به بهانه شهادت رزمنده مدافع اسلام میثم علیجانی بابلسر:
در حالی در هیاهوی روزمرگی گم شدیم که کامیابی‌های دنیوی با لبخندهای مانوس گرفته شیطان عجین می‌شود، آنقدر جسم و روح‌مان را جلا می‌دهد که یادمان می‌رود با طی این مسیر به خودمان پشت پا می‌زنیم اما تو با شهادتت خانه اهریمن را به آتش کشیده ای.
کد خبر: ۸۸۸۴۶۰۰
|
۱۹ تير ۱۳۹۶ - ۱۴:۱۸
به گزارش خبرگزاری بسیج مازندران، میثم علیجانی یکی از رزمندگان لشکر 25 کربلا در شمال غرب کشور بود که عصر روز گذشته آسمانی شد او از کسانی  بود که از قافله شهدای خان‌طومان جا مانده بود و اندکی بعد از گذشت یک‌سال و دو ماه به کاروان دوستانش پیوست...

برادرم میثم! دلت جامانده کدام قافله بود؟ که شبانگاه خودت را نذر عاشقانه‌های دلت کردی؟ خدایت را در نجوای شبانگاهی‌ات آنقدر فریاد زدی که به طنین الغوثت مکان اهورایی‌اش را تحفه ابدیت کرده است.

چقدر سخت است برای کسی که ندیده‌ای بنویسی، برای کسی که با خونش به آسمان پل زده و دریای مواج وجودش، خانه اهریمن را به آتش کشیده است. 

هراس رفتن نداشتی؛ هیچ دشنه‌ای توان بستن دست و پای کبوتر عاشق را برای پرزدن ندارد، صفی که کبوترها در آسمان برای عروج جمعی بستند تو را کم داشت؛ کمی دیر رفتی اما رفتنت بسی عاشقانه‌تر بود و  به شکرانه همین رشادتت گل‌واژه ناب صلوات را راهی ساحت بلند روح ملکوتی‌ات می‌کنیم.

میثم‌ها می‌روند و ما در هیاهوی روزمرگی‌های خود گم می‌شویم آنقدر گم که نای پریدن که سهل است نای قدمی از قدم گرفتن در مسیری که رفته‌اند را نداریم.

کامیابی‌های دنیوی با لبخندهای مانوس گرفته  شیطان عجین می‌شود، آنقدر جسم و روح‌مان را جلا می‌دهد که یادمان می‌رود با طی این مسیر به خودمان پشت پا می‌زنیم.

فرق بین ما و شما این است ما سقف سرمان را آرام می‌خواهیم  و شما  خون‌تان این آرامش را ضمانت می‌کند؛  ما می‌دانیم که پا گذاشتن در این ره  یعنی پشت پا زدن به تعلقات دنیوی همانی که ما اسیر آنیم! و خوب‌تر می‌دانیم که  چرا می‌روید! اما گویا در وجودمان نامردانه نهادینه شد و‌ گاهی بی‌تفاوت از کنار این رفتن‌تان می‌‌گذریم.

گاهی هم شم سیاست‌مان گل می‌کند و می‌گوئیم آن چه را که نباید بگوئیم و در جایی که نوک پیکان به سمت‌مان است، صحبت از مذاکره می‌کنیم و جوگیرانه پشت تریبونی که ساخته شد تا حرف‌های ناحسابی بزنیم تو را و آرمانت را زیر سوال می‌بریم.

آنقدر جوگیر می‌شویم و  درگیر پرستیژ روشنفکری که نمی‌خواهیم باور داشته باشیم که اینجا صحبت از گلوله است و  دیپلماسی شعاری‌ست که فقط پشت صندلی لم داده و تریبونی که در اختیارت است، قشنگ است.

ما را ببخش که گاهی فراموش می‌کنیم و  در هیاهوی  شعارهای قشنگ و در بازار هزار رنگ بی‌مهری برخی سیاسیون آنقدر موقرانه گم می‌شویم که از سکوت‌مان چیزی جز مثبت پنداشتن گمانه‌زنی‌های‌شان استنباط نمی‌شود.  

از تکه تکه شدن پیکرهای شما نردبان صعود پا می‌گیرد و هر از گاهی سرخی خون میثم‌های دوران پاسخ بسیاری از  یاوه‌گویی‌‌هاست و این قرمزهای جاری  آنقدر محکم و کوبنده است که بساط‌شان را برای دست درازی برمی‌چینند.

اگرچه هوای اینجا گاهی سنگین می‌شود و جهالت و حواس پرتی‌مان سرخی خون‌تان را جریحه‌دار می‌کند؛ اما وجدان مأمن تلنگرهاست، تا کی پیمودن مسیر تملق، تا کی خود را فریفتن و نهایت آن که آگاهیم با جاماندن در مسیر کبر و یاوه‌گویی و به سوال بردنت، چیزی جز ریاضت تدریجی مرگ‌مان نیست.

اوج گرفتنت مبارک، مسیر را همان‌گونه که تقلا کردی خدایت برایت هموار کرد...

مهرانگیز عباسی/ فارس
ارسال نظرات
پر بیننده ها