گفت‌وشنود با زنده‌ياد دكتر عبدالحسين حائري

جد ما به شيخ‌فضل‌الله علاقه‌اي ويژه‌ داشت

روزهايي كه بر ما گذشت، تداعي‌گر سالروز رحلت مرحوم آيت‌الله العظمي حاج‌شيخ عبدالكريم حائري مؤسس حوزه علميه قم بود كه در تاريخ ديني و سياسي معاصر ما، مكانتي شاخص دارد.
کد خبر: ۸۹۰۴۱۸۹
|
۲۸ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۲:۴۵
به گزارش  سرویس بسیج پیشکسوتان خبرگزاری بسیج، به نقل از جوان، احمدرضا صدري - روزهايي كه بر ما گذشت، تداعيگر سالروز رحلت مرحوم آيتالله العظمي حاجشيخ عبدالكريم حائري مؤسس حوزه علميه قم بود كه در تاريخ ديني و سياسي معاصر ما، مكانتي شاخص دارد. هرچند درباره مقام تدبير و رواداري وي در دوران طاقتسوز استبداد رضاخاني، زياد سخن رفته اما نسبت فكري و عملي وي با جريانات دخيل در مشروطيت كمتر مورد تحليل قرار گرفته است. در گفتوشنودي كه در پي ميآيد، زندهياد دكتر عبدالحسين حائري نواده آن بزرگ، در اين باره داد سخن داده كه اين مناسبت را براي انتشار آن مغتنم يافتيم. اميد آنكه پژوهندگان تاريخ معاصر را به كار آيد.

جنابعالي به عنوان نواده دختري مرحوم آيتاللهالعظمي حاجشيخ عبدالكريم حائرييزدي مؤسس حوزه علميه قم و به عنوان فردي كه مدتها مسئوليت كتابخانه مجلس شورای اسلامي را به عهده داشته و به ويژه اسناد روحانيت در مجلس را منتشر كردهايد، قطعاً اطلاعات جامعي درباره ديدگاههاي مرحوم شيخ در باب مشروطيت داريد. لذا پرسش اول خود را در باب رويكرد و نگاه ايشان نسبت به نهضت مشروطه آغاز ميكنيم. ايشان در اين مقطع چه برخوردي با اين مسئله داشتند؟

بسمالله الرحمن الرحيم. آنچه من به خاطر ميآورم، اين است كه ايشان به شدت از صحبت در اين گونه مسائل پرهيز ميكردند. ايشان همراه با مرحوم آقاسيدمحمد فشاركي- كه در واقع استاد ايشان بودند- از سامرا به نجف آمدند. مرحوم جد ما بهقدري به آقاي فشاركي علاقه داشتند كه امور شخصي ايشان را انجام ميدادند. مرحوم جد در درس مرحوم آخوند ملامحمدكاظم خراساني و مرحوم سيدمحمدكاظم يزدي شركت ميكردند. هنگامي كه آقاسيدمحمد فشاركي از دنيا ميروند، مرحوم جد در سال 1316 قمري به ايران ميآيند. هفت، هشت سالي از اقامت ايشان در ايران ميگذرد كه در سال 1324 در اراك حوزه علميهاي تشكيل ميشود اما اين حوزه علاقه و شوقي را در ايشان برنميانگيزد لذا ايشان مجدداً به عراق برميگردند. اين برهه دقيقاً همزمان بوده است با شكلگيري مشروطه در ايران. ايشان چند ماهي در نجف ميمانند اما ديگر ماندن را صلاح نميدانند و به كربلا ميروند و در آنجا حوزه علميهاي تشكيل ميدهند.

در كجا؟

در مدرسه حسنخان. ايشان تا سال 1332 آنجا تدريس ميكنند و بعد به ايران ميآيند و چندي بعد حوزه علميهاي را تشكيل داده و سپس آن را به قم منتقل ميكنند.

تشكيل حوزه علميه قم توسط مرحوم آيتالله حائري همزمان است با سياستهاي ضدديني رضاخان و تلاش او براي از بين بردن حوزههاي علميه. ايشان براي مقابله با اين سياست، چه روشهایي را به كار بردند؟

ايشان فوقالعاده باگذشت و ايثارگر بودند. ميفرمودند «من ميدانم به دليل وارد نشدن به عرصه سياست، بدنام خواهم شد و مرا متهم خواهند كرد كه مسلمين را تنها گذاشتهام و كمكي به پيشبرد و اهداف اسلامي نميكنم و در مبارزه شركت ندارم اما از نظر من اين كارها مصلحت نيست، بنابراين مجبورم اين بدنامي را تحمل كنم. ميدانم همه به من بدبين ميشوند و فكر ميكنند من از انجام وظيفهام طفره رفتهام ولي واقعيت اين است كه من با حفظ حوزه در واقع دارم وظيفهام را انجام ميدهم». فكر ميكنم اين بيان به خوبي ممشاي ايشان در آن دوره را نشان دهد. ايشان تا پايان حيات هم، همين رويه را داشتند.

ظاهراً براي ممانعت از اقدامات علمي ايشان و آزار و اذيتشان، دست به اقدامات ايذايي هم زدند. اينطور نيست؟

بله، بعد از بيحجابي، در بين دولتيها يا توسط آنها، رسوایيهاي زيادي اتفاق افتاد. حكومتيها براي اينكه ايشان را وادار به مقابله كنند دست به اقدامات زيادي زدند، از جمله زماني كه ايشان براي نماز ميرفتند، سر راه ايشان گروهي زن بيحجاب را ميفرستند كه از خودشان ادا و اطوارهاي عجيب و غريبي دربياورند! ايشان بسيار بر خود مسلط بود و بهانهاي به دست آنها نميداد.

اين رفتارها در چه سالي اتفاق ميافتاد؟

سال آخر عمرشان، يعني سال 1315. ايشان تصميم ميگيرند ديگر براي نماز نروند كه در عالم خواب و بيداري به ايشان ندا ميرسد كه نماز را ترك نكن! لذا ايشان هرچند ديگر خيلي از خانه و حوزه بيرون نميرفتند اما نماز را ميرفتند. واقعاً شرايط پرفشار و سنگيني بوده است. عدهاي هم واقعاً اهانت ميكردند.

اعتراضشان چه بود؟

ميگفتند چرا ايشان مبارزه نميكند؟ چرا تلگراف نميزند؟ چرا مثل كاري كه علما در مشهد كردند، در قم هم انجام نميشود؟ منظورشان قضاياي مسجد گوهرشاد و دستگيري عدهاي از علما بود اما ايشان به اين نوع حركتها اعتقادي نداشت. ايشان فردي مخلص بود و فقط به وظيفهاي كه احساس ميكرد به عهدهاش قرار گرفته، ميانديشيد. ابداً در فكر رياست نبود، مخصوصاً در برابر روحانيون بزرگي چون مرحومان آيات سيدابوالحسن اصفهاني و ميرزاي نائيني كه از وقتي از عراق به قم آمدند، مرحوم جد ما نهايت تلاش را براي كشاندن طلاب به جلسات درس آنها ميكردند تا خداي ناكرده به شأن آنها صدمهاي وارد نشود. به هر حال بعدها، حتي منتقدين هم متوجه شدند كه ايشان چه كار بزرگي انجام دادهاند.

در آن برهه از زمان، حفظ حوزه علميه كار بسيار عظيمي بوده است. جنابعالي غير از مرحوم آيتالله شيخ عبدالكريم حائري، چه كساني را در اين راه پرمخاطره منشأ اثر ميدانيد؟

يكي ديگر از شخصيتهایي كه حفظ حوزه واقعاً مرهون ايشان است، آقا سيداسماعيل صدر، پدر آقاصدرالدين صدر هستند. ايشان مرد بسيار بزرگي بوده است. پس از فوت مرحوم ميرزاي شيرازي، ايشان شخص اول حوزه بودند. پس از چند ماه به يكباره ميبينند كه ايشان نيستند! بعد معلوم ميشود به شهرهاي مختلف و به سراغ طلبههايي كه ميشناختند، ميرفتند و شهريهشان را شخصاً به آنها ميدادهاند. بزرگ ديگري كه در سامرا ماندند و تا جایي كه قدرت داشتند در حفظ حوزه تلاش كردند، آقاتقي شيرازي هستند. حفظ حوزه كار بسيار مهم و عظيمي است كه فقط كساني كه اينگونه ميانديشند، به اهميت آن پي ميبرند و ديگران چنين تواني را ندارند. اينها در واقع در زندگي تصميم خود را گرفته بودند و خود را وقف خدمت به حوزه و اهل علم كرده بودند.

قاعدتاً زماني كه ايشان از دنيا رفتند شما هنوز خردسال بوديد. آيا خاطرهاي را از ايشان به ياد ميآوريد؟

بله، در ايامي كه كسي پيش ايشان نبود و تنها بودند، ميرفتم و کنارشان مينشستم. دو، سه سالي قبل از فوت ايشان بود. من حدود هشت سال داشتم اما عبا و عمامه پوشيده بودم! ايشان داشتند مطالعه ميكردند. من در همان عالم بچگي داشتم فكر ميكردم كه در برابر شخصيت بزرگي نشستهام! غرق اين جور عوالم بودم كه ايشان فرمودند «بلند شو برو توي حياط بازي كن!» خيلي به من برخورد! نميدانم فهميده بودند كه دارم چه جور فكرهايي ميكنم يا دليل ديگري داشت؟ به هر حال هرچه بود حالت ايشان را از خاطر نميبرم. اين صحنه هميشه جلوي من مجسم است.

از منظر شما مجاهدات مرحوم آيتالله حائري تا چه ميزان در تحولات بعدي ايران از جمله وقوع انقلاب اسلامي نقش داشته است؟

قطعاً نقش زيادي داشته. به هر حال رهبر انقلاب مرحوم امام خميني به لحاظ علمي و عملي، تا حد زيادي خود را مديون مرحوم جد ميدانستند و معتقد بودند تدبير ايشان حوزه را حفظ كرده است. البته خود اين بزرگواران هم به عنوان شاگردان مرحوم شيخ، در حفظ حوزه پس از ايشان نقش داشتند. مثلاً شنيدم كه در مراحل آغازين تشكيل حوزه در قم، حجرههاي مدرسه فيضيه و دارالشفا به وسيله درويشها و بعضي خدمه اشغال بود كه در آنجا ترياك ميكشيدند. يكي از مراحل اصلاح حوزه اين بود كه آنها را بيرون كنند. بعضيها خصوصاً خدمه، قوم خاصي بودند كه مقاومتشان در مقابل اين جور اصلاحات بيشتر بود. معروف بود كه يكي از آنها از مدرسه بيرون نرفته، امام كه جزو نخستين مهاجرين به قم بودند در آن قضيه دخالت كرده و ميزنند تو گوش آن فرد، چون ظاهراً اهانت نيز كرده بود! آقا سيدمحمد يزدي (معروف به محقق داماد) كه با داييام از همان اوايل يك حجره گرفته بودند، چند سال ـ حداقل دو سال ـ با امام بحثهاي داغي داشتند. امام تا آن طرف مدرسه صدايش ميآمد! هيچ وقت به قيافه ايشان نميآمد كه اين جور اهل داد و فرياد باشند. حدود دو سال بحث بسيار داغ داشتند كه خودم صدايشان را ميشنيدم. ايشان با ديگران بحث دائم و مرتب و سر ساعت نداشتند ولي با آقاي داماد داشتند. مرحوم امام با دوستانشان ايام تعطيل و شبهاي رمضان و پنجشنبه و جمعه، در خانهها دوره داشتند. يك روز خانه امام بود، يك روز خانه دايي من بود، يك روز خانه حاجآقا عبدالله آلآقا بود. يك روز خانه سيداحمد زنجاني (پدر آقاي شبيري) بود و اين چند نفر اين دوره را سالها داشتند. آقايان در آن دورهها بحث ميكردند و هيچ وقت، زمانشان به باطل نميگذشت. امام با حاجآقا مرتضي و حاجآقامهدي حائري معاشر دائم بودند. كشف اسرار مطالبي است كه ايشان در جلساتي با حضور كساني چون حاجآقا مرتضي و حاجآقامهدي حائري بحث و نقادي كرده بودند. محصول آن جلسات، اين شد كه روزي ايشان اعلام كردند من تا چند ماه در اين جلسات شركت نخواهم كرد و كتابي را كه بايد بنويسم، شروع كردهام.

ظاهراً جنابعالي از حضرت امام خاطرات شخصي هم داريد؟

بله، نزديكي خانوادگي موجب شده بود كه با ايشان مأنوس باشم. روزي در خانه آقاي حاج آقا مهدي در دركه بودم و امام و دايي بزرگم هم تشريف داشتند، اينها گويا از قم آمده بودند. به هر حال شب آنجا بوديم. صبح پا شديم رفتيم براي نماز. بعد از نماز سرم را روي سجده گذاشته بودم، آقاي خميني آمدند دستشان را روي من گذاشتند و فشار دادند و گفتند: چرا اينقدر خودت را اذيت ميكني؟! يك قدري پاشو، بگو، بخند، بازي كن! شوخيها و حركات امام براي من جالب بود. امام نقل ميكردند كه يك جايي هست نزديك خمين كه اهل آن محل به حماقت معروفند! از انواع حماقتشان اين جور ميگويند كه مثلاً يك باغ را هر چهار طرفش ديوار نميگذارند، يك طرفش را ديوار ميگذارند و آن ديوار را در ميگذاشتند و در را قفل ميكردند و خوشمزهتر اينكه دزد آنجا به جاي اينكه از جاهاي بدون ديوار داخل بشود يا از ديوار بالا ميرفت يا سعي ميكرد قفل را بشكند!

برادر شما آقاي عبدالهادي حائري درباره حضور برخي از علماي نجف از جمله آيات سيدابوالحسن اصفهاني و مرحوم ميرزاي نائيني به قم مطالبي را نوشتهاند. تحليل شما از سخنان و ادعاهاي ايشان چيست؟

ايشان در كتاب «تشيع و مشروطيت» درباره جد ما قضاوتهايي كرده كه به نظر من صحيح نيستند. مثلاً ايشان نوشته مرحوم جد ما به خاطر حب رياست بوده كه همراهي نكرده! در حالي كه بنده به ضرس قاطع ميگويم ايشان بسيار انسان وارسته و از خود گذشتهاي بوده است. آقاي عبدالهادي در جريان مسائل حوزه نبوده و اطلاعاتش را از منابع غيرموثقي گرفته است. اظهار نظرهاي ايشان درباره مرحوم آقانجفي اصفهاني هم مقرون به صحت نيست. ايشان فرد بسيار زيرك و زرنگي بود و گاهي ظاهرش با باطنش فرق ميكرد. گاهي چنين اقتضا ميكند كه يك روحاني در يك جلسه عمومي، به خصوص در مراكز قدرت، به گونهاي رفتار كند كه شايد جزو اعتقاداتش نباشد و باز رفتارش در برابر يك مرجع قدرت، به كلي با رفتارهاي عادي و معمولياش فرق داشته باشد. اين رفتار، اعتقادات دروني فرد را نشان نميدهد و نميشود اين طور قضاوت كرد كه او حقيقتاً اين گونه است. مخصوصاً وقتي سروكار روحانيون با حكام جبار و زورگو ميافتد، گاهي مجبورند اينگونه رفتار كنند. مردم كه در جريان اصل حقايق نيستند، بر اساس ديدهها و اغلب هم شنيدههاي بياساس قضاوت ميكنند. متأسفانه با اينكه بنده بارها از اخوي خواهش كردم كه نگاه دوبارهاي به كتاب «تشيع و مشروطيت» بيندازد، توجه نكرد. ايشان خيلي در ايران نبود. يك بار براي خواندن كتاب تنبيهالامه- كه براي پاياننامهاش گرفته بود- پيش من آمد. چند ماهي هم ماند و آن را خواند و برگشت. ما يك نسخه چاپ بغداد اين كتاب را- كه چاپ قديم است- در كتابخانه مجلس داريم.

مرحوم آيتالله شيخ عبدالكريم حائري با كداميك از روحانيون و علما، ارتباط معنوي و عاطفي بيشتري داشتند؟

ايشان به مرحوم شيخ فضلالله نوري علاقه ويژهاي داشتند و بعد هم به آيتالله حاجآقا حسين قمي. از يادداشتهايي كه از شيخ فضلالله باقي مانده، كاملاً مشخص است كه چه انسان الهي و معنوياي بودهاند.

به نظر شما، آيا درباره شهيد آيتالله شيخ فضلالله نوري سندي باقي مانده كه منتشر نشده باشد؟

آقاي محمد تركمان مدتي ميخواست راجع به شيخ فضلالله كار كند و به كتابخانه مجلس ميآمد. ما هم اسنادي را از منزل دكتر مهدوي آورديم و به ايشان داديم. نميدانم بالاخره چاپ كرد يا نه؟ نامهاي از آشيخ حسن يزدي خطاب به يكي از علماي نجف درباره اتهام فروش قبرستان چال توسط شيخ فضلالله به روسها آمده و از شيخ رفع اتهام شده است. بنده بارها با مرحوم اخوي درباره شيخ فضلالله بحث كردم كه شما درباره ايشان اشتباه ميكني. شيخ فضلالله مرد متديني بوده. ابداً هم فكر نميكرده كه شاهان آدمهاي عادلي هستند اما فكر ميكرده كه به هر حال شاهان سرشان در آخور خود ماست اما اگر مجلسي باشد كه از خارج خط بگيرد، ديگر همه چيز از دايره قدرت شرع بيرون ميرود و چيزي در دست ما نميماند اما ايشان قبول نميكرد و ميگفت شيخ طرفدار استبداد بوده است! به هر حال ما اسناد را طبق دستور هیئت رئيسه به ترتيب تاريخي چاپ ميكرديم و از دوره اول مجلس، حتي يك برگ هم چاپ نشده باقي نمانده است.

با تشكر از فرصتي كه در اختيار ما قرار داديد.

 

ارسال نظرات
آخرین اخبار