خبرگزاری بسیج: استاد عبدالمجیدفرائی، شاعر پیشکسوت، ارزشی و فعال کشورمان خستگی ناپذیر و عاشقانه بیش از 28 هزار بیت شعر در قالب غزل، قصیده، رباعی، دوبیتی و... با موضوعات ملی، مذهبی و... سروده است؛ اشعار محرّم نامه وی تقدیم دوستداران اهل بیت می شود.
کد خبر: ۸۹۲۸۱۵۳
|
۱۰ مهر ۱۳۹۶ - ۲۱:۱۸

 

" توصیف آفتاب "

می خواستم من ازتونویسم،مع الاسف

یک واژه همطراز تو ، پید ا نمی شود

فقر کلا م می شکند ، پشت نظم ر ا

درقالب تو ، شعر وغزل جا نمی شود

پرواز تو ، بلندتر از واژه گان ماست

هرگفته: درمقام تو ، معنا نمی شود

زیبا ترین کلام به پایت نمی رسد

چون پای مور قابل اهدا ، نمی شود

حرف حدیث عشق تو،حتماگرانبهاست

با قطره شرح وسعت دریا نمی شود

از تو اگر نظر نشود ،شعر ابتر است

طبع وقریحه بی تو ،شکوفانمی شود

گفتی"فرائی" ازگل زیبای پنج تن"ع"

توصیف آفتاب، زچون ما ، نمی شود

 

"سوگوارکربلا"

ببرید این دل ، رفیقان ، تا دیارکربلا

می طپد دائم ، دل من ، بیقرارکربلا

داغ دارداین دل من،تازه تر هم میشود

این دل بشکسته باشد ، داغدارکربلا

ازقفس آزادکردم،مرغ دل،درراه دوست

تا شو د بازائرانش ، سوگوار کربلا

با دل شاعر خدا را ،نیکرفتاری کنید

مهربان باشید با ا و ، در کنار کربلا

  

" عیاراهل بیت "

ای خدایا ، زیستن خواهم،* کناراهلبیت

مرگ من باشد،به عشق و برمداراهلبیت

زیستن خواهم"محمد"باشدازمن شادمان

مرگ جویم ، خاک باشم ، در گذاراهلبیت

هردم و هرباز دم ، باشم رفیق راه شان

هر نفس با شم الهی ، بیقر ا ر اهلبیت

کاشکی افکارمن،باشدهماره پاک وصاف

جان من باشد هماره ، در حصار اهلبیت

کاش باشم ، همنوای عترت وآل رسول

روز و شب باشم الهی ، اشکباراهلبیت

ای"فرائی"خودشناسی خواستی اقدام کن

خویش را سنگ محک زن ، با عیاراهلبیت

 

  -------------

*-اللهم اجعل محیای محیا ، محمد"ص"

وآل محمد"ص" ،ومماتی ممات محمد"ص"

وآل محمد"ص" تاریخ ۱۳۹۵/۸/۱۷

 

"نوای زنگ قافله"

--------------

خون تپیده نوگلان ، فرو کشیده غائله

ز اهل بیت ناله  و ، ز کوفیان، مجادله

به روی خارکودکان،چه بابرهنه می دوند

ببین تمام  پایشان ، شکوفه  های آبله

به شام شوم می رود،ردیف اشتران مست

امیر کاروان شده، زنی عفیف وعاقله

 ------------

به اشتران نشانده اند ، کودکان نازنین

می شنوی بگوش جان،نوای زنگ قافله

 -----------

سری به روی نیزه ای،چوآفتاب می رود

خدا نظاره می کند ، ناز حبیب می خرد

بیا بگوش  جان شنو ، تلاوت از لبان او

به آیه آیه از لبش ، از همگان دل ببرد

تمام عرشیان کنون ، به پیشواز آمدند

به روی خاک آیتی،می گذرد،می گذرد

 ------------

فرود آی  بر زمین ، ز آسمان  معرفت

می شنوی بگوش جان،نوای زنگ قافله

 ------------

رقیه گوید : عمه جان، بیا کنار من بمان

زنند شا میان  مرا ، میان  جمع کودکان

پدر، عمو،برادرم، به عرش پرکشیده اند

فقط پناه ما توئی در این میانه عمه جان

به هر طرف نظرکنم ، بلا انیس ما شده

به مانظرهمی کند،سکوت کرده آسمان

---------------

به لب رسیده جان من،عمه ی مهربان من

می شنوی بگوش جان ، نوای زنگ قافله

 

ارسال نظرات