خبرهای داغ:
گفتگو با یک فروشنده کلیه :

چوب حراج به کلیه تنها با 14 میلیون تومان در سنندج !!!

شما حاضريد براي آنكه بخشي از كمبودهاي مالي‌تان را جبران كنيد، بخشي از وجودتان را بفروشيد؟ اين اتفاق هر روز در گوشه و كنار شهر ما رخ مي‌دهد و هزاران نفر حاضرند براي به دست آوردن مقداري پول، چوب حراج به كليه خود بزند.
کد خبر: ۸۸۲۰۱۱۹
|
۱۸ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۲:۱۷

به گزارش سرویس بسیج جامعه زنان خبرگزاری بسیج  شما حاضريد براي آنكه بخشي از كمبودهاي مالي‌تان را جبران كنيد، بخشي از وجودتان را بفروشيد؟ اين اتفاق هر روز در گوشه و كنار شهر ما رخ مي‌دهد و هزاران نفر حاضرند براي به دست آوردن مقداري پول، چوب حراج به كليه خود بزند.


اینجا خودروها سریع دور می زنند و عابرها نیز در مواجهه با این نوشتارها سرعت می گیرند. انگار دیگر کسی دوست ندارد تلخی حقیقت را به جان بخرد و زخم ها جزئی از جانمان شده اند که نه تنها از بهبودشان ناامیدیم، بلکه باور کرده ایم این زخم ها آهسته آهسته وسیع تر می شوند و نمی توان حتی متوقفش کرد.

 

آری اینجا راه دوری نیست. همین خیابان وکیل سنندج، کوچه ریزان است. کوچه‌ای که پر است از شماره موبایل و اعلام سن جوانانی که می‌خواهند تکه‌ای از جان خود را به حراج بگذارند، از مسیر میدان آزادی سنندج که به خیابان وکیل می رویم بر روی دیوارهای قدیمی این مسیر برگه های کاغذ " A4" که بر روی آن نوشته شده است که " کلیه فروشی جوان 30 ساله با گروه خونی B  مثبت با رضایت نامه ثبتی همسر و آزمایش انجمند " . اما مردم نیم نگاهی به آن می اندازند و بدون هیچ خیالی با آهی از روی تاسف از کنار آن رد می شوند.


چرخی که در این خیابان ها بزنی، قیمت هم مشخص می شود. نرخ بازار، 15 میلیون تومان است که اگر خریدار نیاز فوری داشته باشد تا 20 میلیون تومان هم افزایش می یابد و اگر فروشنده احتیاج داشته باشد به 10 میلیون تومان هم می رسد و در این میان برخی نیز قیمت را رقم انجمن کلیه اعلام می کنند.


کلیه ام را می فروشم پول دیه ام را می دهم
در میان شماره‌های بی‌شماری که بر دیوار نقش بسته‌اند به این شماره زنگ می‌زنم.


آقای فتحی»، گروه خونی (ب+)، می‌گوید: وضع مالیمان بسیار بد است و دنبال فروش کلیه هستم، داستان زندگیش را اینطور برایمان تعریف می کند که چندی پیش در یک موتورسازی کار میکردم دوستم آمد و خواست که شب را با هم باشیم بعد از اتمام کارم، سوار بر موتور من شد و داشتیم که می رفتیم تصادف کردیم و متاسفانه وی از دنیا رفت، حدود 3 سال زندان بودم تمام داراییم را فروختم تا بتوانم پول شاکی هایم را پرداخت کنم اما هنوز برای اتمام بستن پرونده ی دیه باید 15 میلیون تومان دیگر نیز پرداخت کنم که بالاجبار و با رضایت همسرم کلیه ام را به حراج گذاشته ام.


وی که اصالتاً اهل جوانرود است قیمت فروشی کلیه اش را 14 میلیون تومان عنوان کرده و می گوید: دو فرزند 6 ساله و 5 ماهه دارم که به خاطر از کارافتادگی دستم با یک بلندگو همراه همسرم در حال گدایی کردن هستیم چون نمی توانم کاری انجام دهم.


وقتی به او می گویم باید علت فروش کلیه‌ات را بدانم تا بخرم. می‌خندد و می‌گوید: «علت نمی‌خواهد. بدبختی علت می‌خواهد که من هم علتش را دارم.


می‌خواهم کلیه‌ام را بفروشم تا لااقل سقفی بالای سرم باشد. کلیه به چه دردم می‌خورد وقتی روزگار سیاه است. تکه‌ای از جانم مال شما اما آبرویم را حفظ می‌کنم.»

در شرایطی که بسیاری از جوانان و آینده سازان ما به خاطر مسائل و مشکلات مالی و فقط مالی! مجبور به فروش کلیه خود می شوند، جوانانی که سالیان سال باید بار زندگی را تنها با یک کلیه به دوش بکشند، جوانانی که به خاطر فرار از بدهی ها و ورشکستگی ها یا برای نجات زندگی خود از مشکلات مالی عدیده به فروش کلیه رو می آورند و درد عمل خروج کلیه را به جان می خرند تا شاید بتوانند گوشه ای از امورات خود را سامان دهند و یا کمی از مشکلات خود را حل کنند؛

 

جوانان دیگری همسن و سال آنها در گوشه و کنار این مرز و بوم هستند که با پول های بادآورده و راحت به دست آمده شان دایما در سفر، تفریح، خوش گذرانی، خرید و ... هستند.  جوانی که با فروش کلیه خود تا چند روز  بعد از عمل از درد به خود می پیچد. البته درد او از دو جهت است؛ یکی درد جسمانی که حاصل انجام عمل جراحی و خروج کلیه از بدن است و دیگری که شاید بیشتر از درد قبلی، آدمی را زجر و آزار می دهد؛ درد روحی است،

درد بی پولی و نداری، درد شرمساری در برابر خانواده، درد ناچاری و درد به آخر خط  رسیدن تا جایی که پاره ای از وجود خود را به دیگری می بخشد که البته و صد البته که ارزش معنوی این کار در پیش خدای منان بسیار بیشتر است.


در همین خصوص نباید فراموش کرد اگرچه اهدا کنندگان زنده کلیه شاید در ابتدا به خاطر نیاز مالی تن به این کار بدهند اما زمانی که عزم خود را برای پیوند جزم می کنند حتما در ذهن و دل خود اندکی هم برای آن بیمار کلیوی  که کلیه شان را به او می دهند غمخواری و دلسوزی می کنند.


واقعیت موجود این است که در این وانفسای بی انضباطی های مالی و اختلاس ها و فسادهای اقتصادی بزرگ و جدید؛ هنوز هم هستند جوانانی که برای امرار معاش خود و خانواده شان کلیه می فروشند. هنوز هم هستند جوانانی که معتقدند با یک کلیه هم می شود زندگی کرد اما نمی توان با خرج های کمرشکن زندگی و شرمساری مقابل خانواده و یا احیانا مشکلات مالی متعدد که از بد روزگار مقابل پای این عزیزان سبز شده است کنار آمد و حالا آنها مانده اند و این همه بی پولی،  نداری، بیچارگی و آخرین چاره را در فروش کلیه خود می دانند؛  کلیه ای که قیمت آن شاید تنها گوشه ای از مشکلاتشان را حل کند.


این حکایت تلخی است که بیشتر متقاضیان فروش کلیه در سنین ۲۰ تا ۳۰ سال قرار دارند و بسیاری از آن‌ها متاهل هستند و زیر بار زندگی کمرشان آنقدر خم شده است که می‌خواهند جانشان را حراج بگذارند. یا جوانانی هستند که برای کمک خرج خانواده‌هایشان آستین بالا زده‌اند و با جانشان به جنگ سرنوشت رفته‌اند. هرچقدر هم مسئولین بگویند تخلف است یا فروش این عضو قرمز رنگ با قیمت نجومی وجود ندارد یا کمرنگ است، در حل مسئله کمکی نمی‌کند. حل معما اینجاست که چرا باید اصلا جوانان دیوارهای این شهر را با شماره‌هایشان برای فروش جانشان رنگین کنند!


بناي دست‌اندركاران ايثار باشد يا فروش، هركسي سري به خيابان وکیل سنندج بزند؛ دستنوشته مردان و زناني را مي‌بيند كه بن‌بست‌هاي مالي در زندگي راهي برايشان باقي نگذاشته جز فروش كليه. شايد اگر در ميان متقاضيان بي شمار فروش كليه، قرعه به نامشان بيفتد چند روزي را با خيال آسوده زندگي كنند. چند روزي كه در پس آن دوباره همان روزهاي سياه ادامه دارد...


خفته اند این مهربان همسایگان ام شاد در بستر
                        صبح از من مانده بر جا مُشت خاکستر
                                           وای، آیا هیچ سر بر می کُنند از خواب؟
                                                             مهربان همسایگان ام از پی امداد؟
                                                                             سوزدم این آتش بیدادگر بنیاد
                                                                                             می کنم فریاد، ای فریاد! ای فریاد!


انتهای پیام/ ل 

ارسال نظرات
آخرین اخبار