خاطرات خبرنگاران هشت سال دفاع مقدس قطعا شنیدنی است
وی افزود: موقعی که جنگ تمام شد کلاس سوم دبستان را تمام کردم من به عنوان کسی که ساکن یک استان مرزی بودم مرتب جنگزده های استان خوزستان را در شهرمان می دیدم ولی بیشترین ذهنیتی که از جنگ دارم همان کار خبرنگاران بود الان که مرور می کنم بیشتر از این طریق و تلویزیون کوچک خانه مان بود که نمادهای جنگ را می دیدم و هنوز هم جای کار دارد.
همسر شهید رضایی نژاد تصریح کرد: در این همایش روبروی میزی نشسته بودم که خبرنگاران آن روزگار دور هم جمع بودند و با خودم فکر کردم که چقدر خاطرات و حرف با هم برای گفتن دارند این خاطره ها قطعا شنیدنی است و جای بحث دارد.
وی گفت: من خاطرات آن دوران را برای دخترم تعریف می کنم و به او می گویم که نحوه شهادت پدرش با شهدای آن زمان متفاوت بود برای آرمیتا خاطرات پدرش را تعریف می کنم که از پدر خود برایم نقل می کرد.
همسر شهید رضایی نژاد ادامه داد: همسرم تعریف می کرد که در آن دوران پدرشان بسیجی بودند و 8 سال دفاع مقدس را در جبهه ها حضور داشتند و می گفت زمانی خیلی دلش برای پدرش تنگ شده بود و یک عکس کوچک امام خمینی (ره) روی دیوار کاه گلی خنه شان بود، آن موقع دسترسی به تلفن هم راحت نبود همسرم رفته بود و مقابل عکس امام با امام درد دل کرده بود و گفته بود یا جد امام خمینی بابامو بیار پیش من خیلی دلم برایش تنگ شده و همسرم می گفت در همان لحظه در باز شد و پدرم آمد و شهید رضایی نژاد همیشه این خاطره را شیرین ترین خاطره زندگی اش می دانست.