به گزارش خبرگزاری بسیج به نقل از صاحب نیوز؛چند سال پیش، از یکی از افسران بازنشستهی نیروی هوایی عراق پرسیدم در دههی ۱۹۹۰ که ایالات متحده هر چند وقت یکبار عراق را بمباران میکرد چه حسی وجود داشت. به شوخی گفتم، ظاهرا هر وقت «بیل کلینتون» رییسجمهور آمریکا تنگش میگرفته است، یک دور عراق را بمباران میکرده است. آن افسر، که مردی عالیرتبه بود و سالها در ارتشی خدمت کرده بود که از رهبری سیاسیاش بیزار بود، لبخند زد. با ملایمتی فراوان گفت: «وقتی رهبران ما حرف تهدیدکنندهای میزدند خود همان حرفها مصداق تروریسم معرفی میشد؛ وقتی ایالات متحده جایی را بمباران میکند، دنیا به روی خودش هم نمیآورد».
از نظر من، این گفته نوعی بصیرت شهودی دارد.
مشغول تماشای مراسم رژهی سالروز تولد «کیم ایل-سونگ» در پیونگیانگ (کره شمالی) بودم و به این جمله فکر میکردم. تصویرهایی که تلویزیون کره شمالی مخابره میکرد باشکوه بود؛ میدان کیم ایل-سونگ که پر بود از سربازان و زرادخانهی عظیم کرهی شمالی که از مقابل جایگاه رهبران حرکت میکرد. در توییتر، متخصصان نوپای مسائل تسلیحاتی گاهی پاچهی این موشک زیردریایی را میگرفتند و گاهی به آن یکی موشک قارهپیما میتاختند.
تماشای این نمایش و درک اضطراب رسانههای غربی از اینکه شاید کرهی شمالی به کسی یا جایی حمله کند، هیجانآور بود. ناظران کرهی شمالی از مشاهدهی این تصاویر سراسیمه شده بودند و بر اساس آنچه میدیدند تئوریهای پر اوهام میساختند. گویا، اینجا جنگخویی بود که در معرض دید بود.
همیشه «حکومت سرکش» است که خطری برای دنیا محسوب میشود؛ اینجا عراق، آنجا کرهی شمالی. و در آن «حکومت سرکش» هم همیشه دیکتاتور است که منشأ تمام شرارتها است. ظاهر «کیم جونگ-اون» اسباب خنده و سزاوار تمسخر است همانطور که ظاهر صدام حسین چنین بود. این مردان هیچ ذوق و سلیقهای ندارند: صدام با آن سبیل جلف و دیسکوییاش و آن یونیفورم نظامی ما قبل تاریخش، و کیم با مدل موی مد روزش و خندههای شدیدا خارج از حد و اندازهاش. آنها اصل و مبدأ خطر هستند؛ تنشان برای حمله میخارد و فقط به خاطر جایگاه دموکراتیک ایالات متحده است که پا از گلیمشان درازتر نمیکنند، همین آمریکایی که کشورها را آنقدر تحریم میکند تا از گرسنگی هلاک شوند یا اینکه با ناوهای جنگی عظیمالجثه در آبهای اطراف گشت میزند تا بترساندشان و وادارشان کند که تسلیم شوند. اما ایالات متحده یک خطر نیست. نقش آمریکا فقط این است که خاطرمان جمع شود خطرات واقعی – آن زمان عراق، اکنون کرهی شمالی – تحت کنترل هستند.
در آمریکا فراموشی بر فکر و ذکر همه سایه انداخته است. ناآگاهی از تاریخ ستیزهجویانهی آمریکا حالا همهگیر است. اگر کسی بپرسد چرا شهروندان کرهی شمالی خطری چنین آشکار را از سوی آمریکا حس میکنند، با تعجب به سوالکننده نگاه میشود. اگر کسی این نکته را پیش بکشد که این ایالات متحده بود که در دههی ۱۹۵۰ بیرحمانه کرهی شمالی را بمباران کرد و روستاها و شهرهایش و نیز مزارع و سدهایش را هدف حمله قرار داد، مردم شاخ در میآورند. از مقابل این دادهها نمیتوان فرار کرد. ایالات متحده ۶۳۵ هزار تن بمب بر سر کرهی شمالی فرو ریخت. این بمبارانها از جمله شامل ۳۲ هزار تن ناپالم بود، که ذاتا یک سلاح شیمیایی است.
محض مقایسه، کافی است ببینیم که در طول جنگ جهانی دوم، در جبههی اقیانوس آرام، آمریکا تنها ۵۰۳ هزار تن بمب فرور ریخت. به عبارت دیگر، حجم بمبهایی که آمریکا در جریان «جنگ محدود» (که نامی غلط انداز دارد) بر سر کرهی شمالی ریخت بیش از حجم بمبارانی بود که در کل جنگ جهانی دوم نثار ژاپن کرد. سه میلیون کرهای در آن جنگ جان باختند، یعنی اکثریت جمعیت انسانی در بخش شمالی کره.
کرهی شمالی هیچگاه به آمریکا حمله نکرده است.
پروفسور «چارلز آرمسترانگ» از اساتید دانشگاه کلمبیا در نیویورک، که یکی از متخصصان تاریخ جنگ کره و مسائل کرهی شمالی است، مینویسد که حملات بمبافکنهای آمریکایی به کرهی شمالی «بیش از هر عامل منفرد دیگری، یک حس جمعی نگرانی و ترس از خطرات خارجی به جان مردم کرهی شمالی انداخت، که تا مدتها پس از پایان جنگ ادامه یافت». در واقع، این نگرانی و ترس تا همین الان ادامه یافته است.
راحت میتوان این خلق و خوی اهالی کرهی شمالی را حاصل تبلیغات دولت دانست و آن را بیاهمیت تلقی کرد. اما اگر کسی به طور جدی به تاریخ معاصر کرهی شمالی بنگرد و ویرانیهای حاصل از بمبارانهای آمریکایی در دههی ۱۹۵۰ را نظاره کند، آن وقت دیگر مسئلهاش فریب افکار عمومی و مغزشویی داخل کرهی شمالی نخواهد بود بلکه به مغزشویی داخل ایالات متحده فکر خواهد کرد.
تصور کنید حس و حال عمومی چگونه باید باشد وقتی مردم در کرهی شمالی میشنوند که یک سپاه جنگی آمریکایی دیگر – یعنی ناو جنگی «یو. اس. اس. کارل وینسون» و کشتیهای متحدش – در حال حرکت به سمت دریای ژاپن و آمادهی ملاقات با ناوهای ژاپنی است؟ آدم باید کیف کند وقتی میشنود که «دانلد ترامپ» رییسجمهور آمریکا میگوید کیم جونگ-اون «باید حواسش جمع رفتارش باشد». بعد ترامپ با خشم و پرخاش میگوید اگر آنها حواسشان جمع رفتارشان نباشد، آن وقتی موشکهای کروز روی ناو «کارل وینسون» و بمبهای «مواب» آماده است.
چندان جای تعجب نیست که «هان سونگ-ریول» معاون وزیر امور خارجهی کرهی شمالی به بی. بی. سی. گفت اگر آمریکا به حریم کرهی شمالی تجاوز کند نتیجه «جنگ تمام عیار» خواهد بود. ترسناکتر اینکه، گفت «اگر آمریکا در حال برنامهریزی برای اقدام نظامی بر ضد ما باشد، ما هم با یک حملهی هستهای پیشگیرانه به سبک و سیاق خودمان واکنش نشان خواهیم داد». این اظهارات – با توجه به تاریخ کرهی شمالی – بیش از آنکه شبیه تهدید به جنگ باشد، شبیه تهدید به صیانت از خود است. مسئولان کرهی شمالی احمق نیستند. آنها به شمال آفریقا نگاه میکنند و لیبی را میبینند، که دست از برنامهی هستهای خود کشید و خود را به خطر افکند. این سپر هستهای است که از آنها محافظت میکند و همین یک سپر است که تا امکانش باشد بر سر دست خواهند گرفت. اگر یک درگیری نظامی واقعی رخ دهد، کرهی شمالی خرد و خاک شیر خواهد شد. خودشان میدانند. اما این را هم میدانند که این تنها زره موجود است.
این ذهنیت که «بد» همیشه بد است و «خوب» همیشه خوب، هر از چندی طبق معمول سر بر میآورد. «حکومتهای سرکش» همیشه بد هستند. اصلا نیاز به دلیل ندارد. وقتی آنها «مردم خودشان را میکشند»، وضع بدتر میشود. هر وقت بحث «بشار الاسد» رییسجمهور سوریه در میان بوده است همین قاعده برقرار بوده است. کارشناسان صاحبنظر در رسانهها و طبقهی سیاسی آمریکا میگویند علت بدی مضاعف او این است که او «مردم خودش را میکشد». حملهی شیمیایی در جنوب ادلب آخرین نمونه از دروغگویی اوست. کسی کار به تحقیقات ندارد. برای رسانهها و طبقهی سیاسی در غرب بدیهی بود که تنها اسد میتواند دستور چنین حملهای را صادر کند. این سناریویی بود که نیاز به شرح و بسط نداشت. سلسلهای از تداعیهای معنایی کافی بود: حملهی شیمیایی، کودکان، و اسد. نیازی به جزئیات بیشتر نبود.
وقتی «شورشیان» به کاروان آوارگان «الفوعه» و «کفریا» در اطراف حلب حمله کردند و دست کم ۱۲۶ نفر را، از جمله ۸۰ کودک را، به قتل رساندند، ماجرا پیچیدهتر شد. این حمله کار اسد نبود، بلکه کار «شورشیان» بود، که باعث میشود ناگهان جای هیچ خشم و خروشی بر نخیزد. در واقع، روز دوشنبه که هواپیماهای آمریکایی به روستای «البوکمال» در نزدیکی «دیر الزور» در شرق سوریه حمله کردند و ۳۰ غیر نظامی را به قتل رساندند، هیچ اثری از غیظ و غضب نبود. بمبهای آمریکایی شش خانه را با خاک یکی کرد و اعضای شش خانواده به همراه کودکانشان جان باختند. نه های و هویی برخاست و نه جار و جنجالی به پا شد، نه محکومیتی از شورای امنیت سازمان ملل در آمد، نه هشتگی ظاهر شد، نه در رسانهها کارزاری به راه افتاد که آمریکا را وادار کند بر ضد عاملان آن حمله اقدامی صورت دهد. «ایوانکا ترامپ» تصاویر کودکان جانباخته را بر سر دست نگرفت و به سمت پدرش نشتافت، تا وجدانی را بیدار کند که کسی چندان باور نمیکند وجود داشته باشد. دست کم در یکی از این موارد، ایالات متحده همان عامل کشتار بود. این تراژدیها پاسخی جز سکوت نشنید.
این چند هفته که گذشت مشغول سفر در ایالتهای مختلف آمریکا بودم و دربارهی کتابم «مرگ ملت و آیندهی انقلاب عرب» سخنرانی میکردم. در هر برنامهای، کسی پیدا میشد که این سوال را از سر صداقت و خلوص بپرسد: «برای سوریه چه کار میتوانیم بکنیم؟» به نظرم میرسد، حرف نهفته در این سوال این است که آمریکا هیچ کاری برای سوریه نمیکند و آمریکا میتواند در این درگیریها به نحو سودمندی اقدام کند. این سوال هیچ فرض نمیکند آمریکا همین الان هم یکی از بازیگران این ماجرا است، و اغلب خودش باعث و بانی این تراژدیهاست، و تهدیدهای واشنگتن از کرهی شمالی گرفته تا ایران ترس به جان مردم انداخته است. پرسندهی این سوال هیچ گمان نمیکند که این آمریکاست که تاکنون به تمام طرفهای درگیر این جنگها تسلیحات فروخته است – و سود فراوان به جیب زده است -، و در نتیجه با تکثیر جنگافزارها بر آتش مخاصمات دمیده است. از آن بیاهمیتتر این است که آمریکا سوریه را تقریبا هشت هزار بار بمباران کرده است، و تلفات متعدد غیر نظامیان را بر سیاههی سوابق خود افزوده است. همه خودشان را پاک و معصوم میدانند. همین که بتوان این طرز تفکر را عوض کرد شاید بزرگترین قدم به سمت صلح جهانی باشد. اندکی خشم بیشتر در قبال اقدامات آمریکا، و نه در قبال انفعال آمریکا، شاید باعث شود جنبش ضد جنگ قدمی پیش بگذارد.
جملهای که آن افسر عراقی بیان کرد باید برای یک شهروند آمریکایی معنای فراوانی داشته باشد. یا دست کم این سوال را ایجاد میکند که چه کسی خطر واقعی است و چرا اقدامات جنگطلبانهاش را خطرناکترین مشکل رویاروی سیارهی زمین تلقی نمیکنند. کاری ندارد که «آنها» را معضل بدانیم؛ همان «حکومتهای سرکش» که از نظر اغلب مردم به طور مادرزادی مستعد خودسری و خطرناکی هستند. آنچه پذیرفتنش بسیار دشوارتر است، این است که تاریخ خشونتهای آمریکا بر ضد کرهی شمالی یا کینهتوزیهای فعلی در غرب آسیا ریشهی تباهی بزرگی است که کرهی زمین را تکه پاره میکند.