برادر شهید سید محمد صنیع خانی:

گاز خردل در خون شهیدصنیع خانی نفوذ کرده بود

سیدمجید صنیع خانی گفت: گاز خردل در خون شهیدصنیع خانی نفوذ کرده بود و برای درمان به انگلستان رفت اما فایده ای نداشت.
کد خبر: ۸۸۴۸۵۱۲
|
۲۹ فروردين ۱۳۹۶ - ۰۶:۳۶
به گزارش سرویس راهیان نور خبرگزاری بسیج، سیدمجید صنیع خانی،برادر کوچک شهید صنیع خانی درمورد فعالیت های قبل از انقلاب برادرش گفت:من پسر پنجم خانواده ام و از سید محمد 17سال کوچک تر بودم. او سه ماه قبل از پیروزی انقلاب در حال توزیع اعلامیه دستگیر شد. من قم بودم که این خبر را شنیدم.گویا ساواک برای بازداشت برادرم به خانه مان رفته بود.وقتی بازداشت شده بود اعضای خانواده ام به ملاقاتش می رفتند.      
                                                  
 وی ادامه داد: من که در قم در منزل  خواهرم بودم، مدام نگرانی آنها را می دیدم؛ دوم دبستان بودم و درک کافی از این ماجرا را نداشتم.موقع دستگیری که ساواک به خانه مان آمده بود،خواستند عکس امام(ره) را از دیوار بردارند که مادرم شجاعت به خرج داد و گفت اگر بردارند، آنها را نفرین می کند.همین شجاعت های خانواده ام هم روی سید محمد تاثیر می گذاشت.خودم هم چند بار ملاقاتش رفته بودم.»
 
برادر شهید افزود:یک سالنی بود که زندانی ها می آمدند و از پشت میله با آنها صحبت می کردیم.مادرم مدام تشویقش می کرد.چند ماه قبل از پیروزی انقلاب،سید محمد از بند ساواک ها خلاصی یافت.باتشکیل کمیته نازی آباد او و برادرم سید علی به کمیته رفتند و از نیروهای فعال آنجا بودند.آنها اولین نیروهایی بودند که وارد سپاه شدند.آن موقع فرمانده سپاه تهران به عهده حاج داود کریمی بود.
 
سیدمجید به سایر فعالیت های شهید صنیع هم اشاره کرد: سیدمحمد در موضوعاتی همچون مبارزه با مواد مخدر هم فعالیت داشت و امام به طور شفاهی به خاطر زحمات برادرم، تشکر کرده بود.او با شروع جنگ در لانه جاسوسی تهران، مسئول اعزام نیروهای تهرانی به جبهه بود. برادرم خیلی از کسانی را که می خواستند به جبهه بروند را پذیرش می کرد. آن موقع برادرم در این خانه زندگی می کرد و کسانی که سن کمی داشتند،جلوی در خانه مان می آمدند و اصرار داشتند که سید محمد با رفتنشان موافقت کند.از آن موقع به بعد او وارد ترابری سپاه شد و سپس به بنیاد تعاون سپاه رفت.
 
وی تاکید کرد: من فرزند آخر خانواده هستم و برادرم را خیلی دوست داشتم و ما به موازات پدر ومادرمان برادرانمان را هم سرپرست خود می دانستیم. من خودم از بسیجیان پایگاه شهید بهشتی مسجد الرسول(ص) نازی اباد هستم.وقتی بچه بودم،مرا گل مجید صدا می زد.بعد هم که او در ترابری سپاه بود ومن در فرمانده پایگاه بسیج بودم، نظر امکانات از او کمک می گرفتم و مثلا وقتی می خواستیم نمایشگاهی برای اهالی محله بگذاریم از کمک او هم استفاده می کردیم.»
برادر شهید درباره علاقه اش به شهید صنیع خانی گفت:در میان برادران بزرگم، او لطف زیادی به من داشت.مثلا کودک که بودم و مدرسه می رفتم گاهی می شد که به من پول توی جیبی می داد.از نظر رفتار با والدین رفتار خاصی داشت.چند بار تلفنی با هم صحبت کردیم. در زمان جنگ مدام دلمان برایش تنگ می شد.هر وقت عملیات می شد که قطعا خانه نبود و من مجرد بودم و از من می خواست به خانه اش برویم و در غیابش پیش فرزندانش باشم.»
 
مجید صنیع خانی اشاره ای به عوارض سلاح های شیمیایی در شهید صنیع خانی کرد و افزود:عوارض سلاح های شمیمیایی او از اواسط سال 73بروز کرد؛به طوری که شب ها به راحتی نمی خوابید واذیت می شد و به مرور زمان حالش شدید می شد. ما اوایل فکر نمی کردیم که شیمیایی شده است. وقتی دی ماه 73 از سوی سپاه به انگلستان رفت،قبل از اعزامش اطرافیانش متوجه شده بودند و ما خبری نداشتیم. بعد از سفرش  فهمیدم بیماری شیمیای اش جدی است.پزشکان انگلیس، آثار گاز خردل را در خون سید محمد دیده بودند. بعد از سفر انگلستان دوهفته بعدش به شهادت رسیدند.او مدتی که در انگلستان بود تاکید داشت که پدرم هم به آنجا برود.این نشان می داد که وابستگی خاصی به پدر و مادرم دارد.»
 
وی در مورد آخرین لحظات عمر شهید صنیع خانی در بیمارستان هم حرفی برای گفتن دارد:او مدتی هم در بیمارستان ساسان تهران بود که هر شب کسی پیشش می رفت ویک بار هم من رفتم.ما تحت تاثیر بیماری اش قرار گرفتیم و خیلی ناراحت بودیم.درد دل نمی کرد اما می دیدم که تاصبح درد می کشد و مدام یا حسین (ع) می گفت.او حتی در آن شرایط هم تیمم می کرد و نمازش را به جا می آورد.روی خواندن نماز تاکید زیادی داشت وقتی شهید شد همه ما بالای سرش بودیم.او قبلش در حال کما بود و دعا می کردیم که به هوش بیاید اما شهید شد.
 
برادرشهید صنیع خانی افزود:برادرم زمانی که شنید امام (ره) فوت کرده خیلی ناراحت شد؛به طوری که سریع به پادگان رفت وساعت 5صبح بود که نماز خواندیم و دیدیم صدای گریه می آید و هنوز رادیواعلام نکرده است و پدر ومادرم گفتند سید محمد زنگ زده و گفته امام فوت کرده است.»
 
وی در ادامه یادی هم از بمباران  سال 67نازی آباد کرد و گفت:در نزدیکی خانه ما، موشک دشمن اصابت کرد و قسمتی از خانه مان خراب شد.من و یکی از برادرانم مجروح شدیم.سید محمد در این مدت تلاش می کرد تا خانه مان را ترمیم کند.خرده شیشه ها روی سرم ریخته بود.سید محمد در همه این اتفاقات حضور داشت و در راه رساندن تجهیزات به اینجا و هرجای دیگر که مورد حمله بمباران دشمن  قرار می گرفت  فعالیت می کرد.
 
مجید صنیع خانی در پایان خاطر نشان کرد: سید محمد در طول زندگی اش تبعید ویژه ای از رهبری داشت و یکی از حامیان ولایت فقیه بود.

ارسال نظرات
آخرین اخبار