یک روز تو خانه بودم. یکهو دل‌ شوره گرفتم. رفتم خانه‌ مادر شوهرم. با خودم گفتم: یک دوری بزنم شاید اعصابم آرام شود. جلوی در خانه‌ شان که رسیدم، دیدم از سپاه آمده‌اند. یکی‌شان گفت: حاج آقا خانه‌ هستند.
کد خبر: ۸۹۲۵۷۳۳
|
۰۵ مهر ۱۳۹۶ - ۰۶:۰۸

به گزارش سرویس راهیان نور خبرگزاری بسیج،  کتاب ، برای ما از بهشت بگو: خاطراتی است از زندگی شهید زین العابدین (علی) اختیاری امیری ، توسط انتشارات فاتحان منتشرو نویسنده آن مریم سادات ذکریایی است.

در بخشی از کتا ب آمده است:
یک روز تو خانه بودم. یکهو دل‌ شوره گرفتم. رفتم خانه‌ مادر شوهرم. با خودم گفتم: یک دوری بزنم شاید اعصابم آرام شود. جلوی در خانه‌ شان که رسیدم، دیدم از سپاه آمده‌اند. یکی‌شان گفت: حاج آقا خانه‌ هستند؟
خواهر شوهرم گفت: چه‌طور؟
من ایستاده بودم و به حرف‌هایشان گوش می ‌دادم. گفت: علی آقا زخمی شده، تو بیمارستان امیرکلا است
در دلم چیزی فرو ریخت. تمام حرف‌های علی تو ذهنم ‌چرخید و تک تک رفتارهایش قبل از رفتن، جلوی چشمم مجسم شد. دنیا روی سرم خراب شد و یک لحظه احساس کردم تنهای تنها هستم و هیچ‌کس نمی‌تواند به دادم برسد. گفتم: نه! حتماً شهید شده، شما دروغ می‌گویید
مجبور شدند راستش را بگویند. گفتند: به شهادت رسیده
خواهر شوهرم شروع کرد به جیغ زدن و مادر شوهرم از حال رفت. خانه تبدیل شد به عزاخانه. راحله و رضا که صدای جیغ را از خانه‌ی مادرشوهرم شنیدند، باعجله آمدند و متوجه شدند که پدرشان شهید شده

ارسال نظرات