یادبود بزرگان/
آیتالله حاج شیخ غلامحسین شرعی شخصیتی ماندگار در تاریخ قم است که حکایت غسل شهادت او در جریان سخنرانی امام در روز عاشورا در مدرسه فیضیه زبانزد است.
به گزارش خبرگزاری بسیج از قم، از جمله خدمات آیتالله شرعی، تعمیر حجرههای مدرسه علمیه رضویه قم بود؛ مدرسهای که روزگاری در آن درس میخواند و به صورت انبار کالاهای برخی از بازاریان درآمده بود. او با همت خود، آنجا را تعمیر اساسی کرد و در اختیار طلاب علوم دینی قرار داد. همچنین برخی از مساجد غیر آباد قم در آن روزگاران و مساجدی که در آنها اقامه جماعت نمیشد، توسط وی آباد شد و از غربت بیرون آمد.
فقط سیزده بهار از عمرش را سپری کرده بود که با غم از دست دادن پدر مواجه شد. این حادثه تلخ در سیر تحصیلی غلامحسین وقفهای ایجاد کرد و با وجود استعداد و عشق به تحصیل، برای امرار معاش و تأمین مخارج روزمره خود، مادر و خواهرش، به کسب و کار روی آورد؛ اما از آنجا که گمشده خویش را در تحصیل و کسب علوم و معارف دینی میجست، پس از چندی این آرزویش - که آرزوی پدرش نیز بود - برآورده شد.
غلامحسین با اجازه مادر، راه نجف اشرف را در پیش گرفت و پنج سال در جوار مضجع نورانی امام امیرالمومنین(ع) اقامت گزید.
او سپس به ایران بازگشت و با مادر و خانوادهاش، به قم رفت.
با اینکه در آن زمان متاهل بود، اما حجرهای در مدرسه رضویه گرفت و
با جدیت تمام مشغول درس و بحث شد و از محضر بزرگانی مانند آیات شیخ عبدالکریم حائری یزدی، سید حسین طباطبایی بروجردی، سید محمدتقی خوانساری و سید صدرالدین صدر بهرهمند شد.
او از آغاز ورود به قم، برنامههای درسی خود را طوری تنظیم کرده بود که نیمی از وقت علمی خود را صرف حضور در کلاسهای درس استادان و تحصیل میکرد و نیم دیگر را به تدریس میپرداخت؛ تدریسهایی که سبب شد تا برخی از علمای آینده مانند آیات شب زندهدار، کریمی جهرمی و امامی از همین درسها به جامعه معرفی شوند.
درباره ویژگیهای اخلاقی این فقیه عالیقدر، سخنان زیادی وجود دارد. وی با اینکه مرد عالمی بود و شاگردان زیادی در درسهایش شرکت میکردند، اما همچنان به مادر، احترام ویژهای میگذاشت و برای رفتن به میهمانی و سفر از مادر اجازه میگرفت.
همچنین در تواضع، فروتنی و همچنین احساس مسؤولیت وی همین بس که فرزندش نقل میکند: «یک سال در ماه مبارک رمضان، مردی از روستایی نزد ایشان آمد و گفت: نیمی از ماه رمضان گذشته است، اما ما روحانی و مبلغ نداریم! آیا شما حاضرید دعوت ما را بپذیرید؟
حاج شیخ در جواب مرد روستایی گفت اگر مادرم اجازه بدهند، حاضرم؛ و وقتی که مادرش اجازه داد، به اتفاق آن مرد و بدون هیچگونه تشریفات عازم روستا گردید.»
همچنین وی به امر برخی از استادانش، برای تبلیغ به نقاط مختلف کشور اعزام میشد و در این راه هم، چون و چرا نمیکرد.
از دیگر ویژگیهای این عالم ربانی، تلاش برای کمک به نیازمندان بود.
نقل است که در نجف، نیازمندی به هنگام نماز ظهر کمک خواست و از تنگدستی خود و خانوادهاش گفت؛ اما کسی به او کمک نکرد.
آیت الله شرعی ادامه این ماجرا را اینگونه حکایت میکند: «نماز تمام شد و دیدم آن نیازمند، همچنان ناامید ایستاده است. همه نمازگزاران از مسجد خارج شدند. من فقط معادل یک ریال پول عراقی در جیب داشتم که میخواستم نهار تهیه کنم. فکر کردم اگر این فقیر راست بگوید و واقعا تنگدست باشد و زن و بچهاش بدون غذا باشند، من چه جوابی نزد خدا دارم؟! با خود گفتم: فکر میکنم امروز، روزهام و گرسنگی را تحمل میکنم. پولم را به فقیر دادم و از مسجد خارج و به سمت مدرسه روانه شدم. جلوی نانوایی رسیدم. شیطان وسوسهام کرد که اگر پولت را به فقیر نداده بودی، الان نان تازه تهیه میکردی. پیش خود خطاب به شیطان گفتم: ای ملعون، دست از سر ما بردار! من پولم را در راه خدا دادم و پشیمان نیستم. به مغازه میوه فروشی رسیدم. دوباره شیطان وسوسهام کرد. بالاخره به مدرسه رسیدم. با حالت گرسنگی در حجره شروع به مطالعه کردم؛ ولی آمادگی نداشتم. خوابم هم نمیبرد. ساعتی نگذشت که کسی در حجره را به صدا درآورد و گفت آقا شیخ غلامحسین، آقا شیخ غلامحسین! بلند شدم در را باز کردم، دیدم شخصی یک سینی که رویش پوشیده است در دست دارد و میگوید: این هدیه است، بگیرید! سینی را گرفتم و پارچه روی آن را برداشتم؛ یک پیراهن بود و مقداری خرمای بی هسته، زیر خرما پنج تومان پول! خوشحال شدم و با دل و زبانم شیطان را لعنت فرستادم و گفتم ای ملعون، چقدر مرا وسوسه کردی که پشیمانم کنی، اما بحمداللّه موفق نشدی؛ من با یک ریال نمیتوانستم این خوراک و پیراهنی را که به آن نیاز داشتم تهیه کنم و خداوند برابر یک قران در دنیا 50 قران داد، پس در آخرت چه خواهد کرد؟»
وی همچنین در طول عمر خود تلاش کرد تا توکل به خدا و عزت نفس را فراموش نکند.
در این باره نیز خود آیت الله شرعی نقل میکند: «در دوران زعامت آیت اللّه حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، وضع معیشتی طلاب قم به سختی اداره میشد. من گاهی آن قدر از کاسبها، جنس نسیه میگرفتم که خجالت می کشیدم از جلوی مغازه آنها عبور کنم. روزی مقداری آذوقه تهیه کرده بودم. با آن که عبور از سایه بازار، مطلوب بود، اما از کوچههای فرعی و عرق ریزان به سوی منزل میرفتم و بین راه با خدا درد دل میکردم که خدایا، اگر پدری داشتم که تمکن مالی داشت و میدانست من به خاطر بدهکاری اینقدر به زحمت افتادهام، قرضم را میداد؛ اما تو از همه مهربان تر و ثروتمندتر و قدرتمندتری؛ اگر مصلحت میدانی از کار ما گره بگشای!
همین طور با خود زمزمه میکردم تا به مدرسه رسیدم. در آنجا به من اطلاع دادند که پیشکار آقای حاج شیخ با شما کار دارد. به سراغ او رفتم.
او مبلغی به من داد و گفت: آقای حاج شیخ این مبلغ را دادهاند.
با همان پول توانستم قرضهایم را ادا کنم و از گرفتاری نجات یابم.»
ویژگی دیگر آیت الله شیخ غلامحسین شرعی، اهتمام او به امربه معروف و نهی از منکر بود. در این باره نیز حکایت جالبی وجود دارد:
«در زمان حکومت ستمشاهی، مغازه نانوایی محل، ملک چند یتیم بود که نانوا حقوق آنان را نمی داد. آیت اللّه شرعی در ابتدا نانوا را نصحیت کرد و از او خواست حقوق یتیمان را بپردازد؛ اما از آنجا که نانوا با ماموران ارتباط داشت، به نصیحتهای حاج شیخ توجهی نمیکرد.
حاج شیخ وارد مرحله دیگری شد و در مسجد اعلام کرد که نان خریدن از نانوایی غاصب حرام است. پس از این اعلام، یکی دو روز نانهای نانوا، بدون مشتری ماند. آنگاه نانوا از آیت اللّه شرعی عذر خواست، از عملش پشیمان شد و حقوق یتیمان را پرداخت کرد.»
آیت اللّه شرعی در روزگار خود، عالمی بیدار و وظیفه شناس بود و در هر زمانی به وظیفه دینی و ملی خود آگاهانه عمل میکرد.
وی در جریان ملی شدن صنعت نفت، از حامیان آیت اللّه سید ابوالقاسم کاشانی بود و در ادامه و از آغاز نهضت انقلابی حضرت امام، از یاران ایشان بود و با بیان و قلم و رفتار خود از معظم له حمایت میکرد.
نقل است که وقتی حضرت امام خمینی(ره) میخواستند آن سخنرانی تاریخی و ماندگار عاشورا در مدرسه فیضیه را انجام بدهند، به این دلیل که احتمال خطر بود، آیت الله شرعی به عنوان یکی از یاران نزدیک ایشان، غسل شهادت کرد و سپس در مراسم شرکت کرد.
همانگونه که اشاره شد، آیتالله شرعی احترام خاصی برای مادرش قائل بود و حتی پس از فوت مادر هم، مرتب بر سر مزارش حاضر میشد و فرزندانش را نیز با خود میبرد و به آنان میفرمود:
اینجا از مکانهای استجابت دعاست. من دعا میکنم؛ شما آمین بگویید.
سرانجام این عالم ربانی، در روزهای پایانی ماه صفر المظفر سال 1391 هجری قمری و در 70 سالگی بر اثر سانحه تصادف و آسیب مغزی، به دیدار حق شتافت.
پس از آن آیت الله گلپایگانی بر پیکر پاکش اقامه نماز فرمود تا برای دفن به قبرستان شیخان منتقل شود.
این هم جملاتی قصار و ماندگار از اوست:
عقیده من درباره اهل بیت (ع)، همان است که در متن زیارت جامعه آمده است.
شما به خدا اعتقاد داشته باشید؛ خدای کریم نیاز شما را رفع و حاجت شما را برآورده میکند، نباید عجله کنید!
شما کارهایتان را به درستی و خوب انجام دهید، خدا کارش را انجام میدهد.
برای سخنرانی و منبر، از قبل خود را آماده کنید و با مطالعه حرف بزنید؛ کلمات را صحیح، اعراب آیات قرآن و احادیث را با دقت و درست بخوانید.
طلاب و اهل علم باید در رفتار، گفتار و کردار خود به احکام و آداب اسلامی مقید باشند و این تقید به احکام باید به صورت ملکه و عادت در آمده باشد.
ارسال نظرات
غیرقابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۰
پر بیننده ها
آخرین اخبار