بازخوانی کتاب در دست انتشار «هاشمی رفسنجانی از نگاهی دیگر»
«کامران غضنفری» نویسنده کتابهایی مانند «راز قطعنامه» (چرایی و چگونگی پایان جنگ)؛ «مداخلات»و «پرونده هسته ای و ابعاد پیدا و پنهان آن» در جدیدترین تلاش پژوهشی خود، هاشمی رفسنجانی را موضوع کتاب خود قرار داده است.
کد خبر: ۸۸۰۴۲۰۳
|
۱۸ دی ۱۳۹۵ - ۱۳:۰۸
به گزارش خبرگزاری بسیج به نقل از هفته نامه 9دی؛ «کامران غضنفری» نویسنده کتابهایی مانند «راز قطعنامه» (چرایی و چگونگی پایان جنگ)؛ «مداخلات» (مجموعه چهار جلدی روایتی مستند از جنایات آمریکا در ایران) و «پرونده هسته ای و ابعاد پیدا و پنهان آن» (نقد و بررسی مذاکرات هسته ای و برجام) در جدیدترین تلاش پژوهشی خود، هاشمی رفسنجانی را موضوع کتاب خود قرار داده است. «هاشمی از نگاه دیگر» که فعلا نام این کتاب نام دارد بناست قبل از انتشار، در صفحه جریان شناسی 9دی منتشر و در معرض نقد و بررسی منتقدان، کارشناسان و عموم مردم قرار گیرد. یکی از نکاتی که همواره در مورد هاشمی مورد سوال و سخن بوده، ثروت هاشمی است؛ به زعم بسیاری از مردم، هاشمی از ثروت آبا و اجدادی برخوردار بوده و از همان ابتدا وضع مالی مناسبی داشته است؛ اما نویسنده، بر خلاف این تصور، معتقد است از مقطعی به بعد وضع زندگی هاشمی دگرگون می شود. شرح ماجرا و دلایل این ادعا در این شماره به بحث گذاشته شده است.

چگونگی ثروتمند شدن و ماجرای  300 قطعه زمین هاشمی
یکی از مسائلی که همواره در مورد آقای هاشمی رفسنجانی مطرح بوده، میزان ثروت وی می باشد. خیلی ها تصور می کنند که ایشان از ابتدا در یک خانواده ثروتمند و مرفه بزرگ شده و اموال و ارثیه زیادی نیز داشته است. اما آیا واقعیت این گونه بوده است؟ هاشمی خود در این مورد می گوید: «در روزهای اول و دوم اسفند 1358 در مسجد ارک و مدرسه عالی شهید مطهری سخنرانی داشتم... سؤالات این روزها با توجه به نزدیکی انتخابات مجلس شورا، بیشتر حول و حوش فعالیت های حزب جمهوری اسلامی بود و البته گاهی نیز بر پایه همان شبهات و شایعاتی که در جامعه بود، سؤالاتی از زندگی خصوصی مان داشتند و مثلاً می خواستند بدانند که آیا پدرم و من سرمایه دار و از ملّاک های بزرگ هستم و باغ های پسته رفسنجان متعلق به ماست؟... من نیز همیشه پاسخی روشن و واضح به آنها می دادم و می گفتم: اینها همه اش دروغ است. پدر من یک روحانی بود و یک کشاورزی خیلی محدود و مختصری که به زحمت زندگی خود و فرزندانش را اداره می کرد، داشت؛ به طوری که درآمد او به اندازه ای بود که در رفع احتیاجات روزانه، به مال دیگری نیاز نداشت و بعد از فوتشان، باغ پسته ایشان بین ما نه، ده نفر بچه هایشان تقسیم شد. همین سهم رسیده به من، تقریباً یک سوم و گاهی هم نصفی از مخارج زندگی مرا تأمین کرده و بقیه اش را من با کار و تلاش خودم مثلاً با کارهای اقتصادی یا نوشتن کتاب و یا با سخنرانی در مجالس مذهبی، تأمین می کردم و حالا نیز سعی می کنم بر همان منوال باشد و توضیح می دادم که من در نتیجه فعالیت های اقتصادی قبل از انقلاب، مقداری زمین و مستغلات در قم و کرج و تهران داشته ام که بخشی از آنها را به نیازمندان داده ام و بخشی هم هست که فعلاً درآمد چندانی ندارد».1
حال در اینجا سعی می کنیم مروری بر وضعیت اقتصادی و مالی آقای هاشمی از هنگام ورود به حوزه علمیه قم در سال 1327 به بعد، داشته باشیم. هاشمی خود می گوید: «به شهر که آمدم و در دوران طلبگی، مثل یک دانشجوی مرفهی که نان، درس و حجره اش آماده باشد، نبود. پدر من ماهی 50 تومان به ما می داد. ما بایستی خودمان هم کار می کردیم. او هم دلش نمی خواست که ما را به گونه ای بار بیاورد که تنبل باشیم. این دوره هم با منبر رفتن، با نوشتن و با تأسیس شرکت ماشین نویسی که برادرانم یاد می دادند، همراه بود و با این شکل زندگی می کردیم و بزرگ شدیم».2

به استناد اسناد خدشه ناپذیر، رفسنجانی در بدو ورود به قم طلبه ای ساده و کم درآمد محسوب می شده که حتی برای گذراندن زندگی روزانه مجبور می شود برای افزایش شهریه دست به دامن عالم ربانی حضرت آیت الله العظمی بروجردی شود و سپس با مشارکت برادرانش اقدام به راه اندازی یک مرکز تایپ به نام "هنر" یا "برادران" در قم می کند.3

هاشمی در جای دیگر می گوید: «همیشه ابوی مبلغی برایمان [به قم] می فرستاد ولی آن مبلغ به اضافه شهریه ای که می گرفتیم، کافی نبود.4

 برای حل مشکل کمبود مخارج، مؤسسه ماشین نویسی کوچکی تأسیس کردیم به نام کانون هنر. اخوی ها، احمد و محمود و محمد، در این زمینه فعالیتی داشتند؛ مخصوصاً فصل تابستان که می رفتند به شهرهای دیگر. دفتری هم در قم داشتیم. از این طریق تا حدودی مشکلات زندگی را حل می کردیم. ممرّ درآمدی بود. سرمایه آن چند ماشین تحریر و میز و صندلی بود، که نسیه تهیه کردیم و از محل درآمد پرداخت شد.5

 پس از چند سال، ما هم اتاقی اجاره کردیم. بعد از سالها تحصیل و اجاره نشینی، توانستیم حجره ای دست و پا کنیم: اول حجره ای در مدرسه حاج ملا صادق».6

هاشمی تا ده سال پس از ورود به حوزه علمیه، از نظر مالی هنوز وضعیت نابسامانی دارد. در سال 1337 تصمیم به ازدواج می گیرد ولی وضعیتش به گونه ای نیست که بتواند خرج ازدواجش را تأمین کند؛ لذا از یکی از دوستانش قرض می گیرد. خودش در این باره می گوید: «به یکی از دوستانم، آقای محمدعلی انصاری که مثل من در قم طلبه بود و الآن در رفسنجان واعظ است، پیشنهاد کردم که پسته خود را با قیمت گران تری به صورت نسیه به من بدهند و پولش را بعداً بگیرند. ایشان محصول آن سال [ 1337 ] را به من داد و فروختم و با پولی که گرفتم، ازدواج کردم. هزینه های دیگر هم توسط پدرم و خودم پرداخته می شد. پدرم حداقلی را به ما می دادند که نیازمند مسائل ضروری نباشیم».7

همان گونه که ملاحظه می گردد، کسی که همگان فکر می کنند از اول پولدار بوده، حتی برای ازدواج کردن نیز پول نداشته و ناچار می شود با قرض گرفتن از دیگران، هزینه ازدواج خود را تأمین کند.
هنگامی که هاشمی پس از ازدواجش در سال 1337 به قم می رود، در خانه ای که توسط پسر عموی همسرش ـ احمد مرعشی ـ اجاره شده بود، ساکن می شود.8

پس از ازدواج، هاشمی تا چندین سال مستأجر بوده و همچنان از نظر اقتصادی وضعیت خوبی نداشته است. ایشان در شرح وضعیت مالی و اقتصادی خود پس از قضایای 15 خرداد سال 1342 می گوید: «وضع مالی ما هم آن روزها خوب نبود، مدتی هم که سربازی بودیم. تصمیم گرفتم به نقطه دوردستی برای تبلیغ بروم، با نام مستعار... احساس وظیفه از سویی و نیاز مادی از یک طرف و خستگی روحی در حالت فرار و اختفا از طرف دیگر، این شرایط مجموعاً جرأت و جسارت را بیشتر می کرد.9

در سال 42 خانه معلمی به نام مصفا را اجاره کردم، نزدیک مسجد صفائیه قم. با ابوالفضل تولیت [تولیت آستانه حضرت معصومه (س)] هم کم کم در جریان مبارزه و سربازی و روابط سیاسی که ضمن آن پیش آمد، آشنا شده بودم. یک قطعه زمین 220 یا 250 متری را از زمین های موقوفه از ایشان اجاره کردم ( واقع در کوچه ممتاز ) ماهی 25 تومان، با وام و فروش چیزهایی، خانه ای هم ساختم».10

یکی از نکاتی که مربوط به رابطه هاشمی و سید ابوالفضل تولیت می شود، آن است که تا مدتی آقای تولیت ماهی 100 تومان به عنوان شهریه به هاشمی می داده است. این مطلب را هاشمی در هیچ یک از کتاب هایش مطرح نمی کند.
از آنجا که آشنایی هاشمی با ابوالفضل تولیت ـ همان گونه که بعداً خواهیم دید ـ به سال 1343 و بعد از آن مربوط می شود، لذا ماجرای گرفتن زمین و ساخت خانه در آن، مربوط به بعد از سال 43 می باشد. همسر هاشمی یعنی خانم عفت مرعشی، تعریف می کند: «آشیخ اکبر در سال 1344 زمینی در قم تهیه کرده و مشغول ساخت منزل جدیدمان شده بود... زمستان به آنجا اسباب کشی کردیم».11

در این برهه از زمان، آقای هاشمی رفسنجانی که تا آن موقع مستأجر بوده و وضعیت اقتصادی مناسبی هم نداشته، ناگهان صاحب 300 قطعه زمین می شود! پسرش مهدی هاشمی، در این مورد می گوید: «پدرم قبل از انقلاب 200 و یا 300 قطعه زمین در قم داشت که الان از آن بیست قطعه باقی مانده است».12 

البته ایشان توضیح نمی دهد پدرش که تا حدود سال 1343 آه در بساط نداشته، به یک باره این 300 قطعه زمین را چگونه به دست می آورد!
حجت الاسلام شجونی طی مصاحبه ای از این راز پرده برداری می کند: «یک بار مرحوم تولیت در قم به من گفت بیا برو سالاریه قم؛ زمین های من را قطعه بندی کرده اند، یک 300 قطعه ای بردار و بعد [پولش را] قسطی به من بده. خدا می داند که به من برخورد. هاشمی رفسنجانی هم آن جا نشسته بود. آن قدر که مرحوم تولیت مرا تحویل گرفت، هاشمی را تحویل نگرفت. بعد پیشنهاد زمین ها را داد که من نپذیرفتم. اگر الان به سالاریه قم بروید انگار به پاریس قدم گذاشته اید. من با همه تنگدستی که آن روز حتی کرایه تهران تا قم را نداشتم، قبول نکردم و گفتم آقای تولیت، من نمی خواهم. یک دفعه هاشمی گفت که من می خواهم. تولیت هم رو به هاشمی گفت تو بردار. هاشمی از آنجا میلیاردر شد».13


جالب است که آقای هاشمی رفسنجانی در هیچ جای خاطراتش به این ماجرا کوچکترین اشاره ای نمی کند تا مشخص نشود که منشاء ثروتمند شدن وی از این قضیه آب خورده است! هاشمی اما سعی می کند برای رد گم کردن، ماجرا را به گونه دیگری وانمود سازد. وی ادعا می کند که از تولیت فقط یک قطعه زمین اجاره کرده و بعد با گرفتن وام و فروش برخی چیزها، آن یک قطعه را ساخته است: «با ابوالفضل تولیت هم کم کم در جریان مبارزه و سربازی و روابط سیاسی که ضمن آن پیش آمد، آشنا شده بودم. یک قطعه زمین 220 یا 250 متری را از زمین های موقوفه از ایشان اجاره کردم ( واقع در کوچه ممتاز ) ماهی 25 تومان، با وام و فروش چیزهایی، خانه ای هم ساختم».14


هاشمی که برای رد گم کردن سعی کرده بود زمین های دریافت شده از تولیت را فقط یک قطعه آن هم 220 یا 250 متری وانمود سازد، در جای دیگر در حالی که ادعای قبلی خود را فراموش کرده، می گوید: «[پس از آمدن به تهران] کرایه خانه و هزینه زندگی در تهران خیلی بیشتر از قم بود. ضمناً مایل هم نبودم از سهم امام و وجوه شرعی استفاده کنم. از اینجا بود که به تدریج به فکر افتادم که برای پوشش امنیتی، فعالیت های اقتصادی داشته باشم. با توجه به امکانات موجود، به سمت ساختمان سازی رفتم. یک خانه در زمین موقوفه ای در حدود 300 متر در قم داشتم. آن خانه را به آقای سید هادی خسروشاهی که از طلاب مبارز و از دوستانمان بود، به مبلغ 18 هزار تومان فروختم. این برایم یک سرمایه اولیه شد و با همان سرمایه در تهران و سپس در کرج کار ساختمانی را ادامه دادم».15

می بینیم که زمین 220 یا250 متری، در اینجا تبدیل به 300 متری شده! البته باز هم هیچ اشاره ای به گرفتن 300 قطعه زمین تقریباً مجانی نمی شود! وی در جای دیگر اظهار داشته: «برای اولین منزلم [ در قم ] زمینی را از مرحوم تولیت اجاره کردم که موقوفه بود و در آن خانه ای ساختیم».16

هاشمی که در سال 1345 از قم به تهران آمده بود، در سه راه امین حضور، منزل دو طبقه ای را اجاره می کند.17

 عفت مرعشی در این باره می گوید: «با فروختن خانه قم به آقای سید هادی خسروشاهی به مبلغ 18 هزار تومان، قطعه زمینی را در محله قلهک با شراکت آشیخ محمد هاشمیان [ شوهر خواهر آقای هاشمی ] خریداری کردیم و شروع به ساختن دو ساختمان نمودیم. خواهر زاده آشیخ اکبر معمار بود و از این جهت کارمان راحت بود».18 

خانه قلهک هنوز تمام نشده بود که در آبان 1346 هاشمی دستگیر می شود.19

هاشمی بعدها برای آنکه گرفتن پول و زمین از ابوالفضل تولیت را توجیه کند، سعی می کند برای تولیت سابقه مبارزاتی علیه حکومت شاه بسازد! وی می گوید: «[ پس از سال 1343 ] مرحوم تولیت کم کم شیفته مبارزات روحانیت شد و آمادگی پیدا کرد که تمامی اموال خود را در راه مبارزه و تأسیس حکومت اسلامی صرف نماید و با پیشنهاد خود ایشان قرار گذاشتیم اموال او را برای مبارزه به کار بگیریم. البته مرحوم تولیت اموال و املاک بسیار زیادی داشت. ایشان با مشاورت من همه اموالش را جز یک خانه که برای خانمش گرفته بود، به عنوان مبارزه برای تشکیل حکومت اسلامی داد. با آن اموال شرکتی تشکیل دادیم که هیئت مدیره آن آقایان محمد جواد باهنر، احمد صدر حاج سید جوادی، مهندس مهدی بازرگان، تولیت و من بودیم و زمین هایی را که اطراف قم داشت به تدریج تفکیک کرد و فروخت. در آن زمان اراضی اطراف قم ارزش کمی داشت و مشتری هم نداشت. با فعالیت این شرکت و پیدا کردن خریدار برای اراضی، امکان تبدیل به پول نقد فراهم شد و از این رهگذر، آقای تولیت هم توانست قرض های زیادی را که داشت، بپردازد. به علاوه، فروش زمین ها به امکانات خوبی برای مبارزه تبدیل شد و بخشی از پول های به دست آمده را آقای تولیت به نام خودش در بانکی در لندن گذاشت. یکی از کارهای من در سفرهای خارج این بود که اگر مبارزین نیاز داشتند، از آن پول ها حواله کنم و ایشان هم می دادند».20

یکی از تناقض گویی های هاشمی در عبارات بالا آن است که از یک طرف می گوید: مرحوم تولیت اموال و املاک بسیار زیادی داشت. و از طرف دیگر می گوید: با فروش زمین ها، تولیت توانست قرض های زیادی را که داشت بپردازد. چگونه وی هم قرض های زیادی داشته و هم اموال و املاک بسیار زیاد ؟! تولیت به چه کسانی بدهی داشته؟ هاشمی هیچ توضیحی در این مورد نمی دهد. هاشمی در تاریخ 21 بهمن 88 طی مصاحبه ای با پایگاه اطلاع رسانی خود می گوید: «سال های آخر وضع بهتری ایجاد شده بود. در آن زمان آقای تولیت، طرفدار مبارزه شده بود، ایشان فرزندی نداشت و اموال زیادی هم داشت. به فکر افتاد که اموالش را صرف حکومت اسلامی کند. با این که آن موقع نمی دانستیم کی به پیروزی می رسیم. من با آقای فلسفی خیلی رفیق بودم. زمانی که ایشان به قم می آمدند در منزل تولیت بودند، من هم می رفتم و در آنجا با ایشان آشنا شده بودم. بعد از آن در قضیه ی کاپیتولاسیون زمانی که امام مرا برای جمع آوری مدرک به تهران فرستادند، آقای تولیت به ما کمک کردند و اسنادی به من دادند. بعد که دیدیم ماجرا لو نرفت، به ایشان اطمینان پیدا کردیم. از طرف دیگر برادر من در قم برای آقای تولیت پسته کاری می کرد. تولیت با من مشورت کرد که من می خواهم اموالم را وقف کنم، ولی نه به صورت وقف های معمولی! می خواست مقداری را برای همسرش بگذارد. مقداری هم تا هست زندگی کنند و بقیه را در راه مبارزه برای حکومت اسلامی صرف کند. هیئت مدیره ای با حضور شهید باهنر، مهندس بازرگان، من و دکتر سحابی و آقا سید جوادی ( احمد صدر حاج سید جوادی ) تشکیل داد. تولیت زمین هایی در خارج از شهر داشت که بایر و دورافتاده بودند. رفقایی که کار ساخت و ساز می کردند، آمدند و بخشی از اینها را خریدند و اموال تولیت ارزش پیدا کرد. ایشان هم مرتب اموال و مستغلاتش را می فروخت و پولش را در حسابی در لندن به دور از دسترس شاه قرار می داد. با توجه به این که ما هیئت مدیره ی ایشان بودیم، می توانستیم برای مبارزه به خارج و داخل ایران خیلی کمک کنیم».21

وی در مورد ماجرای تصویب لایحه کاپیتولاسیون می گوید: «[ در سال 43 ] با خبر شدیم که در مجلس رژیم، لایحه ای در مسیر تصویب است که در آن به مستشاران آمریکایی امتیازاتی داده می شد؛ در پیگیری این خبر، زمینه جدیدی فراهم شد برای مبارزه امام. امام چند نفری را مأمور تحقیق در مورد جزئیات این خبر کردند که یکی از آنها من بودم. رفتم پیش آقایان فلسفی و تولیت و سید جعفر بهبهانی؛ پیام امام را رساندم و گفتم ما اخبار پشت پرده این جریان را هر چه بیشتر و دقیق تر می خواهیم. آقای بهبهانی از طریق یکی از نمایندگان مجلس سنا، متن لایحه و اسناد مربوطه را به دست آورد و به من داد. من دو روز در تهران ماندم و متن مذاکرات مجلس و جزوه کنوانسیون وین را تهیه کردم. اخباری را هم مرحوم تولیت در اختیار من گذاشت که مجموعاً با اطلاعات کاملی بردم خدمت امام».22

همان گونه که در عبارات بالا مشخص است، هاشمی متن لایحه کاپیتولاسیون و اسناد مربوطه را از آقای بهبهانی گرفته و آقای تولیت فقط برخی اخبار را به ایشان اطلاع داده است. در صورتی که قبلاً ادعا کرده بود که اسناد مربوط به لایحه را از آقای تولیت گرفته است. این هم یکی دیگر از تناقض گویی های آقای هاشمی است.
اما باید توجه داشت که در ماجرای تصویب لایحه کاپیتولاسیون، اولین کسی که مسئله را به اطلاع امام خمینی رساند، حجت الاسلام پیشوایی از روحانیون شیراز بود. یکی از نمایندگان مجلس به نام کاظمی، خبر تصویب این لایحه را به آقای پیشوایی رساند و آقای پیشوایی هم به حضرت امام خبر داد. به غیر از آن، موضوع توسط برخی از نمایندگان مخالف، به شیخ فضل الله محلاتی که در تهران بودند، اطلاع داده شد. ایشان هم در قم خدمت امام رسید و امام دستور داد که به تهران بروند و موضوع را از داخل مجلس و روزنامه رسمی به دست آورند. شهید محلاتی می گوید: «ما یک نفوذی در مجلس داشتیم که در دفتر مجلس کار می کرد و صورت مذاکرات و مسائلی را که در درون مجلس می گذشت، برای ما می آورد و قرار شد که ما اینها را برای امام ببریم».23

هاشمی که قبلاً ادعا کرده بود از سال 1343 به تولیت اعتماد کرده و به او پیشنهاد کرده که اموالش را وقف مبارزات اسلامی بکند، در جای دیگر و در تناقض با این ادعا، جلب حمایت تولیت را بعد از سفر سال 1353 به خارج از کشور، عنوان می کند. وی می گوید: «من دو سفر نسبتاً طولانی کردم: یکی در سال 53 و یکی در سال 54. هر دو سفر تقریباً یک هدف را تعقیب می کرد که تقویت مبارزه در داخل کشور بود با استفاده از امکانات خارج... کاری که ما بعد از آن سفر اول [ خارج از کشور در سال 1353 ] انجام دادیم، عمدتاً جلب حمایت آقای سیدابوالفضل تولیت بود. ایشان امکانات مالی زیادی داشت، بچه هم نداشت. فردی بود روشنفکر و از نظر اعتقادی هم بیشتر جریان مبارزه اسلامی را قبول داشت. او آماده شد که همه ثروت خود را وقف مبارزه بکند، به عنوان تأسیس حکومت اسلامی. برای این منظور مؤسسه ای تأسیس کردیم، اساسنامه آن را نوشتیم و هیئت مدیره ای تعیین کردیم که من خودم عضو آن بودم. تولیت همه ثروت و اموالش را ـ به استثنای خانه تهران، خانه سالاریه قم و مقداری برای گذران زندگی شخصی ـ در اختیار گذاشت، به صورتی که انجام کارها از حضور و تصمیم خود ایشان بی نیاز بود. هیئت مدیره برای انجام هر اقدامی اختیارات کافی داشت.»24

هاشمی رفسنجانی در جای دیگر در زمینه کارهای اقتصادی خود می گوید: «زمانی که منبر من محدود شد، برای مبارزه، پوششی لازم داشتم که به همین خاطر به سراغ ساخت مسکن و فروش آن رفتم که در آن زمان شغل پرسودی بود. با توجه به این که خواهرزاده من بنّا بود، برای من کار آسانی بود. زمینه مساعدی درست می کردیم، زمینی می گرفتیم و چند خانه می ساختیم و می فروختیم. نصف یک پاساژ هم ساختیم. در سال های آخر شرکت وسیعی به نام البرز در قم ایجاد کردیم که کارهای وسیعی می کردیم و درآمد خوبی داشتیم. البته احتیاج زیادی به این درآمدها نداشتیم و معمولاً صرف همین کارها می کردیم».25

محمد هاشمی نیز در مورد دریافت پول از تولیت می گوید: «وضع مالی خانواده ما بد نبود و دست‌مان به دهان‌مان می‌رسید، پس از همان زمانی که آقای هاشمی وارد مبارزات انقلابی شد، به مبارزین انقلابی و همچنین خانواده‌های سیاسی که سرپرست خانوارشان در زندان به سر می‌برد، کمک می‌کرد و در این مسیر از آقای سیدابوالفضل تولیت که در آن زمان تولیت آستان حضرت معصومه (س) را بر عهده داشتند، نیز کمک می‌گرفت».26

محمد هاشمی نیز موضوع کمک های برادرش به تشکیلات خارج از کشور را مربوط به سال 1354 می داند و در این باره می گوید: «برادرم در سفر به خارج [ در سال 1354 ] قصد شناسایی و ارزیابی منابع و نیروی خارج از کشور را داشت. وقتی به اروپا آمد، با تیپ هایی مثل قطب زاده، بنی صدر و حبیبی که به عنوان سردمداران بودند، ارتباط پیدا کرد. در آمریکا من و دکتر [ابراهیم] یزدی بودیم. در خاورمیانه مرحوم چمران و آقای صدر و دوستان دیگر حضور داشتند. در جریان سفر ایشان تصمیمات خوبی گرفته شد. یکی از اقداماتی که در این سفر انجام گرفت، موضوع حمایت مالی از نهضت خارج از کشور بود که بنیادی را تشکیل دادند. مرحوم آقای تولیت در این بنیاد سرمایه گذاشته بودند تا هر وقت نیاز به کمک مالی بود از طریق آن بنیاد، پشتیبانی مالی شود. برای بنیاد هم هیئتی را خارج از کشور و در اروپا تشکیل دادند که بهتر بتوانند ارتباط داشته باشند. برادرم در جریان سفر خود، به نظرم یکی دو هفته در آمریکا ماند. در تگزاس بیشتر با آقای دکتر یزدی تماس داشتند. با ایشان به چند انجمن سر زدیم. او انجمن ها و امکانات آنها را ارزیابی می کرد و پس از بازگشت به ایران توسط ساواک دستگیر و زندانی شد و تا سال 1357 در زندان ماند».27

ابوالفضل توکلی بینا از مبارزین قبل از انقلاب، در خاطراتش در مورد فعالیت های اقتصادی هاشمی چنین می گوید: «آقای هاشمی رفسنجانی با آقای سید ابوالفضل تولیت ارتباط داشت و با مشارکت شرکت طاهر که مربوط به مرحوم تولیت بود، شرکتی به نام شرکت "دژساز نو" در سالاریه قم تشکیل گردید و ابتدای کار هم آقای هاشمی رفسنجانی مدیر عامل این شرکت دژساز نو شد. سهامداران هم اکثراً از دوستان مبارز و همفکران بودند. این شرکت پشتوانه ای برای مبارزه شد. از آنجا که آقای هاشمی رفسنجانی بیشتر وقتشان صرف مبارزه با رژیم شده بود، مدیریت شهرک سالاریه به درخواست ایشان و هیئت مدیره به اینجانب محول گردید و تا سال 1355 که نشانه های پیروزی انقلاب به چشم خورد، به سهامداران پیشنهاد شد که تشکیل این شرکت بنا به اهدافی که صورت گرفته اکنون که نشانه های پیروزی انقلاب به چشم می خورد، دیگر ادامه کار این شرکت به مصلحت نیست و باید به انقلاب بپیوندیم. در این راستا برای منحل کردن شرکت با دکتر میناچی مشورت شد و مقرر شد که زمین های مانده شرکت، به شرکت طاهر بازگردد و زمین های مانده بین سهامداران تقسیم شود. این کار انجام شد و ما به برادران پیوستیم».28

پس از مدت کوتاهی که از تأسیس هیئت مدیره مذکور می گذشت، گویا شهید باهنر به برخی از فعالیت ها و روابط اعضای آن هیئت مظنون می شود، لذا آنان تصمیم به کنار گذاشتن وی می گیرند. هاشمی موضوع را چنین بازگو می کند: «پس از بازگشت من از اروپا و دستگیری و زندانی شدن، با استفاده از روابط صمیمانه آقایان تولیت و احمد صدر حاج سید جوادی، تغییراتی در هیئت مدیره به سود نهضت آزادی انجام شد. هر چند که حضور من محفوظ بود، اما دوستانی را که برای ما بیشتر مورد اعتماد بودند ـ مثل آقای باهنر ـ کنار گذاشتند. از جزئیات مسائل اطلاع دقیق ندارم، اجمالاً می دانم که مقداری پول به آمریکا فرستادند که صرف پایگاهی شد برای آقای ابراهیم یزدی. بعدها تغییراتی پیش آمد».29    
          
به راستی جای این سؤال باقی است که چرا ابوالفضل تولیت و سران نهضت آزادی تصمیم می گیرند تا شهید باهنر را از جمع اعضای هیئت مدیره این مؤسسه به ظاهر خیریه کنار بگذارند، اما هاشمی رفسنجانی را همچنان حفظ کنند؟ آیا جز این بود که آنان، هاشمی را در خط خود می دیدند اما باهنر را نه ؟
تولیت که توانسته بود به راحتی اعتماد هاشمی رفسنجانی و برخی افراد دیگر را با اموال خود کسب کند، فکر می کرد که می تواند اعتماد امام خمینی را نیز با پول به دست آورد. لذا در پاییز سال 57 به پاریس می رود و مبلغ 86 میلیون تومان ـ که در آن زمان مبلغ بسیار قابل توجهی بود ـ را ظاهراً به عنوان وجوهات، ارائه می کند. اما حضرت امام (ره) که مخالف دریافت پول از سرمایه داران بود، مبلغ 86 میلیون تومان پول اهدایی تولیت در نوفل لوشاتو پاریس را پس می فرستد.30

ولی الله چه پور ـ از مبارزین پیش از انقلاب ـ در خاطرات خود نقل می کند: «متولی آستانه مقدس حضرت معصومه (س) در زمان طاغوت، ابوالفضل مصباح تولیت بود و زمانی که امام در پاریس اقامت داشتند، آن پیرمرد مبلغ قابل توجهی پول جهت تقدیم به امام با خود به آنجا آورده بود. امام (ره) ابتدا از قبول آن پول امتناع کردند و به حاج مهدی عراقی دستور دادند تا بررسی نمایند که این مرد چنین مبلغی را از کجا و چه طریقی کسب نموده اند ؟31

پس از یازده روز اقامت در پاریس و بعد از مراجعت آقای عراقی، قصد بازگشت به ایران را کردیم. در پاریس افراد مطلع اعلام نمودند چنانچه مستقیماً از پاریس به تهران برویم، امکان دستگیری ما توسط ساواک وجود دارد. بنا بر این تصمیم گرفتیم از طریق کشور انگلستان به تهران سفر کنیم. آقای محمد هاشمی رفسنجانی که از آمریکا به پاریس آمده بود و حاج خلیل و اینجانب، به اتفاق به لندن رفتیم و از آنجا به تهران پرواز نمودیم. در لندن یک شب هم میهمان همان متولی آستانه ی قم بودیم».32

همان گونه که در مطالب فوق اشاره شده، جناب ابوالفضل تولیت، هم در لندن محل سکونت داشته و هم حساب بانکی!
محسن هاشمی ( پسر آقای هاشمی رفسنجانی ) در مورد بخشی از زمین های خریداری شده در قبل از انقلاب توسط پدرش، در گفت و گویی اظهار می دارد: «آقای هاشمی قبل از انقلاب در هلجرد کرج به همراه همفکران مبارزه خود، نسبت به خرید چندین میلیون متر مربع زمین اقدام نمودند. هم اکنون از آن زمین‌ها به اندازه چند صد متر بیشتر برای ما باقی‌ نمانده است. نزدیک به 95درصد آن زمین‌ها به تشکیلات سالمندان کهریزک بهشت معصومه کرج واگذار شده است. در نتیجه برای ایشان دارایی نمانده است. صحبت از کم شدن نیست بلکه برای ایشان هیچ دارایی باقی نمانده است. فقط همان زمین کشاورزی پسته در بهرمان و نوق است که آن هم ارث پدری است و مهر حاج خانم است و هم اکنون توسط من مدیریت می‌شود و از آن درآمد زندگی ایشان و خانواده را می‌چرخاند... اخیراً یکی از دارایی‌های مانده از قبل از انقلاب یعنی زمین 1200 متر مربعی با 8 آپارتمان آن در دزاشیب را به عنوان وثیقه برای آزادی مهدی گذاشته‌ایم. این ملک را پدر در سال 1353 متر مربعی 1000 تومان خریده بودند».33

هاشمی رفسنجانی در یادداشت 16 مرداد 1371 خود می نویسد: «در خانه بودم. وقتم با استراحت و مطالعه گذشت. بچه ها آمدند. فائزه به کرمان رفت و بقیه ناهار اینجا بودند. اجازه دادم که با فروختن زمین هایی که در قم دارند، زمینی در تهران بخرند؛ برای تهیه مسکن مناسب و با امکان حفاظت امنیتی و...» 34

آقای هاشمی در خاطرات دی ماه 1371 خود نیز اشاره می کند که فرزندانش چند بار در مورد خرید زمین برای اعضای خانواده به منظور بودن در یک نقطه مناسب و امن تر و دورهم، بحث و گفت و گو کرده اند.35

پس معلوم می شود غیر از ملک 1200 متری دزاشیب که محسن هاشمی خرید آن را در سال 1353 ذکر می کند، در سال 1371 نیز به دنبال خرید ملک دیگری ـ از طریق فروش زمین هایی که در قم داشته اند ـ برای همه اعضای خانواده بوده اند! و این در تناقض با ادعای محسن هاشمی است که گفته بود فقط چند صد متر از زمین های کرج برای ایشان مانده بوده! البته جناب محسن هاشمی هیچ اشاره ای هم به زمین های دیگر پدرش، از جمله دوازده هکتار زمین پسته کاری در منطقه البرز قم، نمی کند! هاشمی خودش در گفت و گویی که در اواسط سال 95 منتشر شده، چنین گفته: «زمانی که در قم بودیم، زمینی را با جمعی از دوستان مبارز از آقای تولیت خریدیم. جمع ما به صورت یک شرکت بود و سهم ما از این زمین ها، ده دوازده هکتار است. در آنجا هم پسته کاشته ایم که مال خودم است و ارث نیست».36

همان گونه که اشاره شده بود، محسن هاشمی در مورد منبع درآمد پدرش گفته بود: «برای ایشان هیچ دارایی باقی نمانده است. فقط همان زمین کشاورزی پسته در بهرمان و نوق است که آن هم ارث پدری است و مهر حاج خانم است و هم اکنون توسط من مدیریت می‌شود و از آن درآمد زندگی ایشان و خانواده را می‌چرخاند». اما خود جناب هاشمی می گوید: «الان زندگی ما با درآمد حاصله از فروش پسته زمین های قم و کمی حقوق [ مجمع تشخیص مصلحت نظام ] می گذرد».37 یعنی ایشان به غیر از حقوق مجمع تشخیص مصلحت نظام، هم فروش پسته های بهرمان و نوق را دارد و هم فروش پسته های زمین های البرز قم را!

 ادامه دارد ....

پی نوشت ها:
1. اکبر هاشمی رفسنجانی. انقلاب و پیروزی. ص 444 – 445
2.  هاشمی بدون روتوش. ص 100
3. سیروس محمودیان. "سهامداری رفسنجانی با موسسه جبهه چهارم ملی". روزنامه وطن امروز. اول اسفند 1390
4. اکبر هاشمی رفسنجانی. دوران مبارزه. ص 91
5. همان. ص 94
6. همان. ص 94
7. علی رضا صلواتی. "سیاستمداران جوان". تهران: اطلاعات، 1386. ص 661
8. پا به پای سرو. ص 33
9. دوران مبارزه. ص 167
10. دوران مبارزه. ص 175
11. پا به پای سرو. ص 107
12. محمد حسن روزی طلب. " تکیه گاه؛ بررسی عملکرد اکبر هاشمی رفسنجانی در انتخابات دهم ریاست جمهوری". تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1390. ص 578
13. مجید تولایی. "آقای جنتی گفت صلاحیت مشایی رد است". همشهری ماه. دی و بهمن 1389. ص 52
14. دوران مبارزه. ص 175
15. هاشمی بدون روتوش. ص 24
16. همان. ص 24؛ هاشمی بالاخره در مصاحبه ای که در سال 95 منتشر می شود، به مسئله 300 قطعه زمین اشاره می کند اما باز هم نمی گوید که آنها را از تولیت به بهای تقریباً مجانی دریافت کرده است. وی می گوید: «زمین بایری را در بیرون قم خریدم که هیچ قیمتی نداشت و به صورت هکتاری بود. در آن شهرک ساختیم که بعدها زمین ها قیمت پیدا کردند. البته شرکت بود و من هم جداگانه سهمی را خریدم. زمین ها را تفکیک شده خریدیم و عمده زمین ها را مجانی به طلبه های فقیر یا افراد فقیر دیگر واگذار کردیم. من حدود سیصد قطعه زمین داشتم که آنها را متری یک تومان خریده بودم. مثلاً اگر دویست متر بود، دویست تومان می شد و گران هم که شده بود، متری دو تومان شده بود. به مرور زمان خیلی از این قطعه ها را واگذار کردم و از زندان که بیرون آمدم، صد قطعه از آنها باقی مانده بود. (اکبر هاشمی رفسنجانی. " در آینه: چهار گفت و گوی صریح و صمیمی با آیت الله هاشمی رفسنجانی ". به کوشش غلامعلی رجائی. تهران: کویر، 1395. ص 103 )
17. دفتر نشر معارف انقلاب. " روایت دوران: روایت زندگی اکبر هاشمی رفسنجانی ". تهران: دفتر نشر معارف انقلاب، 1385. ص 26
18. پا به پای سرو. ص 115- 116
19. همان. ص 121
20. هاشمی بدون روتوش. ص 25
هاشمی در جای دیگر می گوید: «مرحوم تولیت در قم زمین های زیادی داشتند. برای استفاده مناسب از آنها و به کمک دوستان ما شرکتی به نام دژساز تأسیس شد. به سرعت قیمت زمین ها بالا رفت که امکانات زیادی در اختیار هیئت مدیره خیریه قرار می داد».
دوران مبارزه. ص 283
21. رضا صنعتی. " هاشمی در سال 88 ". قم: سلمان فارسی، 1392. ص 363
22. دوران مبارزه. ص 197
23. کامران غضنفری." مداخلات: روایتی مستند از جنایات آمریکا در ایران. جلد اول ". تهران: کیهان، 1394. ص 131-132
24. دوران مبارزه. ص 282
25. تکیه گاه. ص 479 ؛ هاشمی، قبل از انقلاب، در منطقه البرز قم، ده هکتار زمین برای پسته کاری خریده بود. محسن هاشمی مسئول رسیدگی به این زمین ها بود که در یادداشت های سال های 66 و 68 و 69 آقای هاشمی به آن اشاره شده است. به عنوان نمونه رک. به: اکبر هاشمی رفسنجانی." دفاع و سیاست ". به اهتمام علیرضا هاشمی. تهران: دفتر نشر معارف انقلاب، 1389. ص 294 و نیز: اکبر هاشمی رفسنجانی." بازسازی و سازندگی: کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی در سال 1368 ". به اهتمام علی لاهوتی. تهران: دفتر نشر معارف انقلاب، 1391. ص 415  و همچنین: اکبر هاشمی رفسنجانی. " اعتدال و پیروزی؛ کارنامه و خاطرات 1369 ". به اهتمام عماد هاشمی. تهران: دفتر نشر معارف انقلاب، 1392. ص 54
26. خبرگزاری ایسنا. 20 بهمن 1392
27. فاطمه یابنده. " خاطرات محمد هاشمی ". تهران: مؤسسه فرهنگی هنری و انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1392. ص 204 – 203
28. فرامرز شعاع حسینی. دیدار در نوفل لوشاتو (خاطرات سیاسی ـ اجتماعی ابوالفضل توکلی بینا) ". تهران: مؤسسه چاپ و نشر عروج، 1389. ص 195 – 196 شرکت طاهر در تاریخ 17 تیر 1353 به ثبت رسیده بود و مؤسسین آن عبارت بودند از: سید ابوالفضل تولیت، حسین خازنی، حسین غفاری، طاهره غفاری، ربابه غفاری، منصوره غفاری و مهین غفاری.
ابوالفضل تولیت صاحب چندین هزار هکتار زمین و باغ، دهها خانه و مغازه و شرکت، حساب های بانکی متعدد در تهران و قم، یک حساب در بانک میدلند انگلستان و... بوده است.
29. دوران مبارزه. ص 284 هیئت مدیره منتخب تولیت که به استثنای شهید محمد جواد باهنر که اندکی بعد از انتصاب، به دلیل استقامت وی در برابر نفع جویی های شخصی و انحرافات سیاسی دیگر اعضا، از ترکیب هیئت مدیره کنار گذاشته می شود، مشتمل بر تلفیق پیچیده ای از هاشمی رفسنجانی و سران اصلی نهضت آزادی بوده است. (سیروس محمودیان. "سهامداری رفسنجانی با موسسه جبهه چهارم ملی". روزنامه وطن امروز. اول اسفند 1390)
30. سیروس محمودیان. سهامداری رفسنجانی با موسسه جبهه چهارم ملی.
31. ولی الله چه پور. همراه پیر پاک ( خاطرات ولی چه پور ). تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1390. ص 93
32. همراه پیر پاک ( خاطرات ولی چه پور ). ص 94
33. سایت بولتن نیوز. 9 بهمن 1391
34. اکبر هاشمی رفسنجانی." رونق سازندگی: کارنامه و خاطرات سال 1371 ". تهران: دفتر نشر معارف انقلاب، 1393. ص 247
35. همان. ص 517 و 543
36. در آینه: چهار گفت و گوی صریح و صمیمی با آیت الله هاشمی رفسنجانی. ص 102
37. همان. ص 101


ارسال نظرات