خبرهای داغ:
سخت است اینکه بهار بیاید ولی در دلت غربتی سنگین هنوز خانه کند، غربتی که همه سال های عمرت بر دوش کشیده ای و منتظر لحظه ای هستی که آن را بر زمین بگذاری!
کد خبر: ۸۸۴۰۱۶۶
|
۳۰ اسفند ۱۳۹۵ - ۰۹:۱۲

به گزارش خبرگزاری بسیج از آذربایجان شرقی، سال هاست اندوه فراق را به شیرینی چشم به راه بودن به دوش می کشیم مولای من! تا وقتی بیایی از دلتنگی زمانه بگوئیم، از بی عاطفگی همسایه ای که خبر از همسایه خود ندارد، از ثانیه هایی که بی هیچ تعللی عدالت را در نوسانی شدید گم کرده اند، عدالتی که تریبون خوبی برای کسب مدارج و عنوان ها و واقعیت تلخی است برای آن ها که محتاج نان شبشان هستند.

خوب می دانی چه می گویم، سخت است اینکه نگاه کنی و نتوانی حرف بزنی، سخت است اینکه ......، خوب می دانی ولی من نمی دانم چگونه این همه غربت را ....، شاید، رسم زمانه از قدیم همین بوده ولی خوب می دانم همه تو را می خوانند تا بازآیی چراکه بهار واقعی ما با آمدن تو شکوفه خواهد داد.

بازآی که جهان تشنه نگاه و عدالت توست تا دستی بر سر بی کسان بکشی و امید ناامیدان باشی همچنان که امیدواری همه ای، و شیرینی انتظارت تلخی زمانه را در کوچه پس کوچه های دلتنگی مان به فراموشی می سپارد، بازآ که بغض دیرین کوچه ها برای کبوتر شدن لحظه شماری می کنند تا از دام حنجره فریاد دادخواهی سر دهند.

سخت است اینکه بهار بیاید و تو نباشی، سخت است اینکه چلچله ها باز در فراقت سوزناي درونشان را به زعم ما عاشقانه مترنم کنند و سخت تر از آن که هنوز حلقه های اشک فقط از دل کودکان بی پناه سراغ بگیرد.

پس کي بی قراری ما تمام و انتظار تو به پایان می رسد؟ مولای من نمی دانم کدام جمعه می آیی ولی من چون همیشه پريشانم و در دقایقی که اضطراب تجربه همیشگی لحظه هاست به آمدنت می اندیشم چراکه بهار نرم نرمک بساطش را برای قدوم مبارک تو پهن کرده است، بهار نزدیک است بیا که بهار واقعی ما تویی تا تحویل تقدیرمان را جشن بگیریم.

رقیه غلامی

ارسال نظرات
پر بیننده ها