سجاد بذر پاش
یادداشت اختصاصی بسیج؛
همه چیز از آنجا شروع شد که به سفر نور طلبیده شدم ،و لحظه ی سرنوشت سازی که در قرعه کشی نام شهید بزرگوار رسول خلیلی چفیه و پلاکم را مزین کرد...
کد خبر: ۸۷۸۵۵۸۸
|
۱۱ آذر ۱۳۹۵ - ۱۹:۴۰
به گزارش خبرگزاری بسیج از کرج،

بابسم رب الشهدا دفتر دل وا میکنم

«و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله امواتا» 
بقره/۱۵۴

کاش می‌فهمیدم؛
که شهادت،
یک سبک زندگیست
نه سبک مرگ!


شهادت سبک زندگیست نه سبک مرگ..


تقویم را که ورق میزنم سه سال از رفتن تو گذشته است...
اما رفتن تو برای من  و امثال من حکایت دیگری دارد...

منی که شاید گاه گاه مسیرم به مزار شهدا می افتاد؛ و خوب یادم هست که آن روز چطور وقت گذشتن از قطعه ی 53

نگاه تصویر بالای مزارت میخ کوبم کرد...!

و  حالا اگر هر هفته نیایم و دستم را به پنجره ی نور و فاتحه ی سنگ مزارت نگذارم  انگار یک چیزی کم دارم...

تویی که انگار سال ها بود آشنایم بودی
اما بعد از رفتنت باید میشناختمت...

نه! بهتر بگویم در این طوفان و هیاهو و گیجی باید دستم را به کسی میسپردم که از خستگی ها و روزمرگی های این روز ها در جاده ی امنی به خدا برساند...

و امروز....
برای تو مینویسم
که خودت گفته ای برای هدایت آنجا  ایستاده ای...
#رسول_عزیز_برادرم
هدایتی از جنس محبت...

میدانم مثل من کم نیست....

همه چیز از آنجا شروع شد که به سفر نور طلبیده شدم ،و لحظه ی سرنوشت سازی که در قرعه کشی نام شهید بزرگوار رسول خلیلی چفیه و پلاکم را مزین کرد...

شهیدی که به لطف خدا واسطه ای قرار داده شد برای هدایت من و امثال منی که باید قدممان در مسیر حق محکم تر از پیش میشد...
و چه خوب راهنمایی بود "آقا رسول"!

 برادری که حالا راهش ، قدم هایش ، رفتارش الگویی شده تا قدم هایم استوار تر شود....
حالا در زمان های سردرگُمی و دلگرفتگی ام مأمنی دارم برای آرام شدن و تجدید عهد...
جایی که با دل می آیم و بدون دل برمیگردم:

قطعه 53 / ردیف 87 / شماره 4 

هـنـیـئـاً لـکـــ
ارسال نظرات
پر بیننده ها