گفتگو با «ابوالفضل حاج علیخانی» و «شقایق فتحی» کارگردانان نمایش «بزرگراه»
این روزها در سالن سرو نمایش «بزرگراه» به کارگردانی «ابوالفضل حاج علیخانی» و «شقایق فتحی» به روی صحنه رفته است. در این نمایش سیر حرکت یک خانواده مبارز و انقلابی در طول چندین نسل روایت می شود.
کد خبر: ۸۸۵۳۷۹۰
|
۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۰:۲۳

به گزارش سرویس بنیاد فرهنگی روایت خبرگزاری بسیج ،این روزها در سالن سرو نمایش «بزرگراه» به کارگردانی «ابوالفضل حاج علیخانی» و «شقایق فتحی» به روی صحنه رفته است. در این نمایش سیر حرکت یک خانواده مبارز و انقلابی در طول چندین نسل روایت می شود.با کارگردانان این نمایش گفتگویی انجام داده ایم که در زیر می خوانید. 

ایده اولیه نمایش چگونه شکل گرفت؟

این سوالی است که در هر مصاحبه ای از یک نویسنده پرسیده می شود. از آنجایی که حرفه من تئاتر است. ابتدا بازیگری و بعد کار نوشتن را شروع کردم و اخیرا چند سالی است که کارگردانی در تئاتر را در حال کار کردن هستم. من منتظر نمی مانم که جرقه ای در ذهنم شکل بگیرد و بگویم که ایده اولیه برایم شکل گرفت. من حرکت می کنم، در ادبیات، در تاریخ، در پدیده های اجتماعی در همه اینها سیر می کنم. هر چیزی که می بینم راحت از کنارش نمی گذرم. این فضا باعث می شود که کم کم به این آدم ها و این فضا و این قصه ها برسم. درباره «بزرگراه» هم قضیه آن به چند سال پیش برمی گردد. زمانی که من با علیرضا مهران کار می کردم، در بحبوحه ساخت بزرگراه امام علی (ع) بود. این پروژه هم هنوز تکمیل نشده بود. من فکر کردم زمانی که این بزرگراه استارت ساخته شدن آن زده شده است خانه های زیادی سرراه آن قرار داشته. از آن مسیر من زیاد رفت وآمد می کردم. خانه ام تهران پارس بود ۳ سال  دراین مسیر رفت و آمد می کردم. یک مقداری در بزرگراه صیاد می رفتم و دوباره به امام علی برمی گشتم با خودم می گفتم که این خانه هایی که در این مسیر بوده اند چه بوده اند؟ و ساکنان آن الان کجا هستند؟ چه فضایی داشته اند؟

برخی ممکن است که فکر کنند که متن «بزرگراه» سفارشی است. اما واقعیت این است که هیچ جا سفارش این کار را به من نداده است. من ۴ سال پیش این متن را نوشتم و ۲ سال پیش متن را به انجمن تئاتر دفاع مقدس ارائه دادم. چون احساس کردم که این متن هم انجمن تئاتر دفاع مقدس می تواند اسپانسر آن باشد و هم شهرداری تهران. نمی گویم که جنگ تحمیلی تنها دغدغه من است. اما جنگ برای من به عنوان یک پدیده و یک اتفاق در جامعه مان آن را پذیرفته ام. حال این اتفاق در جامعه اگر من آدمی باشم که عرق ملی نسبت به وطنم داشته باشم. اتفاقاتی که در میهنم رخ می دهد را براحتی از آن نمی گذرم. آدم هایی که تحت تاثیر این اتفاق قرار گرفته اند را براحتی از کنار آن نمی گذرم. آدم های که آسیب دیده اند برای این اتفاق، آدم هایی که به یک سروسامانی رسیده اند بخاطر این اتفاقه، آدم هایی که ضرر زدند و ضرر دیدند، آنها را ارزیابی می کنم. حال چه جنگ باشد و چه ورود تکنولوژی باشد. چه بحث خودم و علاقه به نمایش های آیینی سنتی باشد، من در این فضاها با پدیده ها و مقولات مختلف کلنجار می روم تا یک چیزی را استخراج کنم. بزرگراه هم از یک چنین فضایی ایجاد شد. اگر این خانه در سرراه بزرگراه قرار گرفته باشد چه قدرتی می تواند مانع آن شود که بیل را پای آن نگذارند. دیدم هر قدرتی که باشد شهرداری بیل را پای آن می گذارد مگر اینکه بحثی در رابطه با ارزشهای ملی مانند دفاع مقدس و مقاومت پشت این قضیه باشد. 

نمایشنامه به ۳ برهه از تاریخ ایران می پردازد!

حاج علیخانی : البته بیشتر بود. ۶ برهه از تاریخ ایران بود. ۲ برهه از آن در بازنویسی ها حذف شد. در متن کنونی هم فعلا دوره معاصر، دوره قاجار و پهلوی اول. زمان پهلوی دوم حذف شد و دوره جنگ تحمیلی هم فقط در روایات به آن پرداخته می شود گرچه روح آن در سرتاسر متن نمایش وجود دارد.

با این نظرتان موافقم، همچنان روح دفاع مقدس در متن دیده می شود گرچه مستقیم نیست اما پسر حسام الدین که مفقودالاثر است و در پایان نمایش جنازه شهید پیدا می شود ارجاع های خوبی است که از ابتدا تا انتها در نمایش دیده می شود گرچه ما آن شخصیت ها را نمی بینیم.

حاج علیخانی : پدربزرگ حسام الدین صاحب خانه ای که در مسیر بزرگراه قرار گرفته است، در دوره قاجار و عصر نهضت جنگل میرزاکوچک خان، که به واسطه حمایت از نهضت میرزاکوچک خان کشته می شود. مادرحسام الدین در دوره کشف حجاب رضاشاه پهلوی کشته می شود. پدرش در دوره تعطیلی روزنامه ها در دوره رضاشاه قطع نخاع می شود و روی ویلچر می افتد. پسرش نیز در قبل از انقلاب در فعالیت های ضد رژیم شاهنشاهی فعالیت می کند و بعد از انقلاب هم به جبهه می رود که تا سالها مفقودالاثر باقی می ماند و تا به الان اثری از او نیست تا پایان نمایشنامه که پلاک او بهمراه وصیت نامه اش که در دست یکی از همرزمانش باقی مانده است بدست حسام الدین می رسد. حال همه اینهایی که از دوره قاجار تا دوره معاصر از دنیا رفته اند حتی جمال الدین که به تازگی جنازه او بدست آمده است، در همان اتاق زیرزمینی دفن شده اند.  

چرا در نمایش بزرگراه از تکنیک فلاش بک استفاده کرده اید ؟

البته به نظر من این فلاش بک نیست. این تصور حسام الدین است که ما آن را بر روی صحنه می بینیم. در واقع حسام الدین به یک نوعی ذهنش را مصور می کند. چون حسام الدین در آن دوره و در آن لحطه ها نبوده است. در ورژن های اولیه فلاش بک بوده است. اما در ورژنی که الان بر روی صحنه می رود تصور ذهنی است چون خود حسام الدین هم در این صحنه ها حضور دارد.

از آنجایی که در نمایش مرور خاطرات گذشته در آن دیده می شود و این امر به صورت تصویری انجام می شود می توان گفت که نمایش دوپاره شده است. یکی سیردر زمان حال و دیگری سیر در زمان گذشته، از زمان گذشته شروع می شود و مجدد به همان نقطه اولیه در زمان معاصر می رسیم.

من با دوپاره شدن نمایش موافق نیستم. چون وقتی ما از اصطلاح دوپاره شدن استفاده می کنیم یعنی دو تکه بی ربط در کنار یکدیگر قرار گرفته اند. ولی در این نمایش اینگونه نیست. فلاش بکی اگر استفاده شده در راستای روایتی است که حسام الدین شروع کرده و دارد تاریخ مقاومت در این خانه را می گوید. یعنی به نظر من دوپاره را باید درباره نمایشی استفاده کرد که دو تکه از نمایشی را کنار یکدیگر گذاشته اند که هیچ رابطی به هم ندارند. ممکن است که فلاش بک در نمایش های امروز چندان مرسوم نباشد. ولی من هر چیزی که از مد بیافتد و یا بدعت شود را درست نمی دانم. خیلی از اوقات انسان بخاطر اشتباهاتی که دارد در حال رجعت است. الان در عرصه موسیقی ببینید خیلی از جوانان هستند که نسبت به موسیقی های دهه ۴۰ و ۵۰ تمایل پیدا کرده اند . توی تئاتر هم خارج از این زندگی نیست.  یک زمانی تجربیات یک عده ای از تئاتری ها آمده و قانون شده و حال زمان دیگری از آن دوره گذشته و این قوانین را مردود دانسته اند. هیچ کدام از اینها را نه می تونیم بگوییم که حق حق است و نه باطل. بلکه ما در این نمایش بر اساس بینش ساختاری که داشته ایم فکر کرده ایم که فلاش بک در آن جای می گیرد. در صورتی که ریتم در نمایش حفظ شود، تماشاگر لذت هم می برد.

من در جایی خوانده ام که از قول یکی از کارگردانان و نویسندگان ایرانی روایت شده که زمانی ایشان با یکی از هنرمندان انگلیسی درباره استفاده از فلاش بک در نمایش های ایرانی صحبت کرده اند. آن شخص متعجب شده است که چگونه ایرانی ها می توانند در نمایش هایشان از فلاش بک استفاده کنند و آیا تماشاگران با این تکنیک دچار سردرگمی نمی شوند.

انگلیسی ها تنها مردم دنیا هستند که خیلی درگیر خرافات و سنت ها هستند. بیشترین مردم دنیا که درگیر مسائل خرافی، بدعت ها هستند انگلیسی ها هستند و در اکثر کارهایشان دیده می شود. تئاتر با سینما تفاوت چندانی ندارد. در عصر شکسپیر و قبل تر از آن شاید اگر مقایسه کنیم تفاوت هایی مابین این دو مقوله بیابیم اما امروزه اینچنین نیست. امروزه به صورت تبادلات مابین سینما و تئاتر در حال شکل گرفتن است. خیلی از اتفاقات از سینما وارد تئاتر شده است. این را هم داشته باشیم که یکی از شاخصه های هالیوود در سالهای اخیر سریال لاست بوده است که بیشترین فلاش بک و فلاش فوروارد را داشت. پس ما می بینیم که این روش دوباره به صورت حال رواج یافته است. مثلا اگر فلاش بک در ۵۰ سال گذشته به یک طریقی بوده است اما الان به طریق دیگری از آن استفاده می شود. سعی ما الان بر این است استفاده درست از آن را داشته باشیم. نه اینکه بخواهیم جلوتر باشیم و نه اینکه بخواهیم بر حسب بروز بودن از این تکنیک در کارمان استفاده کنیم حتی اگر در ان مدیوم نگنجد. به نظر من در خلق یک اثر هنری چه در تئاتر، سینما، نقاشی، موسیقی و ... کولاژی است که هنرمند آن را چینش می کند. 

مسئله دیگری که در نمایش کمبود آن دیده می شود، کشمکش است. به نظر من شخصیت اصلی نمایش یعنی حسام الدین در تقابل با شهرداری کشمکش کمی دارند. کشمکش با شهرداری از جایی که شروع می شود تا به نقطه بعدی و موقعیت بعدی برسد فاصله کمی تا حل بحران ایجاد کرده است. یعنی ما به بحران و نقطه اوج نمی رسیم. کشمکش در همان سطح اول باقی می ماند.

این چیزی که شما به آن اشاره می کنید ساختار ارسطویی نمایش است. ساختاری که از ۲۵۰۰ سال پیش با سوفکل، اشیل و اوریپید آغاز شده و توسط دیگران رعایت می شده است. الان به نظر من همانطور که سینما دارد از قصه فاصله می گیرد و به کاراکتر نزدیک می شود. یک شخصیتی که گاهی اوقات زندگی او در طول ۱۰۰ سال تعریف و معرفی می شود و گاهی اوقات در طول ۹۰ دقیقه. الان فیلم های روز دنیا اکثرا کاراکتر محور هستند.  یک شخصیت قدرتمند که زندگی او یک زندگی روزمره است اما آنقدر جذابیت ایجاد می کند که مخاطب امروز آن را می پذیرد. من نمی خواهم شانه خالی کنم و اگر جایی ضعفی وجود دارد بگویم نه، دیگر کسی سراغ این جور مباحث نمی رود.

آنقدری که داخل قصه لازم است؛ بیشتر از این اگر می خواستیم کشمکش را پررنگ تر می کردیم یا باید پدرشهید را با نقاط ضعف زیاد نشان می دادیم یا یک ارگان کشوری مانند شهرداری به عنوان نقطه مقابل آن. من فکر می کنم که نمی توانیم دست به هیچ کدامشان بزنیم. اگر دست به هر کدام شان بزنیم قانونی که آن را قبول داریم زیر سوال می رود. بحث همان می شود که باید ببینیم فرهنگ عامه مان چه چیز را می پسندد. حکومت حاکمه چه چیزی به ما می گوید. اعتقادتمان چه چیزی به ما می گوید ما الان شهرداری و حسام الدین را داریم، حال این  کشمکش هرچقدر پررنگ تر می شد باید یک طرف این قضیه منفی تر و دیگری مثبت تر می شد و در واقع نیازی هم نیست. لازم نیست که ما بگوییم شهرداری دارد زور می گوید و این یکی دارد زورگویی را تحمل می کند. یا برعکس بگوییم این بی منطق است و شهرداری دارد کارش را می کند. هر دوی آنها در این نمایشنامه حق دارند.

ما آدم های سرگردان دنیای امروز، گناهکاران بی گناهی هستیم که خیلی از اوقات شرایط پیرامون مان باعث می شود که از ما قصوری سر بزند.  در هنر خیلی می توان به آن پرداخت. مخصوصا در تصویر. مقوله مهمی هم هست که ما آدم ها در ارتباطاتمان دچار اشتباه می شویم دچار پیش داوری می شویم. همیشه حق را به جانب خودمان می دهیم. اکثر این فضاها در بین مردم ما هست که این مقوله را می شود توی دنیای هنر بررسی کرد و هر دوی انها را در کفه ترازو قرار داد. ما در «بزرگراه» این کار را کرده ایم. شهرداری و یک پدر شهید را گذاشته ام و می گویم که هر دوی اینها دارند حرف درست را می زنند. ولی در حین این درست گفتن یک سری اشتباهات را هم مرتکب می شوند که آن هم انسان جایزالخطاست.

ارسال نظرات