خبرگزاری بسیج: مرد هیچ روزنه امیدی برای زن و فرزندانش باقی نگذاشت؛ او به جای اینکه عشق خود را به پای خانواده بریزد، به گلوی وافور و به پای پایپ ریخت؛ سرانجام با جاری شدن خطبه طلاق، زندگی این زوج به امید طلوع زندگی عاری از خشونت و اعتیاد، غروب کرد.
کد خبر: ۸۸۶۴۶۶۹
|
۰۵ خرداد ۱۳۹۶ - ۲۳:۴۴

الهه عبیری؛ مدتی زندگی و جوانی خود را در شوک این سرنوشت تلخ، از دست رفته می دید؛ اما به یکباره زنگ امید در قلبش به صدا درآمد و یک لحظه به خودش آمد. با خود گفت اگر بنشینم عزا بگیرم و به گذشته از دست رفته خودم افسوس بخورم قافیه را باخته ام و بچه هایم قربانی بعدی این فرجام تلخ خواهند بود، دست روی دست گذاشتن مشکلی را حل نمی کند، باید چاره ای اساسی بیندیشم.

 هنگام باران همه پرندگان به سوی پناهگاه پرواز می کنند بجز عقاب که برای دور شدن از باران، بالای ابرها به پرواز درمی آید. الهه عزم خود را جزم کرد و همچون عقاب بالای سر خانواده به پرواز درآمد و شروع کرد به جمع و جور کردن و ساماندهی کشتی شکسته زندگی اش؛ او با خود گفت مشکلات برای همه وجود دارد اما طرز برخورد با آن باعث تفاوت مردم از یکدیگر می شود. باید بلند پرواز بود، باید خوب و بد دنیا را پذیرفت، هنگام ناراحتی باید لبخند زد، به داشته ها عشق ورزید، از سختی تا آسایش فقط یک قدم فاصله است. از سختی تا آسایش به اندازه یک حرف فاصله است؛ اگر میم مشکلات را بردارد زندگی مثل شکلات شیرین تر از عسل می شود.

 خانم عبیری از بسته بندی کارهای آشپزخانه شروع کرد؛ بعد از مدتی با خرید قسطی یک دستگاه چرخ خیاطی، گوشه ای از خانه اش را به کارگاه تبدیل کرد. از بازار سفارش دوخت پیراهن مردانه می گرفت و سفارش ها را در خانه می دوخت. کم کم خودش را پیدا کرد، با مساعدت کمیته امداد امام خمینی(ره) وام خودکفایی گرفت و تعداد چرخ ها را افزایش داد؛ بعد از مدتی دیگر خودش به تنهایی از عهده انجام سفارش ها بر نمی آمد، کارش را توسعه داد، یک کارگاه در نزدیکی خانه اش اجاره کرد، تعدادی کارگر استخدام کرد و شروع به سری دوزی لباس های تریکو بچه گانه کرد، اعتقاد داشت که وقتی خداوند می گوید از شما حرکت از من برکت؛ یعنی همین! باید تلاش کنید تا خداوند هم به کار شما برکت بدهد؛ دائم با خودش جملات و اشعار مختلف را زمزمه می کرد تا قوت قلب پیدا ند و انرژی بگیرد؛ « نا برده رنج گنج میسر نمی شود، مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد»، « الابذکر الله تطمئن القلوب» با یاد خدا دلش آرام می گرفت و اطمینان داشت که وقتی دستش را در دست خدا می گذارد، هیچوقت دست او را رها نمی کند. عبیری مبلغ دیگری وام گرفت و کارگاه دیگری را راه اندازی کرد، تعدادی کارگر جدید گرفت و سرپرستی این کارگاه را به دخترش سپرد. 

  الهه عبیری می گوید: 18 سال زندگی کردن در خانه پدری و 5سال بعد از طلاق که   برای ساختن زندگی ام تلاش کردم و زندگی ام را دوباره از صفر، شروع کردم، بهترین و شیرین ترین روزهای زندگی ام بوده است.

 او می گوید: کار آفرین شدن به این سادگی ها هم نیست، اینکه فکر کنید با خرید یک دستگاه چرخ خیاطی می توانید کم کم تعداد چرخ ها را اضافه کنید، کارگاه اجاره کنید و تعداد بیشتری کارگر به کار بگیرید، نه! ایجوری هم نیست؛ من دو جفت کفش پاره کردم تا توانستم بدون پشتوانه و با همت و تلاش خودم روی پای خودم بایستم. خواهرانم می گفتند تو دیوانه ای! اما پدرم می گفت: اینقدر که روی تو حساب باز می کنم روی برادرانت حساب نمی کنم. او همه جوره پای سه تا بچه ام ایستادم. بچه هایم به سرانجام رسیدند. دخترم را شوهر دادم و جهیزیه خوب و آبرومندی برای او تهیه کردم. سخت تلاش کردم تا کارهایم به نتیجه رسید اما ذره ای سختی به بچه هایم ندادم تا آنجا که توانستم تلاش کردم و به آنها رسیدگی کردم تا روزهای تلخ گذشته را فراموش کنند. خدا را شکر می کنم که در فامیل و آشنا سربلند بیرون آمدم.

 در این مدت که از همسرم جدا شدم او اصلا هیچ سراغی از ما نگرفت و یکبار نگفت که بچه ای دارد. نا امیدی بدترین بلای زندگی است. اما من با توکل و امید به خدا خودم را به دست خدا سپردم. الان خانم های سر پرست خانوار و نیازمند را که مستاجر هستند و یا در تامین هزینه زندگی به همسرشان کمک می کنند دعوت به همکاری کردم و سعی می کنم به همه امید بدهم، شاید این تنها چیزی باشد که آنها نیاز داشته باشند. امیدوارم که خدا نیرو و اراده بیشتری به من بدهد که موفقیت بیشتری کسب کنم.

از خدا می خواهم روزی برسد که یکی از مددکاران کمیته امداد و از خیران باشم و بتوانم دست زنان نیازمند را بگیرم و به آنها مساعدت کنم تا آنها هم خودشان کارآفرین شوند و آنها هم چند نفر را زیر پر و بال خود بگیرند.

 گزارش: مهدی خانلری

ارسال نظرات