رزمندگانی که هنوز ناشناخته مانده اند/ وقتی همسر فرماندهان به دفاع آمدند

وقتی که خانم ها را به اهواز آوردیم، دیگر نیاز نبود مانند سایر رزمندگان، برای دیدار خانواده به پشت جبهه برویم اگر هم می رفتیم، سالی یکبار بیشتر نبود؛ بنابراین می توان گفت این گروه از خانم ها به طور مستقیم در اداره ی جنگ ن ...
کد خبر: ۸۷۵۰۵۳۵
|
۰۳ مهر ۱۳۹۵ - ۱۲:۳۹
به گزارش خبرگزاری بسیج در کرمان،  در زمان جنگ، بسیاری از فرماندهان و مسئولین لشکر۴۱ ثارالله خانواده خود را به اهواز می بردند، یکی از فرماندهان لشکر که بیش از ۶۰ ماه از عمر خویش را در جبهه های جنگ(غرب و جنوب) گذرانده است می گوید:

«ابتدا خیلی از ما تصور می کردیم که جنگ طولانی نمی شود و به زودی پایان می رسد و ما دنبال خانواده و زندگی می رویم اما نه تنها چنین نشد بلکه نبرد هشت سال طول کشید یعنی دو برابر جنگ جهانی اول.

علاوه بر نیروهای مردمی که به صورت موقت به جبهه می آمدند، لشکر ۴۱ ثارالله به نیروی کادر ثابت نیاز زیاد داشت و گروهی به عنوان مسئول و فرمانده، در راس قرار گرفتند.این گروه بنا به ضرورت می بایست دائما در جبهه بمانند.

لذا این جمعیت که تعدادشان به ۵۰ الی ۶۰ نفر می رسید تصمیم گرفتند خانواده هایشان را به اهواز بیارند و این کار را نیز انجام دادند.

به یاد دارم ابتدا سردار سلیمانی(فرمانده لشکر)، سردار فتاحی،سردار رحیمی و …، خانواده هایشان را به اهواز آوردند و من هم با خانواده به این جمع پیوستم.

وقتی که خانم ها را به اهواز آوردیم، دیگر نیاز نبود مانند سایر رزمندگان، برای دیدار خانواده به پشت جبهه برویم اگر هم می رفتیم، سالی یکبار بیشتر نبود.

بنابراین می توان گفت این گروه از خانم ها به طور مستقیم در اداره ی جنگ نقش بسزایی داشتند و فرماندهان و مسئولین را یاری رساندند.

گرچه زندگی در اهواز، که دائما مورد تهاجم هواپیماهای دشمن قرار داشت برای آنان بسیار دشوار و خطرناک بود، البته این دسته از خانم ها که عموما جوان و به اصطلاح « نوخانه» بودند، در اهواز بیکار نمی نشستند بلکه کارهای مختلفی را به نفع جبهه و در راستای کمک به رزمندگان انجام می دادند.»

در مورد فعالیت های همسران فرماندهان، خانم صدیقه انجم شعاع، که چندین سال همراه با همسرش ابراهیم یزدی به اهواز رفته است، می گوید: « ما ابتدا در مکانی بودیم که به آن موقعیت "عمه” می گفتند، مستقر شدیم و ساکن شدیم.

در آنجا شرایط زندگی دشوار بود، ما معمولا از زمان عملیات باخبر بودیم لذا دغدغه سلامت همسرانمان را داشتیم، در بسیاری از موارد هم شاهد پرواز هواپیماهای عراقی بر فراز آسمان بودیم که نقاطی از شهر را بمباران می کردند.

آن جا گاهی اوقات برای رزمندگان کارهای فرهنگی انجام می دادیم. به یاد دارم، گاهی چندین توپ پارچه می دادند و ما از آنها جانماز درست می کردیم؛ در بعضی اوقات کامیونی از پشه بند به ما می دادند که آنها را می شستیم.

زندگی در اهواز توام با خوشی و غم بود، در آنجا بودیم که برادران فرمانده حاج مهدی طیاری، علی حاجبی، حسین تاجیک، علیار شول و منصور حسنی شهید شدند و همسران آنها صبورانه پیکر عزیزان خود را به پشت جبهه منتقل کردند.»

برگرفته از کتاب: زن کرمانی، روشنای زندگانی

انتهای پیام/

ارسال نظرات