دلنوشته/

از دانشگاه تا دانشگاه

دختر جوانی گریه می کرد و میگفت "لاکهایم را پاک کردم و وضو گرفتم تا بتوانم داخل قبر شهید بروم "... باز دوباره دلبری کردند شهدا ...
کد خبر: ۸۸۳۳۸۵۲
|
۱۴ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۲:۱۳
به گزارش خبرگزاری بسیج از کرج، چهار روز از تدفین شهید گمنام در دانشگاه البرز میگذرد و دانشجویان خادم راهی سفر معنوی راهیان نور شده اند، شاید این سفر مزد میزبانی این خادمین در استقبال از شهید گمنام در این دانشگاه بود.
 
از دانشگاه تا دانشگاه 

 مادر
هر کاری کند
بچه ها یاد میگیرند
مثلا اگر شهید شود...

السلام علیک یا فاطمه الزهرا(س)
 
ایام فاطمیه  که میشود شهرها را عطر بوی شهید پر می کند ...
شهدایی که مادری بودن را ثابت کرده اند‌ ...
شهدای گمنام هر بار که می آیند دلی را می ربایند ...
این بار دل دخترانی را که برای تحصیل از شهر و دیار خود آمده اند به شهرمان کرج را به زیبایی ربودند ...
رفتم به سوی دانشگاه فنی البرز ...
روز تعطیل بود دختران دانشجو در گوشه ای کنار هم مشغول صحبت بودند و گاهی نگاهشان سمت من بود ... 
حضورشان و تلاششان برایم جالب بود  پرسیدم امروز کلاس داشتین ؟!
با لبخند و شور و شوقی گفتند نــه !! ما خادم هستیم ... خادم الشهدا ...
خادم الشهدا را که می شنوم خود به خود یاد سفر راهیان نور می افتم ...
اما الان درون دانشگاه این نام را شنیدم ...
خادم الشهدا ...
 چشمم افتاد به بنری که گوشه ای از دانشگاه خورده بود ...
از دانشگاه تا دانشگاه ...
رفتم میان دانشجوها از حس و حالشان پرسیدم ...
با ذوق میگفتند" که یک هفته هست مشغول کار هستیم ... باورمان نمی شود مهمان داریم ... مهمانی از جنس شهید"
 در وسط دانشگاه مشغول کندن مزار شهید گمنام بودند ...
درختهای داخل محوطه پر شده بود از سربند و پلاک ...
انگار در آستانه ی سال نو دانشگاه فنی را مهیای مهمان می کردند ...
مهمانی که نام نداشت اما پر از آوازه بود ...
شهید گمنامی که نوزده سال سن داشت ...
هیچ کدام از بچه ها باور نمی کردند یک روز دانشجو شوند و به شهری دیگر بیایند و آنجا خادم الشهدا شوند..
دخترانی کم حجاب را می دیدم که با شور و‌شوق در کنار بچه های بسیج دانشجویی در حال فعالیت بودند.
در کنار مزار شهید نماز می خواندند ...
خوشحال بودند اگر از خانواده دور هستند اما یک نفر را از این به بعد دارند تا برایشان سنگ صبور شود تا کنارش به آرامش برسند ...
دختر جوانی گریه می کرد و میگفت "لاکهایم را پاک کردم و وضو گرفتم تا بتوانم داخل قبر شهید بروم "... باز دوباره دلبری کردند شهدا ...
چه رازی دارند با خود این پیکرهای بی نشان ...
خادمین شهدا مزد خادمی خود را جلو تر گرفتند ... و بسیار خوشحالند از این لطف شهید گمنام ...
 خوشحال از این که عازم سفری هستند ... سفری پر از عطر شهدا ...‌سفر راهیان عشق ... این عاشقان شهید گمنام کوله بار خود را بسته اند و با اذن گرفتن از شهید گمنامی که برایش خواهری کردند ، راهی راهیان نور می شوند ...
تا کامل کننده ی متن روی بنر از دانشگاه تا دانشگاه باشند ...
می گویند نسل چهار و پنج انقلاب شهدا را نمی شناسند ... اما دانشجویان دانشگاه فنی نشان دادند که اینان ادامه دهندگان نسل اول و دوم انقلابند ...
و دفاع همچنان باقیست نیز رمز موفقیتشان است
 
سفر به سلامت خواهران عزیزم
 
نویسنده: سیده ساجده قریشی
ارسال نظرات
پر بیننده ها