در حوزه ادبیات داستانی بسیار عقب هستیم
تسنیم: مختصری از کتاب خواب باران و ایده نگارش این اثر برایمان بگویید ؟
نویسندهها معمولاً موضوعاتی که خیلی دغدغه ذهنی خودشان است و مورد علاقهشان است انتخاب میکنند این سوالی بود که همیشه از کودکی در ذهنم بود مسئله قضا و قدر و اطلاعات و امکاناتی که آدمها در زندگیشان برخورد میکنند و این تنوع و اختلاف که امکانش خیلی سخت است یکی راحتتر است از بچگی ذهنم درگیر بود و دوست داشتم در موردش بنویسم رفته رفته جلوتر رفتم یک مقدار اطلاعات خودم بیشتر شد یک مقدار آگاهیم بیشتر شد و احساس کردم همان سالهایی که ذهنم درگیر این سؤال ها بود و جوابی براش پیدا نمیکردم در قالب داستان راحتتر میتوانم اطلاعات خود را به نسل جوانتر منتقل کنم برای همین دغدغه همیشگیام بود دوست داشتم در موردش بنویسم.
تسنیم: موضوع داستان و فضای درونی آن چیست ؟
خط سیر کتاب دینی اجتماعی است. شخصیت اصلیاش یک دختر جوان دانشجو است که در محیط ناسالمی رشد میکند محیطی که دست خودشو همچنین انتخاب خودش نیست خانواده ناسالم پدری که قاچاقچی هست و خیلی سعی کردم نشان بدهم که در چنین شرایط ناسالمی چه قدر نقش مادر مؤثر است مادرشان یک خانم روستایی بی سوادی است که چندان اطلاعی از اطراف خودش ندارد خیلی محصور در خانه است ولیکن تنها چیزی که میداند این است که لقمه حلال بدهد و این دختر چون در دامن این مادر بزرگ میشود خیلی جاها باید سقوط کند دچار لغزش شود به خاطر پدرش و دوستانی که در خانهشان رفت و آمد میکنند ولی همه جا حفظ میشود به خاطر اینکه تربیت مادر موثرتر است ولی بالاخره یک جایی میرسد که یک سری شرایطی دست به دست هم میدهند این خیلی داشتههایش را از دست میدهد دچار مشکلاتی میشود و توسط پدرش معتاد میشود و از آنجاست که کامل از خدا میبرد یعنی خدا را از زندگیش کامل حذف میکند و حرفش تیکه کلامش در کل رمان این است که خدا من را آفریده ولی در بین این همه آدم در کره زمین اصلاً من رو یادش رفته است و بر اثر یک سری اتفاقاتی که سعی کردم که شعاری نباشد کلیشهای نباشد مصنوعی نباشد که مخاطب جوان واقعاً باورش کند به نحوی به یک دوربرگردانی در زندگیاش برسد.
در خواب باران به شعری که در دیباچهاش آمده «باید خلیل بود و به یار اعتماد کرد، گاهی بهشت در دل آتش میسر است» بیتی است که خودم خیلی به آن علاقه دارم و در زندگی خودم هم شاید شرایطی بوده واقعاً احساس کردم این مطابق همین بیت شعر بوده است .
خواب باران از سه فصل تشکیل شده فصل اول آتش است فصل دوم گلستان و فصل آخر خلیل است فصل اول حجم کمی دارد اوج مصیبتهایی است که بر سر شخصیت اصلی داستان وارد میشود و یک مرحله گذری است فصل دوم فصل گلستان است فضایی است که کم کم وارد آرامش نسبی میشود و آدم فکر میکند که بعد در این فصل باید داستان تمام شود. فصل خلیل را خیلی دوست دارم و احساس میکنم اگر آن فصل خلیل را از کار برمی داشتم کار به شدت ضعیف بود یعنی اون فصل است که وزنه رمان من است.
تسنیم: در مورد دغدغهتان در مورد آسیب های اجتماعی برایمان بگویید چرا که اکثر کارهای شما در این زمینه است؟
بنده
احساس میکنم که در حالت متعالی نویسنده همیشه باید یک قدم از جامعه خودش
جلوتر باشد یا حالا اگر دست پایین بگیریم حداقل هم پای جامعه باشد ولی ما
متاسفانه در بخش ادبیات داستانی که خودم در آن سررشته و اطلاع دارم خیلی
عقب هستیم مخصوصاً در بخش مسائل اجتماعی دینی و به جای اینکه ما خط سیر و
خط حرکت بدهیم به جوانانمان صبر میکنیم یک گذری و دورهای میگذرد بعد
تازه شروع میکنیم.
بحث اعتیاد مسئله جدیدی نیست ولی وقتی شروع شد
یک دهه از آن گذشت که ما کم کم این آثار را در قلم نویسندگان دیدیم در
صورتی که باید جلوتر باشند یعنی باید خط شکن باشند و این اتفاق نیفتاد
همچنین در بحث مضامین دینی و اجتماعی هم همین است خیلی ما خلا داریم.
دوستان جوان خیلیها از من سؤال میکنند مثلاً در مورد فلان موضوع چی
بخوانیم من هیچ کتابی نیست که به آنها معرفی کنم.
تسنیم: علت این کمبود و عدم رشد در رمان و ادبیات داستانی را در کجا می بینید ؟
این
بحث این که چرا رمان و ادبیات داستانی در کشور ما رشد آن چنانی نکرده و ما
الان وقتی میخواهیم اسم ببریم از رمان خوب برمی گردد به رمان 40،50 سال
قبل و باید آثار جلال را معرفی کنیم که در نوع خودش کارهای ارزشمندی هستند
ولی چرا ما فقط به گذشته برمی گردیم دلایلش متعدد است و باید آسیب شناسی
کرد منتهی به نظرم دو نکتهای که خیلی مهم است یکی این که اصلاً نویسندگانی
در این حوزه تربیت نشدهاند یعنی یک سری نویسندههای روشن فکری بودهاند
از قبل که آنها پیش قراول بودند و شاگردان خودشان را تربیت کردند و آنها در
سبک خودشان، خط خودشان مینویسند کارهایشان هست و همیشه هم بوده منتهی
کاری ندارند به این که ادبیات فاخری تولید کنند کاری بوده که مثلاً نسل
جوان در آن موقع پسندیده و هیچ اتفاقی هم نیفتاده و نمیشود از آن نام
ببریم.
نکته دوم اینکه صنعت چاپ ما خیلی مشکل دارد به لحاظ چاپ،
پخش حق التالیف و استقبال مردم همه مشکلات باعث میشود حتی اگر نویسندگان
ارزشی هم داشته باشیم زیاد دغدغهای ندارند تلاشی هم نمیکنند چون کارشان
دیده نمیشود ما همین الان کارای خوب کم نداریم نمیگویم خوب و قابل قبول
است ولی به هر حال هستند ولی متولی برای معرفی آنها نیست.
تسنیم: در این دوازده اثری که خلق کردید کدام با استقبال خوبی روبرو شده و مورد قبول خودتان هم است؟
من معمولاً وقتی کاری انجام میدهم تمام میشود دو سه سالی میگذرد خودم سرسختانه منتقدش هستم احساس میکنم باید یک بار دیگر مینوشتم یک سری اشکالهایش را رفع میکردم اصلاً کتاب تا وقتی که دست خودم هست یعنی تا وقتی به ناشر ندادم همین «خواب باران» را 4 بار بازنویسی کردم در حال حاضر کارهای قبلیام را خودم بهش نقد وارد میکنم در نتیجه باید بگویم «خواب باران» که آخرین اثر و جدیدترین هست برای خودم ارزشش از کارای دیگر بیشتر هست و بیشتر احساس میکنم تمام زحمات این سالها خلاصه شده در «خواب باران».
تسنیم: شما به عنوان منتقد هم در محافل ادبی حضور پیدا میکنید نقد به چه میزان در ادبیات ما نقش دارد؟
به نظر من نقد به جای خودش فی نفسه ابزار دست یک نویسنده است یعنی واقعاً خیلی کمک میشود به آدم منتهی همیشه چیزی که ذهن من را خیلی مشغول میکند همیشه به دوستان می گویم چرا قبل از اینکه کاری وارد بازار شود و دیده شود چرا دوستان کمک نمیکنند؟ اگر قبل از اینکه این کتاب به صورت مجلل بیرون به یاد من این کار را به هر کدام از دوستان و نویسندگان برای نقد بدم یا وقت ندارند یا به هر حال یک سری بهانه میاورند وقتی کتاب وارد بازار میشود جلسات نقد برگزار میشود همهشان استقبال میکنند آگه دعوتشان کنید استقبال میکنند البته این هم برای نویسنده مفید است ولی این چکش کاری قبل از این باشد به هر حال انرژی و نیروی انسانی گذاشته میشود کاغذ انتشارات، چاپخانه و اینها عوامل انسانی و مادی دست به دست هم میدهند تا یک محصولی بیاید چه بهتر قبلش به هم کمک کنیم و این اتفاق متاسفانه در جبهه بچههای ارزشی خیلی کمرنگتر است.
تسنیم: پذیرش نقد در حوزه ادبیات ما چگونه است؟
من خیلی در این سال البته یک سال است که خیلی سعی میکنم از این قضیه فرار کنم من سالهای گذشته خیلی جلسات نقد داشتم خیلی کارها را نقد میکردم متاسفانه هم بازتابها خوب نیست و هم نقد اصلاً تعریفش این است که نکات منفی و مثبت را از هم جدا کنیم یعنی بگیم این نقطه ضعفها و این نقاط قوت را هم دارد و این طور نیست فقط بخواهیم یک اثر را بکوبیم اگر یک جلسهای بیشتر حول کارهای منفی یک اثر یا آن قسمتهای ضعیفش است خب شاید واقعاً جای کار بیشتری داشته ولی به نظر من این اتفاق اگر قبل از چاپ اثر بیفتد فکر میکنم نویسندهها استقبال بیشتری نشان میدهند ولی وقتی این اتفاق بعد از چاپ کتاب میفتد انگار که صف کشی است انگار میخوان اثر را بکوبند این برداشت میشود در صورتی که اگر صعه صدر داشته باشند از همان جلسات نقد هم خیلی نکات آموزشی خوبی یاد میگیرند که بعدها به کارشان میآید ولیکن متاسفانه یک مقدار ظرفیت هامون پایین است یعنی من بازتابهای خوبی نداشتم از جلسات نقد.
تسنیم: در حال حاضر اعتماد ناشران به نویسندگان جوان را چگونه ارزیابی می کنید؟
بعضی ناشران هستند این اعتماد را دارند همین انتشارات کتابستان الان نویسندههای جوانی باهاشون کار میکنند ولیکن هدایتشان میکنند یعنی واقعاً کارشناسان حرفهای هستند که کار را چکش کاری میکنند به عنوان مثال شهرستان ادب مدرسه رمان دارد کارها را قبلش هزار بار با هم بررسی و چکش کاری میکنند یا کتابستان می دانم کارشناسان بارها کار را میخوانند و با نویسنده تعامل دارند و رفع میکنند ولی خب تجربهای که خود من داشتم من 15 سال پیش سال 80 یعنی 79 کار را دیدم و 80 اولین کتاب من توسط انتشارات نیستان بیرون آمد که اصلاً انتظار چاپ کتاب را نداشتم و این اعتماد اقای شجاعی به بنده بود.
تسنیم: شما در این مدتی که بصورت حرفه ای در حوزه نوسیندگی مشغول هستیند مشکلات نویسندگان رو چگونه می بینید؟
واقعاً صنعت چاپ و نشر ما بیمار است از همان ابتدا شروع کنیم خب من خانم هستم نویسندههای خانم این دغدغه را کمتر دارند ولی آقایان باید چرخ زندگی بچرخاند با این حق تألیف ها نمیشود واقعاً شرایطشان را درک میکنم سخت است حق التالیف ها خیلی پایین است دیر پرداخت میشود معمولاً در چند قسط پرداخت میکنند. یعنی نویسنده وقتی کاری میکند تا کار بعدی را بخواهد شروع کند زندگیاش را باید چه جوری بگردوند اگر هم آقا باشد بعد از این میرسیم به ناشرا و این مافیای پخششان که خیلی ضعیف است کارهای خوب داریم ولی دیده نمیشود وقتی کتاب دیده نشود به طبع فروش نمیرود و روی چاپ اول دو، سه سال میماند این تجدید چاپ کمک به نویسنده میکند که کار بعدی را شروع کند طرح جلد و مشکل گرانی کاغذ و اینا همه هست ولی فکر میکنم بزرگترین مشکل یک پخش ضعیف است که مافیایی برای خودش است و یکی هم حق التالیف هایی که معمولاً ضعیف است و دیر پرداخت میشود.
تسنیم: قصد ندارید در حوزه ادبیات دفاع مقدس بیشتر ورود پیدا کنید؟
من شروعم به حوزه داستان نویسی با یک مجموعه داستان اجتماعی انتشارات نیستان بود شروع خوبی بود برای یک نویسنده مبتدی تازه کار جوان خیلی خوب بود که مثلاً نیستان آقای شجاعی بهش اعتماد کند ولی متاسفانه به خاطر کم تجربگی بود یا افراد دلسوزی اطراف من نبودند که خوب هدایتم کنند مسیر بعد را خوب طی نکردم تا یک چند سالی افتادم به ورطه سفارشی نویسی نمیگویم کار بدی است ولی یک مرحله گذری است در آن نباید بایستی و به هر حال ارزشمند هم هست.
در کارهای سفارشی یک مقدار هم قلم را ضعیف میکند هم مخاطبت را از دست میدهید ولی در حال حاضر شش سال است که واقعاً ایستادگی کردم که کار سفارشی قبول نکنم و فقط کار رمان و داستان داشته باشم خیلی دوست دارم به اختیار خودم باشه چون سالهایی که کار میکردم و تحقیق انجام میدادم کلی خاطره و سوژههای داستانی از زمان جنگ چه در پشت جبهه چه در خود جبهه چه اوضاع احوال مردمانی که غیر مستقیم درگیر جنگ بودند و خیلی سوژهها هست که میتواند در دل رمان به یاد منتهی دوست دارم این آزادی را داشته باشم خودم این کارها را انجام بدم.
تسنیم: چقدر نوشتن برایتان اهمیت دارد؟
اگر نویسندگی را ازم بگیرند فکر کنم میمیرم یعنی شعار نمیدهم یعنی احساس میکنم که واقعاً مثل ماهی که با آب زنده است خودمان که با هوا زندهایم احساس میکنم فقط با نوشتن زنده هستم نه فقط داستان اصلاً کلاً نوشتن مثلاً برای اینستا میام پست بذارم اصلاً اینستا جای بلند نویسی نیست یعنی جای عکس است مینویسی دو خط اصلاً نمیدانم یک دفعه میبینم جا نیست وقتی شیرش میکنی میبینی اصلاً نمیره چون حجمش زیاده خیلی مینویسم و نمی دونم یک روزی نوشتن رو از من بگیرن یعنی قدرت انتخاب کلمات و نوشتن را نداشته باشم نمی دانم چی کار کنم.
تسنیم: درباره اثر «آن مرد با باران میآید» و نظر استاد فردی مختصری برایمان توضیح؟
یکسال بعد از منتخب شدن کتابم در جشنواره داستان انقلاب و چاپ اثر، یک بعدازظهر و در کمال ناباوری، خانم محمدی از دفتر مرحوم فردی تماس گرفتند. مرحوم فردی عنوان کردند که علیرغم بیماریی که داشتند و کمی با تاخیر، اما کتاب بنده را ظاهرا یک روزه مطالعه کردهاند. تماسشان هم برای این بود که از نگارش داستان تشکر کنند. حقیقتا من اولش جا خوردم، کمابیش از کسالتشان خبر داشتم و اصلا فکرش را نمیکردم مدیر مجموعه ادبی با آن حجم از کار و آثار، علیرغم کارشناسان متعددی که در زیر مجموعهشان دارند و طبیعتا دیگر وظیفهای برای دنبال کردن آثار ندارند؛ با وجود کسالتشان وقت بگذارند و با اشتیاق کارها را بخوانند.
بعد از تفقد و ابراز مهر و محبتشان نسبت به نثر روان و خوشخوان و قصه سرراست و نوجوان پسند رمانم، پیشنهاد کردند حتما این داستان را با همین شخصیتها و محوریت همین خانواده، در دهه شصت و زمان جنگ تحمیلی هم ادامه بدهم. اینکه «بهروز» عازم جبهه بشود و شهید شود و به تبع آن «بهزاد» برای برداشتن اسلحه برادرش عازم شود و...
خدا رحمتشان کند. وجود جناب فردی واقعا باعث خیر و برکت بود. حداقل برای من که از هفت سالگی با مجله «کیهان بچهها»ی ایشان بزرگ شده بودم و همین مجله شور نوشتن را در من برانگیخته بود و اولین نوشتههایم در آن به چاپ رسیده بود، اعتماد به نفس و قلم زدن و ابراز وجود در عالم ادبیاتم را به نوعی مرهون ایشان هستم.