جانباز، رامین رسولی:

از بنیاد شهید حقوق نمی خواهم؛ می خواهم کار کنم

خبرگزاری بسیج: جانباز فتنه 88 با اشاره به اینکه سال 90 فرمانده سپاه حضرت سیدالشهدا(ع) استان تهران به همراه جمعی از مسئولان در منزل وی حضور یافته و وعده استخدام او را دادند، خاطر نشان کرد: در این مدت 5 سال، فقط 5 ماه و یک هفته مشغول کار بوده ام.
کد خبر: ۸۷۸۵۷۶۴
|
۱۲ آذر ۱۳۹۵ - ۲۱:۱۶

به گزارش خبرنگار استان تهران خبرگزاری بسیج؛ رامین رسولی جوان بسیجی شهرستان ری و جانباز فتنه 88 اظهار می دارد:  سال 90 با دستور سردار علی نصیری فرمانده سپاه حضرت سیدالشهدا(ع) در دفتر حقوقی سپاه استان مشغول کار شدم بعد از یک هفته اعلام کردند که مدارک مورد نیاز برای استخدام رسمی را تهیه کنم، اما بعد از یک سال دوندگی به نتیجه نرسیدم. حتی از نیروی انسانی ستاد کل سپاه سهمیه جذب گرفتم اما متاسفانه اعلام کردند که به خاطر مشکل نابینایی کد استخدام نمی دهند و امکان بکارگیری من وجود ندارد.  

در ادامه نامه ای از بهداری کل سپاه گرفتم که اشاره شده بود نابینایی من مشکلی برای استخدام نیست تحقیقات محلی هم انجام دادند و تایید شدم بعد از این مراحل گفتند منتظر بمانم تا خبرم کنند، اما بازهم خبری نشد. چندین بار به ستاد کل نیروی انسانی سپاه مراجعه کرده ام باز هم هیچ پاسخی دریافت نکردم و به ناچار نا امید از همه جا موضوع را رها کردم.

سال 92 طی نامه ای درخواستی به دکتر باقر نژاد فرماندار وقت شهرستان ری نوشتم که با موافقت او در اداره اجتماعی فرمانداری مشغول کار شدم اما 5 ماه بعد اعلام کردند که امکان ادامه فعالیت من وجود ندارد.

صحبت های رسولی آدم را یاد بچه های جنگ و جفاهایی که در حق آنان روا می داشتند می اندازد؛ روزگاران جنگ کسانی که مخالف انقلاب و نظام بودند دنبال هر روزنه و نقطه ی به ظاهر ضعفی می گشتند تا بر علیه انقلاب سخن پراکنی کنند؛ به دنبال حضور نوجوانان و بچه مدرسه ای ها در جبهه ها بعضی افراد اظهار می کردند کسانی که به جبهه می روند بچه تنبل های کلاس هستند که می خواهند از مدرسه فرار کنند در حالی که بسیاری از آنها دفتر و کتاب خود را با خود به جبهه می بردند و موقع آزمون در امتحانات شرکت می کردند. خیلی از آنها هم از دانشجویان رتبه های بالای دانشگاه های معتبر و ملی بودند که مسئولیت های مهم و فرماندهی عملیات ها و واحد های بزرگ نظامی را برعهده داشتند؛ عده ای از آن هایی هم که در استخدام سپاه بودند وصیت می کردند که خانواده، مبلغی پولی را که آنها دارند بعد از شهادت به جبهه ها کمک کنند. رامین هم از نسل سوم بچه های انقلاب و از تبار همان بسیجی های نسل اول انقلاب است، او می گوید: به دنبال پول و مادیات نیستم، من قبل از جانبازی کارگاه تولیدی داشتم؛ الان هم هدفم از اشتغال این است که دوست ندارم باری بر دوش دولت بگذارم و بی مصرف و سربار نظام باشم. من تاکید می کنم که به دنبال مادیات و پول نیستم و می خواهم در اداره یا سازمانی استخدام شوم تا برای کشور مفید فایده باشم من یک دوره کامل فقه و احکام خوانده ام و در حوزه سیاسی و تاریخی تسلط کامل دارم و می خواهم با استخدام در هر اداره یا ارگان، حقوقی را که از بنیاد شهید دریافت می کنم قطع شود تا بیش از این به بیت المال تحمیل نشوم.   

  رسولی در سال 88 در جریان فتنه اشوبگران فرصت طلب در حالی که 24 سال بیشتر نداشت و به تازگی مدرک فوق دیپلم خود را گرفته بود بر اثر انفجار شیئ مقابل صورتش که توسط اغتشاشگران پرتاب شده بود بینایی هر دو چشم خود را از دست داد

 او با اشاره به اینکه در آن زمان فوق دیپلم در رشته گرافیک رایانه را اخذ کرده بود می گوید: من در کار تولید پوشاک فعالیت می کردم  و به خاطر اینکه این حرفه  100درصد با چشم سر و کار دارد کارم را از دست دادم.

  کار تخصصی ام طراحی با کامپیوتر بود و با وجود این شرایط همه زحماتم برای یادگیری این هنر نقش برآب شد اما امید خود را از دست ندادم و از اول شروع به درس خواندن در رشته حقوق کردم ادامه تحصیل دادم و موفق به دریافت لیسانس شدم تحصیل در این شرایط برای من خیلی سخت بود با ضبط کردن صدای استاد و سعی و تلاش و استفاده از تجربیات نابینایان دیگر و پیدا کردن  کتاب های صوتی ادامه تحصیل دادم.

صحبت های تنها فرزند ذکور خانواده رسولی آدم را یاد این شعر می اندازد: در این دنیا که مردانش عصا از کور می دزدند من از خوش باوری محبت جستجو کردم. او می گوید: چون من از ابتدا شاغل بودم تولیدی پوشاک داشتم و دستم در جیب خودم بود قبول کردن این شرایط برایم سخت بود اما بعد از این ماجرا همه چیز عوض شد تصمیم گرفتم درسم را بخوانم اما درس خواندن با شرایط نابینایی بسیار سخت است چون بهترین دانشگاه های رشته حقوق در شمال شهر و در منطقه سعادت آباد قرار دارد، رفت و آمد برایم سخت بود و اغلب با آژانس به دانشگاه می رفتم به همین خاطر تا ترم دوم مقطع فوق لیسانس بیشتر نخواندم و مجبور به ترک تحصیل شدم .

او ادامه می دهد: دو بار اقدام به راه اندازی کارگاه کردم که هر دوبار کلاهم را برداشتند. یک بار در محله دولت آباد آشپزخانه تهیه غذا راه اندازی کردم که مبلغ 20 میلیون تومان پول رهن دادم و 6-5 میلیون تومان وسایل آشپزخانه خریدم اما صاحب ملک سوء استفاده کرد، پول رهن را از من گرفت و ملک را تحویل نداد؛ بعد از 7 ماه دوندگی و شکایت به سختی توانستم پول خودم را پس بگیرم و وسایلی را که خریده بودم به یک پنجم قیمت با ضرر فروختم.

دفعه دوم هم در قرچک مغاز میوه فروشی باز کردم که هر ماه یک میلیون تومان اجاره می دادم یک فروشنده استخدام کردم اما او هم با من همکاری نمی کرد و از نابینایی من سوء استفاده کرد 2 میلیون و 200 هزار تومان بابت دو اجاره مغازه پرداخت کردم و 3-4 میلیون تومان هم صرف خرید وسایل کردم که با 7-8 میلیون تومان ضرر مغازه میوه فروشی را هم جمع کردم.

رسولی در مورد سرزنش دوستان وهمسالان خود از اینکه وارد این مسیر شده و این راه را انتخاب کرده است، می گوید: خیلی ها شاید پشت سر حرف بزنند و از اینکه چنین اتفاقی برایم افتاده و در اول جوانی چشمانم را که مهم ترین عضو یک انسان است از دست داده ام، مرا سرزنش کنند اما در مقابل من حرمت نگه می دارند وحرف خاصی نمی زنند و همکاری هم می کنند برخی بچه های دانشگاه هم شاید از نظر اعتقادی با من هم سلیقه نبودند اما همکاری می کردند و باعث دلگرمی من بودند. برخی افراد هم شفاف و روشن به من می گفتند که این خصلت ما ایرانی ها است که فراموشکار هستیم. آنها می گفتند مسئولان و آنهایی که سنگ آن ها را به سینه می زنم فقط تا یکی دو سال به من توجه می کنند اما بعد از مدتی به فراموشی سپرده می شوم؛ حالا به حرف آنها رسیده ام.

اما همیشه سعی کرده ام حرمت ها را حفظ کنم و به عنوان قطره ای از اقیانوس بسیج  به گونه ای عمل کنم که باعث سر افرازی بسیج و کشور باشم.

  

 

ارسال نظرات
آخرین اخبار