خبرهای داغ:
به بهانه یادواره شهید زین الدین و 6 هزار شهید استان قم
«چند روز قبل از شهادتش، با او همسفر شدیم. بین حرف‌هایش گفت: بچه‌ها! من 200 روز روزه بدهکارم. تعجب کردیم. گفت: 6 ساله که هیچ جا 10 روز نمونده‌ام که قصد روزه کنم...»
کد خبر: ۸۷۷۹۲۵۹
|
۲۷ آبان ۱۳۹۵ - ۱۵:۱۵


به گزارش خبرگزاری بسیج از قم، آبان ماه سال 1363 هجری شمسی و در بحبوحه دفاع مقدس ملت ایران بود که یکی از سرداران رشید سپاه اسلام و فرمانده دوست داشتنی و محبوب لشکر 17 علی بن ابیطالب (ع) قم به همراه برادرش به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

نقل است که وقتی این دو برای شناسایی، عازم منطقه سردشت می‌‌شوند، راننده‌ را پیاده می‌کنند و می‌گویند: «ما خودمان می‌‌رویم.»

آن دو حتی در مقابل درخواست یکی دیگر از همرزمانشان، مبنی بر همراه شدن با آنها مقاومت می‌کنند و به او می‌گویند:

«تو اگر شهید بشوی، جواب خانواده‌ات را نمی‌توانیم بدهیم، اما ما دو برادر اگر شهید بشویم، جواب پدرمان را می‌توانیم بدهیم.»

سخن از مهدی و مجید زین الدین است؛ دو برادری که به حق، زیور و زینت دین بودند و در چنین روزهایی در درگیری با ضد انقلاب و در جاده بانه – سردشت منطقه غرب کشور بر اثر اصابت آر پی جی به اتومبیلشان، آسمانی شدند و نام و یادشان در تاریخ حماسه و خون، جاودانه شد.

نقل است که ساعاتی پیش از اعزام برای شناسایی، مهدی زین الدین به اطرافیان خود می‌گوید: چند ساعت پیش خواب دیدم که خودم و برادرم شهید شدیم.

و همین روزها، سی و دومین سالروز شهادت آنان است تا به همین مناسبت، امشب و بعد از نماز مغرب و عشاء، بیست و سومین یادواره سردار شهید مهدی زین الدین، سرداران و 6 هزار شهید استان قم در جوار آستان امامزاده علی بن جعفر (ع) و گلزار شهدای انقلاب اسلامی، در مجتمع امام خمینی (ره) و با سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین سید ابراهیم رئیسی، تولیت آستان قدس رضوی برگزار شود.

باید گفت نام‌هایی مانند زین الدین و سردارانی مانند حیدریان‌ها، صادقی‌ها، بنیادی‌ها، کریمی‌ها، عاصمی‌ها، کلهری‌ها، آخوندی‌ها و روحانی‌ها، از آن نظر بر تارک تاریخ ایثار و شهادت می‌درخشند که تلاش کردند تا در هر لحظه، وظیفه خود را بشناسند و البته به وظیفه خود عمل کنند.

نقل است که رزمندگان اسلام از هر نقطه از سرزمین عزیز اسلامی، فکر می‌کردند که نزد سردار مهدی زین الدین، بیش از دیگران محبوب هستند و مثلا بچه‌های سمنان فکر می‌کردند که برادر مهدی با آنها از همه صمیمی‌تر است و حتی بیش از بچه‌های قم، آنان را دوست دارد و البته زنجانی‌ها و قزوینی‌ها و اراکی‌ها و ... هم همین برداشت را داشتند؛ این اخلاق، همگان را به وضوح به یاد سنت و سیره حضرت پیامبر مهر و رحمت (ص) در اخلاق معاشرت با مردم اقوام و قبایل گوناگون می‌اندازد؛ آنجا که حضرت رسول اعظم (ص)، چنان با مردم هر قوم و قبیله برخورد می‌کردند که آنها فکر می‌کردند محبوب‌تر از آنان نزد پیغمبر ختمی مرتبت (ص) نیست.

حال می‌توان این اخلاق و رفتار الهی را در کنار شیوه صحیح زندگی روزمره این سرداران و فرماندهان گذاشت؛ آنجا که همیشه قانون را پاس می‌داشتند و خود را بر اساس سِمَت فرماندهی خویش، فراتر از قانون نمی‌شمردند.

یکی از همرزمان شهید مهدی زین الدین، خاطره خود را از همسفر شدن با این فرمانده جاودان، چنین نقل کرده است:

«حوصله‌ام سر رفته بود. اول به ساعتم نگاه کردم، بعد به سرعت ماشین.

گفتم:

آقا مهدی! شما که می‌گفتین قم تا خرم آباد رو سه ساعته می‌رین. گفت:

اون مالِ روزه. شب، نباید از هفتاد تا بیشتر رفت. قانونه. اطاعتش، اطاعت از ولی فقیهه. »

در حقیقت همین اخلاق و معاشرت الهی و البته پایبندی به قانون و وظیفه بود که آنان را به سعادت ابدی رساند، شهادت را گوارای وجودشان ساخت و نام و یاد آنان را ماندگار کرد.

اینچنین است که اینگونه افراد، محبوب قلوب دیگران هم می‌شوند و یادشان را در دل هر پیر و جوان زنده نگه می‌دارند تا با نام نیک از آنان یاد کنند.

و اکنون این گفتار را با ذکر حکایتی از یکی دیگر از همرزمان سردار شهید مهدی زین الدین به پایان می‌آوریم؛ خاطره‌ای که به وضوح، پایبندی این شهید والامقام را به دستورات دینی و البته محبوبیت او را در دل دیگران نشان می‌دهد و یادآور این روایت مهم است که «هرکه برای خدا باشد، خدا هم برای او خواهد بود»:

«چند روز قبل از شهادتش، با او همسفر شدیم. بین حرف‌هایش گفت:

بچه‌ها! من 200 روز روزه بدهکارم. 

 تعجب کردیم.

گفت: 6 ساله که هیچ جا 10 روز نمونده‌ام که قصد روزه کنم.

وقتی خبر رسید شهید شده، توی حسینیه انگار زلزله شد.کسی نمی توانست جلوی بچه‌ها را بگیرد. توی سر و سینه شان می‌زدند. چند نفر بی حال شدند و روی دست بردنشان. آخر مراسم عزاداری، آقای صادقی گفت:

شهید، به من سپرده بود که 200 روز روزه قضا داره. کی حاضره براش این روزه‌ها رو بگیره؟

همه بلند شدند. نفری یک روز هم روزه می‌گرفتند، می‌شد 10 هزار روز!»
ارسال نظرات
پر بیننده ها