خبرهای داغ:
سال 60 کارآموز قضایی بودم، وقتی در خیابان‌های اطراف شریعتی به سمت دادستانی کل حرکت کردم با صحنه عجیبی روبرو شدم، آن روز منافقین یک خانم چادری باردار را فقط به صرف اینکه چادری بود به رگبار بستند.
کد خبر: ۸۷۵۰۷۱۲
|
۰۳ مهر ۱۳۹۵ - ۲۳:۱۰

به گزارش خبرگزاری بسیج، «نهم اردیبهشت سال 61 بود. از صبح که به مغازه رفت دلم شور می‌زد. چندین بار مهدی پسرم را جلوی کفاشی فرستادم تا خبری از او بیاورد. برای ناهار به خانه آمد، کمی استراحت کرد و باز به مغازه رفت و دوباره دلشوره‌های من شروع شد. دوباره پسرم را به سمت مغازه فرستادم. فاصله خانه تا مغازه فقط ده دقیقه بود ولی نمی‌دانم چرا آمدن مهدی طولانی شده بود. چادر به سر کردم و به سمت مغازه دویدم. پسر کوچکم رضا که چندماهه بود را هم با خود بردم. نزدیکی‌های مغازه چشمانم شروع به سوزش کرد، بوی دود می‌آمد و صدای آژیر آمبولانس و ماشین آتش نشانی تپش‌های قلبم را تندتر می‌کرد، همه در حال دویدن بودند. از هرکه می‌پرسیدم چه شده فقط نگاهم می‌کرد. بی اختیار قدم‌ برداشتنم آرام شده بود و بدنم می‌لرزید. همه این شلوغی‌ها و بوی دود و دویدن‌ها انگار جلوی درب کفاشی ما متوقف شده بود. دوباره دویدم، در میان جمعیت مهدی را دیدم، لباس‌هایش خونی بود. به سمتم دوید و خود را در آغوشم پرت کرد و بلند و با گریه گفت: «اینها میگن دو موتورسوار نامرد بمب انداختن تو مغازمون مامان». دیگر هیچ چیز نمی‌شنیدم. اکبرم را از من گرفته بودند و با 6 فرزند قد و نیم قد تنها شدم. تنها گناه همسرم از نگاه آن‌ از خدا بی‌خبرها ایستادن صف اول نماز جماعت و دستگیری از خانواده‌های شهدا بود.»

بسیاری از مردم در سال‌های اول انقلاب شاهد بودند که اعضای گروهک تروریستی منافقین مثل داعش امروز، چگونه مردم عادی را فقط به صرف اینکه چادر به سر داشتند و یا حزب الهی بودند به طرز وحشیانه‌ای به خاک و خون می‌کشاندند و حالا برخی دست‌های خبیث پس از سال‌ها با انتشار یک فایل صوتی از قائم مقام معزول امام خمینی (ره)‌ به دنبال تطهیر چهره منحوس آن‌ها هستند. اگرچه مردم آگاه و همیشه در صحنه این مرز و بوم جنایات منافقینی که حدود بیست هزار نفر از هموطنان بی گناه ما را شهید کرده و این روزها با آل سعود پیمان دوستی بسته‌اند را هرگز فراموش نخواهند کرد؛ اما بر آن شدیم تا در گفت‌وگو با حجت الاسلام و المسلمین محمدابراهیم نکونام مشاور ارشد دادستان کل کشور که وجود منافقین را از نزدیک لمس کرده بود، زوایای پنهان جنایات اعضای این گروهک را به تصویر بکشیم. نویسنده کتاب «پادزهر انحراف» در ابتدای مصاحبه به تبیین اتفاقات سال‌های آخر عمر امام (ره) و نامه‌هایی که میان ایشان و آقای منتظری رد و بدل شد پرداخت و در ادامه از چهره خبیث گروهک معاند منافقین پرده برداشت. با اینکه کمی کسالت داشت؛ اما با حوصله به سئوالات ما پاسخ داد، خاطرات تلخ او از زن بارداری که به دلیل چادری بودن جلوی چشمانش ترور شد و رمزگشایی از شب به درک واصل شدن موسی خیابانی از اعضای بلندپایه گروهک منافقین هر لحظه به جذابیت مصاحبه اضافه می‌کرد و ابهاماتی که در اذهان عمومی پس از انتشار این فایل 40 دقیقه‌ای، ایجاد شده بود را پاسخ داد که در ادامه به متن این مصاحبه اشاره می‌شود:

* به عنوان سئوال به اقدامات و ترورهایی که منافقین در سال‌های اول انقلاب در سطح شهرها انجام می‌دادند، اشاره کنید. حال و هوای کشور در آن روزها چگونه بود؟ و منافقین چه اقداماتی را در کشور انجام می‌دادند؟

جنایات منافقین بر کسی پوشیده نیست، آمار هموطنان ما که توسط منافقین به شهادت رسیدند تقریبا نزدیک 20 هزار نفر است،  البته این آمار علاوه بر افرادی است که به فیض جانبازی نائل شدند. علاوه براین شخصیت‌های به نام کشور مثل شهید قاضی طباطبایی در تبریز، شهید مدنی، شهید صدوقی، شهید دستغیب و آیت الله قدوسی توسط منافقین شهید شدند و بعد هم قضایای هفتم تیر و شهادت دو تن از بزگوراران از دستگاه قضایی و تعدادی از نمایندگان مجلس اتفاق افتاد و بعد هم شهادت شهید رجایی و شهید باهنر. این‌ها جنایاتی بود که منافقین رقم زده بودند و نزدیک بیست هزار انسان بی گناه را به شهادت رساندند.

منافقین بدون برنامه ریزی قبلی هرکسی را که می‌خواستند، به گلوله و رگبار می‌بستند

* یک شبهه‌ای که در آن زمان و این روزها مطرح شده بود این بود که حکم این افراد که به قتل و غارت دست می‌زدند، محاربه نبوده است، نظر شما در این زمینه چیست؟

منافقین بعد از اینکه علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران اعلام جنگ مسلحانه کردند، طبق قانون مجازات اسلامی وقت کشورمان محارب و مفسد فی الارض شناخته شدند. در قانون مجازات اسلامی وقت عنوان شده بود هرشخص و یا گروهی بر علیه جمهوری اسلامی ایران اقدام مسلحانه کنند محارب هستند. منافقین بعد از آنکه این همه انسان بیگناه را در خیابان‌های تهران و اقصی نقاط کشور به شهادت رسانده بودند، اعلام جنگ مسلحانه کردند؛ یعنی فجایع فراوانی توسط این‌ها اتفاق افتاده بود و بعد از قضایای امجدیه (14 اسفند 59) و بحث بنی صدر که پیش آمده بود، آن‌ها اعلام جنگ مسلحانه کردند. سلاح‌های زیادی را در شروع انقلاب از کلانتری‌ها و نقاط مختلف برده و جاسازی کرده بودند. با همان سلاح‌ها تا قبل از اعلام جنگ مسلحانه، جنایت‌های زیادی را با بهانه‌های واهی در خیابان‌ها راه انداختند، آدم‌ها را می‌کشتند، زن باردار را به قتل می‌رسانند و این اقدامات وحشیانه را تنها به بهانه اینکه مثلا فلانی ریش دارد، چادر به سر کرده و یا لباس نظامی پوشیده، انجام می‌دادند. در واقع این کارها را بدون شناخت قبلی انجام می‌دادند نه اینکه از قبل یک زن چادری هدف قرار گرفته باشد و او را به شهادت برسانند. آن‌ها خیلی راحت سوار ماشین و موتور می‌شدند و بدون برنامه ریزی قبلی هرکسی را که می‌خواستند، به گلوله و رگبار می‌بستند.

اقدامات جمهوری اسلامی در شناسایی و برخورد با تروریست‌ها و منافقین با اقبال گسترده مردمی مواجه شد

نظام با این افراد باید چه کار می‌کرد، قانون می‌گفت هرکسی که اقدام مسلحانه کند مشمول حکم محارب است و لذا اکثر آن‌ها با اقبال مردم و اراده جدی دستگاه قضایی و حاکمیت یا دستگیر شدند یا در همان سال‌های 61 پا به فرار از کشور گذاشتند. اکثر دستگیرشدگان عمدتا هم مرتکب قتل و جنایت شده بودند ولی توسط خانواده‌های مقتولان و شهدا شناسایی نشده بودند؛ یعنی اکثر آن‌ها مرتکب خونریزی و ترورهای مسلحانه کور شده بودند که این در اعترافاتشان عنوان شده بود؛ اما مشخصا شاکی خصوصی نداشتند و عمدتا محکوم به اعدام بودند. بعضی از آن‌ها که حاضر به توبه نشدند سال‌های 60 و 61 اعدام شدند و حکم اعدام عده زیادی از آن‌ها که با جمهوری اسلامی ایران همکاری می‌کردند، تقلیل پیدا کرد. اقدامات جمهوری اسلامی در آن سالها در شناسایی و برخورد با تروریست‌هایی که عزیزان مردم را به شهادت می‌رساندند با اقبال گسترده مردمی مواجه شد.

ماجرای منافق توابی که 200 نفر از هواداران این گروهک را به دستگاه قضا معرفی کرد

* در رابطه با کسانی که حکم اعدام آن‌ها به دلیل همکاری با جمهوری اسلامی ایران به حبس تقلیل پیدا کرد، مصداقی هم دارید؟

بله، بنده آن زمان که جانشین دادستان انقلاب در کرمان بودم، متهمی داشتم که بیش از 200 نفر از هواداران گروهک را در تهران، اصفهان، ایرانشهر و زاهدان به ما معرفی کرد. اتاقم محل اسکانش شده بود و همسر او نیز جز گروهک منافقین و زندانی بود. این فرد به عنوان اینکه این خانه و شماره تلفن برای خودش است، با سمپات‌ها‌ و هوارادان منافقین در آلمان و انگلیس تماس حاصل می‌کرد و از آن طریق به او عنوان می‌شد که مثلا فلان روز در فلان منطقه اصفهان دو نفر می‌آیند، اینها را تحویل بگیر و از طریق کرمان و زاهدان به سمت خارج از کشور منتقل کن. به جرات می‌توانم بگویم که این فرد چندین انبار اسلحه از منافقین به ما تحویل داد. امثال او خیلی زیاد بودند، این فرد که سابقه هفت ماه عضویت در آن سازمان جهنمی را داشت توسط  یکی از منافقین تواب که از تهران به کرمان آمده بود، شناسایی شد و به دلیل همکاری با جمهوری اسلامی ایران علیرغم اینکه جنایات زیادی را به گفته خود مرتکب شده بود، از اعدام رهایی یافت و به زندان محکوم شد.

افراد زیاد دیگری را به ما معرفی کرد، به عنوان مثال کسی که مسئول خروج منافقین از کشور در زاهدان بود توسط همین آقا معرفی شد، به بچه‌ها ماموریت دادم این آدم را بازداشت کردند و اسلحه و مهمات را هم آوردند که خود او هم عده زیادی از کسانی در این تیم بودند را معرفی کرد و آن‌ها نیز دستگیر می‌شدند. چهار پنج ماه با ما همکاری کرد و او را هم به تهران فرستادیم و محکوم به زندان شد. در واقع کسانی که باید اعدام می‌شدند به دلیل همکاری جانانه‌شان، به حبس  و زندان محکوم گردیدند و از این افراد زیاد بودند.

رمزگشایی از شب به درک واصل شدن موسی خیابانی

* از طریق این منافقین تواب به افراد رده بالای سازمان منافقین هم دسترسی پیدا کردید؟

بله، هیچوقت یادم نمی‌رود آن خانه‌ تیمی که موسی خیابانی و عده‌ای دیگر از اعضای گروهک منافقین و تعدادی از سرکردگان آن‌ها در آنجا حضور داشتند و پس از شناسایی به هلاکت رسیدند، توسط یکی از منافقین تواب معرفی شد. آن زمان هنوز تا این اندازه منافقین به دامن آمریکا نرفته بودند، هنوز اسم استکبار و استکبار ستیزی را به کار می‌بردند، اتفاقا نیروی ایرانی را شهید می‌کردند به این دلیل که می‌گفتند آن‌ها همفکر استکبار هستند. منافقین می‌گفتند که امکان ندارد جمهوری اسلامی خودش این خانه را کشف کرده باشد بلکه استکبار و سازمان سیا کمکش کرده است تا این‌ها دستگیر شوند، در حالیکه همکاری منافقین تواب باعث شد تا این خانه تیمی کشف شود.

بعد از به درک واصل شدن سرکردگان اصلی منافقین، بازماندگان مسئول سازی کردند

* با سرکردگان اصلی آن‌ها هم برخورد کردید؟

همان زمان خیلی از مسئولان و مافوق‌های آن زمان منافقین به درک واصل شدند، اکثر آن‌ها در خانه‌های تیمی کشته شدند. شاید به تعداد انگشت شمار توانستند فرار کنند وگرنه همه به دام افتادند، ولی بعد از به درک واصل شدن آن‌ها، بازماندگان مسئول سازی کردند. مسئولان بعدی هم یک ایدئولوژی شهوانی حیوانی و جنایی داشتند و بر این اساس افکارشان بسته می‌شد.

* شما در اظهاراتتان عنوان کردید، اقداماتی که در سال 61 در برخورد با منافقین صورت گرفت با اقبال مردمی همراه بود. مردم آن زمان چه خواسته‌ای داشتند؟

توده مردم از منافقین متنفر بودند؛ چون یک سازمان جهنمی تروریست و جنایتکار داشتند. قتل‌هایی که شده بود و به خصوص بعد از همراهی شان با قضایای بنی صدر یک تنفری در مردم ایجاد کرده بود و پس از آنکه اعلام جنگ مسلحانه کردند تنفر مردم از آن‌ها بیشتر شد.

اقدام موثر شهید لاجوردی و تخلیه خانه‌های منافقین

 خدا مرحوم آقای لاجوردی دادستان وقت تهران را رحمت کند که به وسیله همین آدم‌ها شهید شد، از آنجایی که مرکز اقدامات منافقین تهران بود، ایشان اطلاعیه داد که کلیه صاحبخانه‌هایی که مستاجر دارند، مشخصاتشان را بیاورند. به مجرد اینکه این اطلاعیه از تلویزیون پخش شد کسانی که مستاجرهای ناشناخته داشتند به مکانی که شهید لاجوردی معرفی کرده بود، سرازیر شدند. عجیب این بود که همان شب و بعد از قرائت اطلاعیه، دقیقا 95 درصد خانه‌ها تخلیه شد و همه منافقین شروع به فرار کردند.

 مردم ما مردم قهرمانی نسبت به حفظ انقلابشان هستند و این انقلاب را بر اساس فکر و باورهای الهی‌شان شروع کردند. به عنوان مثال خبر می‌دادند که چند نفر اینجا مشکوک هستند، در واقع عده زیادی از این کسانی که از این خانه‌ها فرار کرده بودند، با اعلام مردم در پایتخت و شهرستان‌ها  شناسایی شدند. بنده در آن زمان جانشین دادستان انقلاب کرمان بودم و شاید در روز 50 مورد مراجعه حضورری یا تلفنی داشتیم که افراد مشکوک را معرفی می‌کردند.

عمده از هم پاشیدگی سازمان منافقین به وسیله حضور و آگاهی مردم اتفاق افتاد

عمده از هم پاشیدگی سازمان منافقین به وسیله حضور و آگاهی مردم اتفاق افتاد، البته نظام اشرافیت اطلاعاتی داشت؛ اما یکی از ابزارهای مهم اشرافیت اطلاعاتی نظام و مسئولان نسبت به گروهک منافقین خود مردم بودند و افراد زیادی دستگیر شدند و از همان جا شروع به همکاری با نظام و مسئولین کردند. کودتای نوژه را فراموش نکرده‌اید، ما در یکی از افراد دخیل در کودتا، خبر داد که فرزندش فعالیت‌های مشکوک دارد و همین خبر باعث کشف کودتای نوژه شد.

روایتی دردناک از ترور زن باردار توسط منافقین

* سال 61 و 59 منافقین اقدام مسلحانه کردند، خانه تیمی داشتند و جنایت‌های زیادی را مرتکب شدند، در این بخش در رابطه با اقداماتی که منافقین در خانه تیمی‌ها انجام می‌دادند صحبت کنید، شوک آور ترین صحنه‌ای که مواجه شدید یا نقل قولی که شنیدید چه بوده است؟

 از جنایانت منافقین هرچقدر که بیان شود کم گفته شده، چیزی که خود من در تهران با آن مواجه شدم خیلی هم زجراور بود، در خیابان‌های اطراف شریعتی سال 60 من کارآموز قضایی بودم. وقتی از آن خیابان به سمت دادستانی کل که آن زمان چهارراه قصر بود،حرکت کردم با صحنه عجیبی روبرو شدم. آن روز منافقین در ساعت 2 و نیم بعد از ظهر یک خانم چادری باردار را فقط به صرف اینکه چادری بود به رگبار بستند و هنوز فراموش نمی‌کنم و این صحنه همیشه در جلوی چشمانم است.

اصولی به نام اصول اخلاقی و انسانیت در میان منافقین حاکم نبود

این گروهک علاوه بر اینکه یک گروه جنایتکار و تروریستی بود و در خانه‌های تیمی‌اش اضافه بر اسلحه‌های سرد، سلاح گرم و سبک و نیمه سنگین، چیزهایی کشف می‌شد که حکایت از آلودگی این‌ها به فحشا سازمان یافته بدون هیچ قید و بندی داشت. منافق‌ها علاوه بر بعد تروریستی یک بعد شهوت پرست و روابط دور از شان خانواده نیز داشتند اصلا موضوعی تحت عنوان زن و شوهر در میان آن ها وجود نداشت و اصولی به نام اصول اخلاقی و انسانیت در میان اینها حاکم نبود. موضوع مهدی ابریشم چی و اشرف و مسعود را همه می‌دانند. ازدواج صوری دختر بنی صدر با رجوی نیز شاهد همین موضوع است.

پشت پرده همکاری مسعود رجوی و رژیم شاه

خاصیت هر انقلابی است که اول انقلاب فضای باز صددرصدی داشته باشد. در این فضای باز همه فعالیت می کردند، از کمونیست‌ها، توده‌ای‌ها، مجاهدین خلق، اقلیتی، اکثریتی، منافقین در کردستان، کومله و دموکرات و .... مهمتر اینکه دانشگاه‌ها و خیابان‌ها همه محل مناظره و بحث و گفت‌وگو بود. در این فضای باز آن‌ها فعالیت سیاسی، نظامی و فرهنگی خود را شروع کردند و سابقه مثبت اینها در مبارزه به ظاهر با شاه نیز در میان مردم وجود داشت، گرچه امام از همان نجف با شنیدن دو روز از مواضع آن‌ها، آن‌ها را منحرف و گمراه از اعتقاد دینی و اسلامی می‌دانستند. منافقین اقداماتی را انجام دادند. البته اینکه می‌گویم به ظاهر برای این است که یک بخشی از این‌ها واقعی بود و یک بخشی غیرواقعی. به خصوص وقتی اسناد و مدارک را بررسی کنید متوجه می‌شوید که مسعود رجوی با رژیم شاه همکاری داشت. یک شب که قرار بود چند نفر از منافقین در زمان شاه اعدام شوند، مسعود هم به همراه آن‌ها برای  اجرای حکم رفت. 4 نفر اعدام شدند ولی مسعود اعدام نمی‌شود، مرحله دوم نیز همینطور، همه اینها اسنادی است که نوع همکاری مسعود با دستگاه طاغوت را نشان می‌داد.

اما چون فضای بازی ایجاد شد برخی از این‌ها به منظور مخالفت با شاه به زندان رفته بودند و برخی مردم به سمت آن‌ها گرایش پیدا کردند. روزنامه هم داشتند و روزنامه آن‌ها به صورت ساعتی منتشر می شد. از طریق روزنامه برای یارگیری و سمپات سازی و هوادار سازی استفاده می‌کردند. بعد از جذب افراد، آن‌ها را در تشکیلات محفلی می‌بردند و در تشکیلات محفلی مثل کاری که امروز در داعش هست در آنجا هم اتفاق می‌افتاده است. شست‌وشوی مغزی می‌دادند، آدم را به جایی می رساندند که بتواند اسلحه حمل کند در میان جمعیت برود و عملیات انتحاری انجام دهد. بنده از این موارد زیاد دیدم.

شست‌وشوی مغزی که منافقین را دچار تضاد می‌کرد

آن زمان که در کرمان بودم، یک بار با راهنمایی یکی از توابین حکم دستگیری یکی از منافقینی که بیش از اندازه جنایت کرده بود را در زاهدان صادر کردم. زمانی که او را به سمت کرمان می آوردند، چندین بار در مسیر، همکاران نام بنده را به زبان آورده بودند. بچه‌ها می‌گفتند که فرد دستگیر شده پس از آوردن نام شما خیلی تعجب کرد. فردای آن روز که با او صحبت کردم به من گفت آقای نکونام شما هستید؟ گفتم بله، گفت: پسر فلانی، اسم پدرم را آوردم. گفتم بله، یک مرتبه ماند و گفت: شما من را دچار تضاد کردید، برای اینکه تا به حال بافت فکری ما اینگونه بود که همه قضات و مسئولان را جیره خوار استکبار و سرمایه دار می‌دانستند. ولی من شما و خانواده تان را می‌شناسم، شما سرمایه دار نیستید خیلی متعجب بود و به همین علت با ما همکاری کرد ولی هنوز درگیر یکسری افکار غلط بود. بعد از یک ماه یک روز جمعه بود که پلیس قضایی این فرد با من تماس گرفت و گفت که با اسلحه قصد فرار داشته که سریعا دستگیرش می‌کنند. وقتی پیش من آمد گفت که آقای نکونام من یک خواهش دارم از شما، مرا بکشید چون من نمی‌توانم مثل شما باشم، نمی‌توانم آدم باشم، تمام وجود من تنفر است آخر هم محکوم به زندان شد و به تهران آمد.

حکایت منافق توابی که خودکشی کرد

شست و شوی مغزی این گروهک خیلی بالا بود، شاید جامعه تعجب کند که یک جوان هفده ساله در داعش جلاد می‌شود ولی اینها را ما در منافقین دیده بودیم. در همین طیف‌ها در منافقین یک آقایی بود بعد از اینکه دستگیر شد، شاید دویست نفر را از مناطق مختلف به ما تحویل داد ولی هرچه از او می‌خواستیم که مسئولان رده بالا را معرفی کند،خودداری می‌کرد. یک روز عنوان کرد که در شهر دور دستی در غرب کشور قرار ملاقات زاپاس دارد. به آن مکان رفتیم و منتظر بودیم. او داشت در خیابان قدم می‌زد و بچه ها زیر نظرش داشتند، در همان زمان یک کمپرسی آمد که شاید سرعت آن 10 کیلومتر بود چرخ جلو که رد شد سرش را گذاشت زیر چرخ‌های عقب و مغز او مثل بمب منفجر شد. به حدی او را شست‌وشوی مغزی داده بودند که دیگر هیچ چیز برایش مهم نبود. این فرد همسر خودش را نیز کشته بود. منافقین تاحدی پیش رفته بودند که حتی دین حتی خدا هم برایشان مهم نبود افکاری را به آن‌ها غالب کرده‌ بودند که از پذیرش واقعیت خودداری می‌کردند.

همه این موارد که گفتم و ده‌ها مورد مثل این یعنی منافقین سر موضع، یعنی منافقینی که شاید هم در مقطعی همکاری می‌کردند اما در ضمیر درونی خود موضع نفاق و مبارزه با جمهوری اسلامی را داشتند. جنایتکاران و تروریست‌ها همه شبیه هم هستند، منافقین مثل عبدالمالک ریگی هم مثل داعش همه جنایتکار هستند. حتی از زن و بچه‌های خود هم نمی‌گذشتند من فیلم تیر خلاص همه آن‌ها را به سر و مغز زن و بچه‌هایشان و برادرها و پدرهایشان دیده‌ام.

سه اقدامی مهمی که امام خمینی (ره) در سال‌های آخر عمرشان انجام دادند

* منافقینی که حکم آن‌ها از اعدام به حبس تقلیل پیدا کرده بود، در زندان چگونه بودند؟ آیا در مدت حبس ابراز پشیمانی می‌کردند؟

منافقین در زندان در واقع چند طیف شدند، طیف‌هایی که بعد از یکی دو سال نشان دادند که متنبه نشده‌اند ولی بعضی از آن‌ها تنبه شان ادامه داشت. این روند پیدا می‌کرد تا اینکه قضایای قبول قطعنامه پیش آمد و اینکه هنوز همه نیروهای نظامی ما عمدتا در خوزستان بودند. عراق هم می‌خواست به کویت حمله کند. سازمان منافقین با تمام تجهیزات عراق برای شرکت در عملیات مرصاد پیش آمد. البته بنده معتقدم که عملیات مرصاد یک موقعیت مناسب برای جمهوری اسلامی ایران بود که باعث شد پایه‌های نظام تحکیم شود. خدا امام بزرگوار را رحمت کند، ایشان سه کار را در سال‌های پایان عمرشان و در سال‌های 67 و 68 انجام دادند که از معجزات ولی فقیه و ولایت فقیه که ملحم از غیب است، بود. یکی از آن‌ها قبول قطعنامه بود، امام (ره) سال 67 قطعنامه را که پذیرفتند و اگر نمی‌پذیرفتند یک معضل جدی برای نظام جمهوری اسلامی ایران پس از فوت حضرت امام (ره) شکل می‌گرفت. یکی دیگر از اقدامات مهم امام قضیه آقای منتظری بود که اگر این موضوع را حل نمی‌کردند یک بلیه‌ای برای جمهوری اسلامی ایجاد می‌شد و یکی هم قضیه منافقین در سال 67 بود که این سه کار حضرت امام (ره) در تاریخ انقلاب انجام و سرنوشت ساز شد.

کشف اسناد توطئه منافقین در زندان

قضیه مرصاد که پیش آمد عده‌ای از این زندانیان در زندان‌های مختلف کشور به هلهله و شادی پراختند و از عملیات مسلحانه منافقین علیه جمهوری اسلامی ایران اعلام حمایت کردند.  بعد از شکست منافقین در عملیات مرصاد، تحقیقات و بازرسی‌هایی از زندان‌ها و بندهایی که منافقین در آن‌ها حضور داشتند صورت گرفت و اسناد و مدارکی کشف شد که نشان داد اینها خودشان را از زمان‌های گذشته برای روزی که منافقین به خیال خودشان بر ایران حکومت کنند، آماده کرده بودند. برخی از اینها در حد اینکه ارکان حکومت منافقین باشند مطرح شده بودند و این اسناد به دست آمد.

* بعد از کشف این اسناد چه برخوردی با منافقین زندانی صورت گرفت؟

 قوه قضائیه سر دو راهی ماند که باید چه کار کند، امام (ره) حفظ نظام را از اوجب واجبات می‌دانستند، البته چه در بخش آقای منتظری و چه در بخش منافقین ما عمدتا با دو طیف مخاطب روبرو هستیم. یک طیفی که امام (ره) را قبول دارند و این دسته به حرف امام (ره) گوش می‌دادند، یک طیف هم که اصلا امام (ره) را قبول ندارند و شما هر چه برای آن‌ها بگویید گوش شنوایی برای شنیدن وجود ندارد. عده‌ای هم هستند که القائات نوار برای آن‌ها شبهه ایجاد کرده است که ارائه توضیحات برایشان لازم است.

حضرت امام (ره) با آن پیامی که دادند مشخص است که توجه داشتند به اینکه این‌ها محکومان به اعدام بودند که به خاطر توبه اعدام نشدند و به حکم قانون مجازات اسلامی که تصریح کرده محارب باید اعدام شود حکم اعدام برایشان اجرا نشد.

اینکه بعضی می‌گویند منافقین بدون حضور قاضی به اعدام محکوم شدند، درست نیست

یک عده‌ای از محکومان که اصلا در این فازها نبودند و بر توبه باقی مانده بودند و  عده زیادی اصلا تا قبل از سال 67 و 68 از زندان آزاد شده بودند، بعضی نیز محکوم بودند و در فازهای برگشت از توبه نبودند. امام (ره) یک ابداعی در اینجا داشتند. در حالی که می‌توانستند بگویند مثلا چند نیروی اطلاعاتی بنشینند و محاکمه کنند ولی این کار را نکردند و تعدد قاضی را در احکام سالب حیات مورد عنایت قرار دادند. لذا فرمودند تیمی متشکل از روسای دادگاه‌های انقلاب، دادستان‌ها که همه قاضی هستند و البته یک نیروی اطلاعاتی نیز به دلیل تخصص اطلاعاتی‌اش انتخاب شده و این موضوع را بررسی کنند و روش انتخاب امام به خوبی نشان می‌دهد اینکه بعضی می‌گویند این منافقین بدون حضور قاضی به اعدام محکوم شدند، درست نیست. حضور نیروی اطلاعاتی فقط از باب کارشناسی موضوع بوده و اصل موضوع و محاکمه توسط آقایان دادستان‌ها و حکام شرع صورت گرفت.

* در جلسات محاکمه چه گذشت؟ شبهه‌‌ای که در این میان مطرح می‌شود این است که این افراد بدون محاکمه به اعدام محکوم شدند؟

به ضرس قاطع می‌توانم بگویم که این افراد در قالب شکل رسمی دادگاه محاکمه شدند،پرونده  آن‌ها را بررسی و مطالعه کرده بودند و با آگاهی از وضعیت سابقشان از آن‌ها سئوال‌های بسیاری می‌پرسیدند. سئوالاتی از قبیل اینکه برای چه زندان هستی؟ چند وقت است زندان هستی؟ محکومیتتان چقدر است؟ در کجا دستگیر شدی؟ اتهامات قبلی تان چه بوده است؟ موضع شما نسبت به منافقین چیست؟ تا صحبت در مورد وضعیت فعلی تفکر در مورد سازمان و اعلام مواضع در رابطه با وقایع روز و اینکه آیا از اعمالی که انجام داده‌اند پشیمان هستند یا نه؟

از هر 20 محکوم یکی یا دو نفر بر مواضع خود پافشاری می‌کرد

شاید از هر 20 محکوم یکی یا دو نفر بر مواضع خود مانده بود و پافشاری می‌کردند. بعضی می‌گفتند که ما به توبه‌ای که کرده‌ایم پایبند هستیم. بعضی از آن‌ها نشانی می‌دادند که اگر فلان بند را در فلان روز بازرسی کردید کار ما بود که اطلاع دادیم در این بند فعل و انفعلاتی است. اصلا عده زیادی از محکومین به زندان، توسط همین کمیسیون به خاطر احراز توبه آزاد شدند.

اما در این میان عده‌ای روی مواضع قبلی پافشاری می‌کردند و آن هم آدم‌هایی که عمدتا روحیات جنایتکاری و تروریستی در آن‌ها تبلور و نمود داشت. جلسات محاکمه جلسات طولانی و بعضا چند نوبته بود؛ یعنی اینکه مطرح شود که فقط یک سئوال می‌کردند درست نیست. در واقع قضاتی که منصوب و معلوم شدند، از قضات متعهد و به نام کشور و از دادستان‌ها و روسای حقوقدان دادگاه‌ها بودند. گاهی اوقات با یک نفر، پنج تا 10 ساعت صحبت می‌کردند تا به نتیجه برسند و اصل را بر قبول توبه و محکومیت اولیه می‌گذاشتند؛ یعنی کسی که حکم برایش صادر شده همان باشد؛ در واقع این هیئت، هیئت تصمیم گیر نسبت به استثنائات بود. کسانی که در برابر پرونده قبلی که داشتند دوباره اعلام وفاداری به یکسری اقدامات منافقین می‌کردند. آن هم نه همه آن‌ها، بلکه عده‌ای که از قبل دچار جنایت و خونریزی شده بودند ولی شاکی خصوصی آن‌ها پیدا نشده بود و از طرفی در متلاشی شدن منافقین در کشور هم همکاری ‌کرده بودند.

البته مخفی هم نماند که همان زمان قانون این بود که گروهی که اعلام جنگ مسلحانه نسبت به جمهوری اسلامی ایران کنند، حکم محارب دارند و کسانی که حتی در عملیات مسلحانه شرکت نداشته‌اند ولی اعلام هوادرای و سمپاتی به سازمانی که اعلام جنگ مسلحانه داشته، کنند مطابق قانون حاکم بر کشور مشمول قانون محاربه هستند.، گرچه می‌توانم قاطعانه بگویم هیچ فردی مشمول این تبصره نگردید.

منافقین عده زیادی از اسیران ایرانی را قبل از ثبت نام در صلیب سرخ به شهادت رساندند

پس از بررسی‌ها برای این افراد حکم صادر می‌کردند که خوشبختانه با تدبیر مسئولان محترم آن زمان مسئولان قوه قضائیه و سربازان گمنام امام زمان (عج) این قائله بحمدا.. به نفع جمهوری اسلامی ایران و ملت بزرگوار ایران خاتمه پیدا کرد.

شما یقین بدانید کسانی که امروز تحت عنوان اعدام‌های بدون محاکمه و امثالهم سخن می‌گویند باید توجه داشته باشند که از چه کسی و چه طیفی دارند دفاع می‌کنند، از طیفی که حتی امروز هم باز اروپا و آمریکا از آن‌ها حمایت می‌کند. پناهگاه اینها کجا بود، چقدر به صدام علیه مردم ایران خدمت کردند، خیلی عجیب است همان زمان که منافقین علیه مردم ایران در کنار صدام و تحت فرماندهی افسران بعثی علیه مردم ایران می‌جنگند از تریبون های آدم‌های این چنینی نسبت به منافقین موضع گرفته می‌شد. من معتقدم که اینها می‌خواهند دوباره منافقین را احیا کنند، علتش هم این است که هیچ گروه دیگری در نظام جمهوری اسلامی نیست که استکبار جهانی و صهیونیست بخواهد به آن‌ها امید ببندد که با نظام مقابله کنند؛ یعنی هیچ گروه داخلی دیگری ندارند و لذا سراغ آدم‌های بیات شده رفته‌اند. آدم‌هایی که دیگر تاریخ مصرفشان گذشته و نشان داده‌اند که در نظام هم پایگاهی ندارند. بگذارید این نکته را نیز اضافه کنم، البته با کمال عذرخواهی از خانواده‌های مفقودالاثرها، منافقین عده زیادی از اسیران ایرانی را قبل از ثبت نام در صلیب سرخ از بعثیون تحویل گرفتند و اکثر آن‌ها را پس از شکنجه‌های فراوان به شهادت رساندند.

برخی بر این باورند بعد از ائتلاف منافقین و آل سعود و وهابیون قضیه منا و شهادت حجاج پیش امده است

صهیونیست و آمریکا نسبت به فتنه 88 و آدم‌هایشان خیلی امید بسته بودند؛ اما از یک عده قلیلی که شامل سران آن‌ها و عده معدودی که زندانی شدند بگذریم، بقیه افرادی که به خیابان‌ها آمدند واقعا نیامدند که با نظام مقابله کنند و لذا این نظام خیلی راحت با مسئله مواجه شد و این‌ها دیدند که جمهوری اسلامی ایران تدبیر دارد و نمی‌توانند روی افراد سرمایه گذاری کنند پس دوباره به نسخه اول برگشتند. سی سال قبل منافقین با صدام و رژیم صهیونیستی و آمریکا همکاری می‌کردند. قطعا جمهوری اسلامی ایران خیلی بالاتر از این است و بعد از سی و هفت سال انقلاب آنقدر اشرافیت بر ارکانی که می‌خواهند با نظام مبارزه کنند، چه داخلی و چه خارجی! دارد. شما واقعا توجه بفرمایید که داعش را اینها بزرگ کردند، اصلا داعش مولود اینهاست و هدف مهمشان نفوذ در جامعه اسلامی ایران است، ولی به حمدالله کوچکترین حرکتی کنند زیر ذره بین اطلاعاتی نظام جمهوری اسلامی ایران هستند، حالا بر فرض فلان گروه بنشیند با عربستان و اسرائیل و فرانسه مذاکره کند چه غلطی می‌توانند کنند.

 اجازه دهید یک تحلیل سیاسی را در اینجا داشته باشم، فقط اشاره می‌کنم که برخی بر این باورند بعد از ائتلاف منافقین و آل سعود و وهابیون قضیه منا و شهادت حجاج پیش امده است که نکته ظریفی است و نیازمند تحقیقات کامل است.

علت برکناری و طرد آقای منتظری از قائم مقامی رهبری و صحنه سیاست کشور

* آقای نکونام، پس از انتشار فایل صوتی قائم مقام معزول امام در فضای مجازی, موضوع اعدام‌ منافقین در سال 67 دوباره بر سر زبان‌ها افتاد و عده‌ای با انتشار این فایل صوتی به رسانه‌های غربی مستمسک دادند. به اعتقاد شما چرا این فایل صوتی در این برهه از زمان منتشر شد، چرا آقای منتظری آن زمان با اعدام منافقین مخالف بود و علت برکناری وی چه بود؟

امام خمینی (ره) در این نامه به تاریخ 6/1/68 ضمن اشاره به نوشتن نامه با دلی پرخون و قلبی شکسته به چند نکته اشاره می‌کنند،ایشان در این نامه می‌فرمایند: 

1)«از آنجا که روشن شده است شما این کشور و انقلاب اسلامی عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرال‌ها و از کانال آن‌ها به منافقین می‌سپارید صلاحیت و مشروعیت رهبری آینده نظام را از دست داده‌اید.»

2) «شما در اکثر نامه‌ها و صحبت‌ها و موضعگیری‌هایتان نشان دادید که معتقدید لیبرال‌ها و منافقین باید بر کشورحکومت کنند.»

3) «مثلا در همین دفاعیه شما از منافقین تعداد بسیار معدودی که در جنگ مسلحانه علیه اسلام و انقلاب محکوم به اعدام شده بودند را منافقین از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و می‌بینید که چه خدمت ارزنده‌ای به استکبار کرده‌اید.»

4) «در مسئله مهدی هاشمی قاتل شما او را از همه متدینین متدین‌تر می‌دانستید و با اینکه برایتان ثابت شده بود که او قاتل است مرتب پیغام می‌دادید که او را نکشید.»

این چهار فراز را بیان کردم تا مشخص گردد علت برکناری و طرد آقای منتظری از قائم مقامی رهبری و صحنه سیاست کشور چه بود. با نگاهی به آنچه حضرت امام (رض) روی آن تکیه داشتند یقین حاصل می‌شود که ارتباط لیبرال‌ها و منافقین و کسانی که انحراف فکری دارند هر چند از اقوام و بستگان سببی و نسبی مرجعیت باشند( مثل مهدی هاشمی) با بزرگانی که می‌توان آن‌ها را عین نظام و انقلاب دانست باعث بیگانگی و جدایی ایشان از کاروان عظیم و شکوهمند انقلاب می‌گردد هر چند آن بزرگان کسانی مانند آقای منتظری باشند.

طبیعی است که لیبرال‌ها و افرادی از این دست، دنبال چهره‌هایی بگردند که از طریق آن‌ها بخواهند به اهداف شوم خود برسند و نتیجه آن هر چه باشد به نفع آن‌ها است، چه آنکه اگر از طریق اینگونه شخصیتها به اهداف خود رسیدند که فبها‌ المراد و اگر باعث انزوا و طرد آن شخصیت گردیدند که باز آنها منتفع گردیده‌اند که سبب شدند یک یا چند نفر از شخصیت‌های مهم نظام و بالتبع عده‌ای از هواداران آنها را از خط انقلاب جدا کنند که در هر دو صورت نتیجه مطلوب را گرفته‌اند.

البته امام (ره) به یک موضوع مهم دیگر نیز در این نامه اشاره کرده‌اند که می‌تواند اثبات کننده درایت و پیش بینی آن امام راحل عزیز باشد و آن اینکه مرقوم فرمودند: اگر شما نظر من را شرعاً مقدم بر نظر خود می‌دانید (که مسلماً منافقین صلاح نمی‌دانند و شما مشغول به نوشتن چیزهائی می‌شوید که آخرتتان را خراب‌تر می کند.)

این فراز از نامه برای پیروان راستین آن رهبر بیدار و آگاه آیا نمی‌تواند درسی باشد که حداقل توجه و اعتماد به نوشتارها و گفتارهای بعدی آقای منتظری نکنند؟ مگر نه این است که این از پیش‌بینی‌های آن امام و رهبر آگاه است که احتمال دادند آقای منتظری بعدا مبادرت به نوشتن و یا گفتن مطالبی خواهند کرد که آخرتشان را خراب‌تر خواهد کرد این گفتارها و نوشتارها چه چیزی می‌تواند باشد غیر از آنچه برخلاف مسیر انقلاب و امام و ولایت فقیه و نهایتاً تحریف تاریخ و انحراف عده‌ای از مردم از خط اصیل انقلاب قلمداد گردد.

امام (ره) در فراز دیگری از این نامه می‎‌فرمایند: با دلی شکسته و سینه‌ای گداخته از آتش بی‌مهری‌ها با اتکا به خداوند متعال به شما که حاصل عمر من بودید چند نصیحت می‌کنم دیگر خود دانید:

 1- سعی کنید افراد بیت خود را عوض کنید تا سهم مبارک امام بر حلقوم منافقین و گروه مهدی هاشمی و لیبرال‌ها نریزد.

2- از آنجا که ساده‌لوح هستید و سریعاً تحریک می‌شوید در هیچ کار سیاسی دخالت نکنید، شاید خدا از سر تقصیرات شما بگذرد.

3-دیگر نه برای من نامه بنویسید و نه اجازه دهید منافقین هر چه اسرار مملکت است را به رادیوهای بیگانه دهند.

4 - نامه‌ها و سخنرانی‌های منافقین که به وسیله شما از رسانه‌های گروهی به مردم می‌رسید؛ ضربات سنگینی بر اسلام و انقلاب زد و موجب خیانتی بزرگ به سربازان گمنام امام زمان -روحی له الفدا- و خون‌های پاک شهدای اسلام و انقلاب گردید؛ برای اینکه در قعر جهنم نسوزید خود اعتراف به اشتباه و گناه کنید، شاید خدا کمکتان کند.

این موارد چهارگانه حاوی مطالب مهمی است که فی الجمله به آن اشاره می‌کنم.

اولا اینکه قبلا بنا بر نص همین نامه آقای منتظری،‌ ولایت امام را پذیرفته و گفته است که نظر امام را مقدم به نظر خود می‌داند و لذا با این وصف امام در مقام ولایت امر و امامت به ایشان فرموده‌اند:« از آنجا که ساده لوح هستید و سریعا تحریک می‌شوید در هیچ کار سیاسی دخالت نکنید شاید خدا از سر تقصیرات شما بگذرد» این فراز خود یک نهی ولائی است مبنی بر عدم دخالت در کار سیاسی که مدتها در زمان حضرت امام و بعد از آن نیز مجری و مطاع بوده است.

ثانیا امام به ایشان فرموده‌اند که: «برای اینکه در قعر جهنم نسوزید خود اعتراف به اشتباه و گناه کنید شاید خدا کمکتان کند.»

که این فراز نیز خود یک امر ولائی مبنی بر اعتراف به اشتباه و گناه است.

امام خمینی (ره) از منتظری خواستند به خاطر ساده لوحی در کارهای سیاسی دخالت نکنند

* با وجود این نامه اما بازهم آقای منتظری در تاریخ 7/1/68 نامه‌ای به امام خمینی (ره) می‌نویسند، وی این نامه را با چه هدفی نگارش گرده است؟

نسبت به این نامه چند موضوع باید تبیین گردد، اولا کسانی که در اصل نامه 6/1/68 حضرت امام تردید می‌کنند شاید ازاین نکته غافل باشند که شخص آقای منتظری در این نامه می نویسد:" پس از سلام و تحیت مرقومه شریفه مورخه 6/1/68 واصل شد" که این خود مبین وجود نامه 6/1/68 است و متن آن نامه را نیز مؤسسه تنظیم و نشر آثار معظم له به شرح مذکور تأیید کرده‌اند. پس در اصل نامه 6/1/68 و متن مفاد آن شک و تردیدی نیست.

آقای منتظری در این نامه نوشته: "اینک نیز خود را ملزم به اطاعت و اجرا دستورات حضرتعالی می‌دانم زیرا بقاء و ثبات نظام اسلامی مرهون اطاعت از مقام معظم رهبری است." در واقع آقای منتظری با این بیان مجدداَ ضمن قبول رهبریت و ولایت حضرت امام خود را ملتزم و ملزم به اطاعت و اجرا دستورات امام راحل دانسته است.

همچنین منتظری بنابر توصیه امام با این " که همچون منافقین کوردل و ... و سایر جناح‌های مخالف و ضد انقلاب و سازشکار و لیبرال مآبهای کج فکر ..." تبُری خود را از آنها اعلام داشته است و عنوان کرد که "ازحضرتعالی تقاضا می کنم به مجلس خبرگان دستور دهید مصلحت آینده اسلام و انقلاب و کشور را قاطعانه در نظر بگیرند" و با این بیان اقرار و اعتراف دارند که انتخاب ایشان به عنوان قائم مقام رهبری به مصلحت آینده اسلام و انقلاب و کشور نبوده است و مطلب مهم دیگری که ازاین فراز استفاده می‌شود این است که آقای منتظری به امام(ره)  گفته که به مجلس خبرگان دستور فرمایند برای آینده، مصلحت اسلام و انقلاب و کشور را قاطعانه در نظر بگیرند که حضرت امام بدون ارجاع موضوع به مجلس خبرگان خود شخصاَ در نامه 8/1/68 که بعداَ به آن اشاره خواهد شد استعفای آقای منتظری را پذیرفته‌اند و این بدان معناست که امام  راحل با استفاده از اختیارات ولائی خود استعفای ایشان را پذیرفته و این قبول استعفا را جزئی از اختیارات رهبری دانسته است .

امام فرمودند رهبری نظام جمهوری اسلامی مسئولیت سنگین و خطیری است که تحملی بیش از تحمل آقای منتظری می‌خواهد

این نامه نیز همانند سایر نامه‌ها و پیام‌ها و سخنرانی‌ها و رهنمودهای امام راحل حاوی مطالب مهم و حائز اهمیتی است که بجاست به بعضی از آن‌ها اشاره شود:

اولا اینکه امام (ره) مرقوم فرموده‌اند:"همانطور که نوشته‌اید رهبری نظام جمهوری اسلامی کار مشکل و مسئولیت سنگین و خطیری است که تحملی بیش از طاقت شما می خواهد."

یعنی باز حضرت امام تأکید فرموده‌اند که رهبری نظام جمهوری اسلامی کار مشکل و مسئولیت سنگین و خطیری است که تحملی بیش از تحمل آقای منتظری می‌خواهد، گو اینکه امام پیش بینی می‌کردند که افرادی بعدا پیدا خواهند شد که درحمایت و طرفدرای از ایشان در حد رهبریت پیش بروند که فرمودند رهبری نظام از تحمل و طاقت شما خارج است که در آینده کسانی با عنوان دلسوزی برای اسلام وانقلاب در صدد احیاء سیاسی آقای منتظری نباشند چه رسد به اینکه با عنوان مرجع و مجتهد مظلوم که حقش ضایع شده است درمقام دفاع از ایشان برآیند.

ثانیا امام باز اشاره به وجود اشتباهات در گذشته می‌کنند و می‌فرمایند: برای اینکه اشتباهات گذشته تکرار نگردد..."

ثالثا امام تاکید فرموده‌اند "‌به شما نصیحت می کنم که بیت خود را از افراد ناصالح پاک نمایید وازرفت و آمد مخالفین نظام که به اسم علاقه به اسلام و جمهوری اسلامی خود را جا می زنند جدا جلوگیری کنید." و مشخص است که تاکید امام راحل این است که اکثر افراد شاخص تا حد مرجعیت اگر ضربه می‌خورند از دو طریق است اول از طریق افراد ناصالح که در بیوت آقایان هستند دوم از طریق کسانی که با نشان دادن علاقه به اسلام و جمهوری اسلامی ودلسوزی برای آن خود را جا می زنند و سبب موضعگیری آقایان در برابر نظام می‌گردند. و طبیعی است اینگونه افراد بنام و در لوای منش واقعی خود،‌خود را نشان نمی‌‌دهند چه در آن صورت حرفشان خریدار ندارد و ناچارند در لباس دین و دلسوزی برای نظام و انقلاب خود را جا بزنند تا بتوانند به اهداف شوم خود که جدائی شخصیت‌های مهم علمی و اجرائی از مجموعه نظام است برسند.

رابعا امام با همه اوصاف فرمودند «من صلاح شما و انقلاب را در این می‌بینم که شما فقیهی باشید که نظام ومردم از نظرات شما استفاده کنند.»

یعنی در واقع آنچه درخواست امام در نامه 6/1/68 بود مبنی بر عدم دخالت در کار سیاسی، ‌آقای منتظری در نامه 7/1/68 قبول کردند که درحوزه به تدریس و فعالیت علمی بپردازند و امام در این نامه 8/1/68 آن را قبول کردند. 

در واقع در نامه بعد از عتاب حضرت امام خمینی (ره) به آقای منتظری، وی تبُری و برائت خود از منافقین را اعلام کرده بود؛ اما در عین حال همانطور که از پیش بینی‌های حضرت امام (ره) است منافقین و لیبرال‌ها اجازه ندادند که آقای منتظری در همان مسیر ترسیمی و توافقی با حضرت امام (ره) حرکت کند و مجددا بحث اعدام منافقین را در سال 67 پیش کشید.برای تبیین این موضوع باید به گذشته منافقین برگردیم و از آنجا شروع کنیم.

اسناد ما کاملا می‌گوید که تقریبا اکثر اطلاعاتی که مربوط به هسته‌ای بود از ناحیه منافقین بیرون می‌رفت

* حرکت منافقین از یک جایی از سمت مسعود رجوی به مریم رجوی گرایش پیدا کرد و به گونه‌ای مسعود از صحنه محو شد؟ شما این موضوع را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

بعد از آنکه محدودیت‌ها و مرزهای شرعی از بین آن‌ها برداشت شده، مسعود آلودگی‌های فراوانی پیدا کرد، بیش از اندازه که حتی خبرهای مبتلا شدن وی به انواع بیماری‌ها نیز منتشر شد. اینها یک زمانی بعد از اینکه به عراق آمدند باید حمایت‌های بین المللی را به خودشان جذب می‌کردند چون دیگر جایی نداشتند، هرکجا می‌رفتند در لیست سیاه آمریکایی و اروپایی‌ها بودند. بهترین کار این بود که یک زن که معمولا عنصری تمام رافت در جامعه است را به عنوان رهبر خود معرفی کنند. بعدا به ظاهر می‌گفتند که ما قتل و تروری انجام نمی‌دهیم فارغ از اینکه در خود پادگان اشرف چه جنایت‌هایی که نمی‌کردند، آدم‌هایی که آنجا دفن شدند و بعد پیدا شدند، همه از جنایات منافقین حکایت داشت. خیلی از کسانی که آزاد شدند از اقدامات خبیثانه آن‌ها پرده برداشتند.  چه جنایت‌هایی که در محل استقرار آن‌ها اتفاق افتاده بود ولی ظاهر کار این بود که ما گذشته خودمان را قیچی کردیم یک سازمان جدید هستیم که فقط در فاز سیاسی فعالیت می‌کند و انتخاب این زن به عنوان رهبر و لیدر این گروهک نیز این موضوع را که آن‌ها قتل و جنایتی انجام نمی‌دهند و تنها فعالیت‌هایی بر علیه انقلاب دارند را بیشتر جا می‌انداختند.

ولی اسناد ما کاملا می‌گوید که همان زمان تقریبا اکثر اطلاعاتی که مربوط به هسته‌ای بود از ناحیه اینها بیرون می‌رفت و شهادت‌هایی که نسبت به گروه‌های ارزشی و دانشمندان هسته‌ای ما اتفاق افتاد از ناحیه همین منافقین بود که ابزار صهیونیست‌ها بودند. پول‌های که می‌گرفتند، مسافرت‌هایی که داشتند قرار هایی که در هتل می‌گذاشتند و برمی‌گشتند نشان می دهد که هیچ زمانی این سازمان تهی از جنایت نبوده است.

از طرفی روی مسعود هم نمی‌توانسنتد سرمایه گذاری کنند؛ چون زنبارگی و شهوت و فساد اخلاقی او به شدت بالا گرفته بود، حتی نسبت به زنان خود منافقین و حتی نسبت به دختر بچه‌هایی که در پادگان و اردوگاه اشرف متولد شده بودند، بی اعتمادی به مسعود را به حد اعلا رسانده بود.

ارسال نظرات
پر بیننده ها