خبرهای داغ:
از زبان فرمانده

شهید احسان فتحی چطور به معراج رسید

جریان شهادت شهید فتحی،
کد خبر: ۸۷۹۳۲۶۵
|
۲۷ آذر ۱۳۹۵ - ۲۳:۲۸
در عملیات فتح شهر زیتان سوریه صورت گرفت، قبل از عملیات پهلوی هم بودیم، نیم ساعت قبل از حرکت در روستایی بنام برنه دور هم جمع نشسته بودیم هوا بسیار سرد بود در حیاط روستا آتشی بپا کرده بودیم تا بقیه هم آماده شن تا  برای عملیات حرکت کنیم تو همین زمان که دور هم بودیم بهش گفتم احسان چند سالته گفت متولد 69 هستم گفتم پس  زن گرفتی یانه گفت نه ولی قبل از اینکه بیام سوریه اقدام کردم ولی هنوز جواب نگرفتم، ولی میدونم جوابشون مثبته انشاءالله برگردم عقد میکنم، همینطور که صحبت میکردیم گفتم احسان داری نور بالا میزنی (یعنی آمادگی شهادت داری)  مواظب خودت باش، گفت فلانی من و شهادت گفتم آره باتوجه به تجربه ای که از زمان جنگ خودمون دارم چهره ات این رو نشون ميده، کمی خندیدیم بعد دیگه حرکت کردیم برای عملیات، یک مسیر سختی رابايد طی میکریم تا به نزدیکی دشمن میرسیدیم حدود سه کیلومتر را در دشت باید میرفتیم، بسیار خطرناک بود، واقعا خدا کمک کرد، ودشمن تجهیزات وامکانات مدرنی داشت از جمله دوربین ترمال دید در شب، حرارتی که ميتوانست رصد کند ولی خداوند در قرآن میفرماید ما جلو کفار صدی قرار میدیم تا راه مومنین را پیدا نکنند، واقعاً هم همینطور بود دشمن متوجه حضور ما نشد تا فاصله 200 متری رسیدیم، خاکریزی بود پشت خاکریز نشستیم بنا به دستور، تا حدود ساعت 3ونیم صبح تو آن سرمای شدید ماندیم،حدود ساعت 3ونیم صبح بود با رمز عملیات یا زینب، یازینب، یازینب شروع شد، قرار بود یه دسته جلو ما حرکت کند برود 70،80 متری ساختمان های اول شهر دوموشک آرپی جی شلیک کند بعد حرکت کند بطرف شهر و ما تامین دسته جلویی را انجام بدهیم ویک دسته تامین هم توسط فرمانده گردان همان جایی که بنا به دستور ایستاده بودیم گذاشته شد که از پشت توسط دشمن دور نخوریم، به محض شلیک موشک دشمن متوجه حضور مادر منطقه شد ونیزارهایی بود در سمت چپ ماتیربارچی را آنجا گذاشته بودند، تیر بارچی آن منطقه را زیر آتش گرفت وشدیدا اذیت میکرد، دسته تامین ما هم درگیر شد با تیربارچی دشمن، ما از همین فرصت استفاده کردیم وبه طرف ساختمان های شهر حرکت کردیم، فاصله 30.40 متری شهر کانالی پر از اب بود باتوجه به اینکه زیر آتش بودیم وفرصت درآوردن پوتین ولباس ها رانداشتیم با همان شرایط درآن سرمای شدید به آب زدیم و خودمون را به ساختمان ها رساندیم ودر حال پیشروی بودیم حدودا سه ساختمان را داشتیم جلو میرفتیم جاده ای بود ورودی شهر که فرمانده گردان تو بیسیم صدا زد شما کجایید بهش گفتم ما ساختمان سوم داریم میرویم، گفت من چه جوری به شما برسم، گفتم الان یه دونفر ازمدافعین را میفرستم دنبال شما وشهيد فتحی ویکی از دوستان بنام خلیلی را گفتم بروید پشت جاده تا به کانال برسید آنجا فرمانده  را صدا بزنید وبا خودتون بیاورید، سریع رفتند وبرگشتند، فرمانده گردان گفت چند نفر هم ساختمان های اول بذار تا آب از آسیاب بیفته بعد بیان جلو وخودمون هم برویم کمک بچه ها رسیدیم وسط شهر جاده ای که از وسط شهر میگذشت ساختمان های دوطبقه و سه طبقه مشرف بر جاده داشت و دشمن در یکی از این ساختمان ها تیر بارچی گذاشته بود و بدجور جاده را زیر آتش گرفته بود ونمیگذاشت نیروهای مدافع از آن منطقه عبور کنند، شیر بچه های ادوات رسیدند و یادم هست شهید علیخانی با مینی کاتیوشا اومد رفت روبرو ساختمان تیر بارچی دشمن را خاموش کرد، تقریباً منطقه آرامتر شد ولی تک تیرانداز های دشمن اذیت میکردند، ما از فرصت استفاده کردیم و با همان شرایط لباس خیص ولجنزاری که تو آن کانال بود تیمم گرفتیم و نماز صبح را خواندیم، بعد از من فرمانده گردان خواست نماز بخونه که تک تیرانداز دشمن دو یا سه بار باعث شد که نمازش را قطع کند ودوباره اقامه کند، بعد از نماز ایشان گفتند که درگیری بچه های خودمون سمت چپ شدید هست تابرویم کمک بچه ها، تقریبا شهر تثبیت شده بود ودوساختمان مانده به آخر وساختمان اخری شهید احسان رفت که خودش را به ساختمان اخری برساند که مورد هدف تک تیرانداز دشمن قرار گرفت وبه فیض شهادت رسید و شهید چرغندی هم داشت به کمک شهید احسان ساختمان آخری شهر زیتان را تثبیت میکرد مورد اصابت چند گلوله دشمن قرار گرفت وبا فاصله 12 تا 15 متر از شهید احسان فتحی به فیض شهادت نائل امد،
 
فرمانده دسته
امر الله محمد پور از سردشت زیدون
ارسال نظرات
پر بیننده ها