خبرهای داغ:
سید حافظ حسین زاده
به مناسبت هفته عفاف و حجاب
متن زیر توسط خواهر بسیجی سیده فاطمه حسین زاده به مناسبت هفته عفاف و حجاب به رشته ی تحریر در آمده است.
کد خبر: ۸۸۸۳۶۵۵
|
۱۸ تير ۱۳۹۶ - ۲۰:۵۲

حالم خیلی گرفته بود، سرحال نبودم احساس می کردم از تمام وجودم عرق سرد می ریزه حالت تهوع عجیبی داشتم وقتی مریض میشم از دنیا سیر میشم دفترچه بیمه رو برداشتم مانتومو پوشیدم و با همون حال خرابم رفتم جلوی آینه مثل همیشه آرایش کردم شالمو پوشیدم و زدم بیرون. شنیده بودم درمانگاه سپاه دکترای خوبی داره  رفتم به سمت کلنیک جلوی درب ورودیش زده بود از پذیرش افراد بدون حجاب اسلامی معذوریم. بی توجه به این مطلب (فکر می کردم مثل جاهای دیگه همین جوری یه چیزی نوشتن) وارد کلنیک شدم هنوز چند قدمی برنداشته بودم با خانمی مواجه شدم که روی اتیکتش نوشته بود مسئول عفاف و حجاب. با آرامش کامل به من گفت خانومم باید با چادر تشریف ببرید داخل. عصبانی شدم و گفتم این مسخره بازی ها چیه؟ مگه اینجا امام زاده است. مگه اینجا مسجده؟! شما خودتون معلوم نیست زیر این چادر چی کارا که نمی کنید ؟! من نماز می خونم ، روزه می گیرم. دلم پاک پاکه، ظاهر مهم نیست بعضی ها ظاهر خوبی دارن اما زیر این ظاهر خوب هر کاری دلشون می خواد می کنن. خلاصه پامو گذاشته بودم روی گاز و همینطوری می گفتم. دوباره خانومه با آرامش بهم گفت عزیزم برای استفاده از خدمات باید تابع قانون باشی. هرچند این قانون، قانون خداست. بیشتر عصبانی شدم گفتم این قانونا رو شما از خودتون در اوردین. خانومه با یه متانت خاصی گفت : حالا خودتو ناراحت نکن، عصبی هم نشو بیا بشین. یه لیوان آب برام آورد. آروم شده بودم چادر را پوشیدم و رفتم به سمت پذیرش . چادرم روی شونه هام بود و شالم دوباره رفته بود عقب. خانومای پذیرش و خانومایی که منشی بودن هم محجب بودن و به من تذکر می دادن  که خانوم چادرتو بپوش و موهاتو بپوشون. خلاصه از زمانی که نوبت گرفتم تا وقتی وارد مطب شدم به اینا فکر می کردم که وای چقدر عصبانی شدم و چقدر حرفای نا مربوط زدم. از مطب اومدم بیرون و رفتم سمت اتاق عفاف و حجاب که چادرو تحویل بدم. حجالت می کشیدم از حرفایی زده بودم روم نمی شد توی روی خانومه نگاه کنم بهم گفت: ببین دختر خوب ، همون خدای عزیزی که نماز و روزه را برای ما واجب کرده و شما اینقدر قشنگ به حرف خدا گوش می­کنید و نماز و روزه تونو انجام می دید همون خدا حجاب رو هم واجب کرده ،کافیه مطالعه تو زیاد کنی . وقتی تشریف بردی منزل قرآنو باز کن سوره احزاب آیه 59 و سوره نور از آیه 29 تا آیه 31 رو بخون با تفسیر هم بخون یه سایتی هم هست به نام سایت ریحانه فکر می کنم اگر این دو تا کار را بکنی قانع بشی وهمینجوری سرمو تکون دادم و خداحافظی کردم. چند روز گذشت یه شب موقع خواب بدجوری بی خوابی زده بود به سرم. هرکاری می کردم خوابم نمی برد همه خواب بودند کلافه شده بودم .یادم افتاده بود به حرفای مسئول عفاف و حجاب کلینیک. رفتم سراغ قرآن همون آیه ها را خوندم خیلی متوجه نشدم رفتم تو سایت ریحانه باورتون نمیشه دو سه ساعت بدون اینکه خودم متوجه بشم مشغول خوندن معنی و تفسیر آیات بودم.خیلی برام جالب بود سوالاتی رو جواب داده بود که همیشه تو ذهنم بود همینکه دل باید پاک باشه .جوابش جالب بود: از کوزه برون همان تراود که در اوست. شب عجیبی بود کلی مطلب یاد گرفته بودم احساس سبکی می کردم . احساس می کردم تازه متولد شدم دلم می خواست برم رو پشت بوم داد بزنم خداجون متشکرم تازه فهمیده بودم چقدر خدای خوبی داریم که به من به عنوان یه زن اینقدر احترام گذاشته ، تازه متوجه شدم که پوشیدگی عین متمدن بودنه .خدای مهربونم ممنونتم که اینقدر منو دوست داری. الان مدتهاست از اون شب میگذره و من به لطف خدای عزیزم یه خانوم محجب هستم و احساس غرور می کنم دلم می خواد وقتی توی خیابون که راه میرم و دخترخانوهایی رو می بینم که مثل  گذشته خودم هستن باهاشون حرف بزنم و بگم ((ذلک ادنی ان یعرفن فلایوذین(احزاب 59) زنان با رعایت پوشش به خوبی و نیکی شناخته می شوند و مورد آزار و اذیت قرار نمی گیرند.

ارسال نظرات
پر بیننده ها