می گویند سال های زیادی است که تنها و بی کس در زیر سقفی فرسوده خانه ش در روستای درویشان زندگی می کند و جز خدا هیچ کس را ندارد.
کد خبر: ۸۹۳۹۴۱۳
|
۰۳ آبان ۱۳۹۶ - ۲۲:۴۷

به گزارش خبرگزاری بسیج آذربایجان غربی، صبح همراه تیم امید سپاه جهت توزیع بسته های حمایتی ارزاق راهی روستاهای اطراف بوکان شدیم و بعد از گذر از روستای شهریکند و کمک به بیش از ۲۰ خانوار نیازمند آن روستا خود را به روستای درویشان در فاصله ۴۰ کیلومتری غرب بوکان رساندیم.

بعد از جمع شدن مردم برای دریافت کمک های سپاه در داخل مسجد پیر و فرتوت با سقف چوبی و چراغ نفتیش که نماینگر تاریخ کهن آن بود چشمم به پیرزنی که تنها و دور از دیگر زنان به ستون چوبی(کوله که) تکیه داده بود افتاد و نظرم را به سوی خود جلب کرد.

پیرزنی که با روسری خود نصف صورتش را پوشانده بود و به دور از زمزمه های مردم حاضر در مسجد ساکت آرام تنها گاه و بیگاه دستی به سر و رویش می کشید.

از مردم داخل مسجد جویای حال پیرزن شدم که یکی از انان با آهی که معلوم بود از ته دل بیرون امد گفت: اسمش دولبر سهرابی است و نزدیک به ۷۰ سال سن دارد.

وی ادامه داد: وی جز خدا هیچ کسی را در این دنیا ندارد و گاهی اوقات بعضی از مردم روستا به وی کمک های مالی می کنند که آن هم به صورت تهیه مواد غذایی و پخت و پذ غذا است.

مردم ارزاق و بسته های حمایتی خود را از کاروان امید سپاه دریافت و با خوشحالی از پله های مسجد پائین می آمدند و راهی خانه های خود می شوند تا اینکه نوبت به پیرزن قصه ما رسید که بعد از دریافت کالاهای اهدای که کی از اهالی روستا برایش دریافت کرد از مسجد بیرون آمد.

اصرار داشت که راه خانه خود را که روبه روی مسجد است بلد است و نیازی به کمک ندارد اما یکی از جوانان روستا بدون توجه به اصرار های وی دستش را گرفت تا از پله های مسجد پایین اورد.

خانه محقری با در کوچک ابی رنگی که بغل مسجد قرار داشت را با کلیدی که با یک نخ به پیراهنش پاره پورش آویزان کرده بود باز کرد و وارد خانه شد و جوان روستای نیز که هدایای سپاه را براش حمل می کرد آن وسائل را در کنج اتاق پیرزن گذاشت از خانه خارج شد.

کنچکاو شدم که داخل خانه این پیرزن رو ببینم برای همین از جوان هم روستای پیرزن خواهش کردم که مرا همراهی کند و او نیز با کمال میل پذیرفت.

وقتی وارد خانه کوچک و محقر پیرزن شدیم ان جوان روستایی به پیرزن صاحب خانه گفت خبرنگاران آمدند که از وضعیت زندگیت گزارش بگیرند ولی انگار “داده دولبر” با کلمه خبرنگار بیگانه بود و تنها گفت خوش امدید.

اتاقی کوچک با چند گونی خالی که رختوخواب پیرزن بود در گوشه از آن خود نمایی می کرد و صندوقی قدیمی در کنج دیگر ان ودیگر هیچ که انگار تنها دارای های “داده دولبر” بودند در این دنیا.

از “داده دولبر” پرسیدم کسی را دارد که با بغض گفت، یک برادر داشتم که چند سال پیش از دنیا رفته و اکنون در این جهان تنها خدا را دارد.

داده دولبر که از صدایش معلوم بود دارد اشک می ریزد افزود: ۷۰ سال است که نابینا شده و هیچ جای رو نمی بیند و تنها امیدش طی این چند سال گذشته مردم روستا و سپاه بوده که چندین بار در سال برای وی کمک های مادی و نقدی فراهم کردند.

از خانه بیرون آمدم تا مسئولان کاروان امید سپاه را به داخل خانه پیرزن بکشانم که آنان نیز با شور این مهم را پذیرفتند و برای دیدن وضعیت زندگی “داده دولبر” وارد خانه وی شدند.

مسئول بسیج سازندگی، فرمانده گردان نبی اکرم و فرمانده حوزه شهریکند با بازدید از وضعیت زندگی پیرزن داستان ما در همان مکان دستور تهیه و خرید فرش،بخاری، نفت مورد نیاز و تهیه اقلام خوراکی را در فصل پائیز و زمستان صادر کردند که این اقدام باعث رضایت مردم روستا و خود “داده دولبر” شد.

تشکر های بی امان “داده دولبر” با زمان شیرین کردی تا چند دقیقه بعد از خروج آنان نیز ادامه داشت.

حال من مانده بودم و داده دولبر و یکی دو نفر از اهالی روستا که شنیدم داده دولبر کلمانی را زمزمه می کند پیش رفتم که دیدم زیر لب از سپاه و اهالی روستا از خدای خودش تشکر می کند.

از داده دولبر و اهالی روستا خداحافظی کردم و درویشان را به مقصد روستای سلامت ترک کردیم ولی بی گمان چشمان نابینا و فقر و تنگدستی “دولبر سهرابی” شاید از وی تنها ترین انسان بوکان را ساخته است.

ارسال نظرات