، اینها هستند که امروز ما امنیت داریم.
حرفی کلامی با مسئولان دارید؟
هر کس در هر لباسی و هر جایگاهی که هست به داد این مردم برسد. مردم ما تابع ولی خود و ولایت مدار هستند. شاید مشکلات اقتصادی داشته باشیم اما تابع ولایت هستیم، کشور خود را دوست داریم و تا پای جان پایش میایستیم. خانوادههای شهدای مدافع حرم را تنها نگذارند؛ بهویژه آنهایی که بچههای کوچک دارند.