کودکان و زنان بی سرپرست بازمانده از زلزله منجیل و رودبار بیشترین آسیب را متحمل شدند و ضربه سنگینی به آنها وارد شد. سخت تر از زلزله این بود که آنان حمایت روانی نشدند زیرا دانش این موضوع در کشور ما وجود ندارد.
کد خبر: ۸۷۵۰۲۱۳
|
۰۳ مهر ۱۳۹۵ - ۰۹:۲۴
به گزارش خبرگزاری بسیج، "قیامت شده و یا زمین منفجر شده است؟ تنها غبار می بینم و باقی، تاریکی و دو دستی که روی صورتم احساس می کنم. در این میان تنها یک صدای آشنا را می شنوم. خاله است که مادرم را صدا می زند."

خاله: " کتی زنده‌ای؟"

مهرنوش: "خاله چی شده؟"

خاله:" مهرنوش زنده ای؟ زلزله آمده است."

مهرنوش در زمزمه با خود: "انگار زمین منفجر شده است و خانواده ام را در خود بلعیده است. حتما همه خانواده‌ام مرده‌اند. زندگی دیگر برایم معنا ندارد پس بهتر است من هم بمیرم. "

این جملات تنها سکانسی مرگبار از زلزله منجیل و رودبار است و خانه ای که بر سر مهرنوش آوار شده است؛ فاجعه رخ داد و جگر مهرنوش به درد آمد.

" روی کتاب خوابم برد و وقتی به هوش آمدم، خود را زیر آوار یافتم، در تاریکی مطلق. خون ریزی داخلی داشتم، بدنم زخم شده و پوستم کنده شده بود. لبم سوراخ شده و زبانم بیرون آمده بود. شوکه شده بودم و ترس شدیدی وجودم را گرفته بود. هر لحظه شرایطم سخت تر و بحرانی تر شده و زمین نیز هر دو دقیقه می لرزید، آوار را جابه جا می کرد و خاک هر چه بیشتر به سویم هجوم می آورد."

این ها را مهرنوش فکوری، بازمانده زلزله منجیل و رودبار از لحظه وقوع زلزله مرگبار می‌گوید و ادامه می‌دهد:" خرداد 69 سوم دبیرستان بودم و زمان امتحانات پایان سال تحصیلی. حدود نیمه های شب بود و در حال خواندن درس بودم که بر روی کتاب خوابم برد. 2 خواهر و خواهر زاده کوچکم نیز در کنارم خوابیده بودند. وقتی به هوش آمدم خود را در میان غبار و تاریکی مطلق یافتم و آواری که بر سرم خراب شده بود."

"ای کاش این اتفاق نمی افتاد، ای کاش... زلزله پدر، مادر، سه خواهر، یک برادر و خواهر زاده ام را از من گرفت و حدود 70 نفر از بستگانم را در این فاجعه هولناک از دست دادم. روزی نیست که از خانواده از دست رفته ام یادی نکنم و با خاطراتم کلنجار نروم. نمی توانم این فاجعه را فراموش کنم.جگرم از این می سوزد که پس از زلزله هیچ چیز باقی نماند و حتی دفتر خاطراتم در میان خانه فروریخته نیست شد."

"بزرگترین زجر زندگی ام پس از این واقعه هولناک این بود که نمی گذاشتند خودم باشم و می خواستند به زور واقعیت زندگی ام را به من بقبولانند و البته باید هم خودم را پیدا می کردم و موضوع را می پذیرفتم زیرا چاره ای جز این نداشتم."

اینها را مهرنوش از تجربه روحیش پس از این واقعه دردناک می گوید و تاکید می کند: در چنین شرایطی باید آدمها را به حال خودشان رها کنند. ایرانیها به شدت احساساتی هستند و در طول یک هفته پس از این واقعه دردناک سعی می کنند بازمانده را آرام کنند و به او کمک کنند و در نتیجه اظهار نظرهای زیادی می کنند و بعد از یک هفته هم بازمانده فراموش می شود.

این بازمانده زلزله ادامه می دهد: کودکان و زنان بی سرپرست بازمانده از زلزله منجیل و رودبار بیشترین آسیب را متحمل شدند و ضربه سنگینی به آنها وارد شد. سخت تر از زلزله این بود که آنان حمایت روانی نشدند زیرا دانش این موضوع در کشور ما وجود ندارد.

مهرنوش، مهندسی ساز نبودن خانه پدری اش را با وجود نوساز بودنش علت این فاجعه دانسته و می گوید: خانه پدری من روی تپه ساخته شده و اصول مهندسی در آن رعایت نشده بود اما در همان زمان خانه سازمانی خواهرم در لوشان به دلیل محکم ساخته شدن، آسیب کمی دید و خانواده خواهرم زنده ماندند.

این کارشناس روابط عمومی هلال احمر گیلان معتقد است: آموزش امدادی وجود ندارد و مردم همیشه دوست دارند از این حقیقت دور باشند. این اتفاق می تواند برای هر کسی رخ دهد ولی مردم هنوز این نیاز را احساس نکردند که باید در این زمینه آموزش ببینند. اگر آموزش امدادی در زمان زلزله وجود داشت دختر عموی بنده به دلیل امدادرسانی نادرست قطع نخاع نمی شد. متاسفانه دانش امدادی در آن زمان بسیار کمتر از حال حاضر بود و خیلی ها به همین دلیل اعضای بدنشان را از دست دادند و برخی ها کسی را نداشتند که از آنها نگهداری کند. تنها در محله پدری ام حدود 5 نفر قطع نخاع شدند در صورتیکه با امداد به موقع و درست می توانستند درمان شوند. این اتفاق ضربه ای به آنان وارد کرده که همیشه همراهشان خواهد بود.

او بر مقاوم سازی ساختمانها و توانمندسازی مردم برای مقابله با شرایط سخت و بحرانی تاکید می کند و معتقد است: باید نظام مهندسی سخت گیری بیشتری برای ساخت خانه‌ها در مناطق مستعد زلزله داشته باشند و مردم نیز برای مقابله با بحران زلزله آموزش ببینند زیرا نیروهای امدادی به اندازه ای نیستند که بتوانند در شرایط سخت همه مناطق آسیب دیده را پوشش دهند و امداد رسانی کنند. باز هم تاکید می کنم که باید خودمان را مقاوم کنیم. متاسفانه مردم دوست ندارند در مورد زلزله حرفی زده شود ولی نمی دانند که خطر بیخ گوش همه است.

او تصریح می کند: رعایت مسائل امدادی بعد از واقعه زلزله بسیار حیاتی است. به عنوان مثال اگر بعد از خونریزی داخلی بنده، به من آب می دادند همان لحظه می مردم بنابراین در چنین شرایطی باید به امداد هلال احمر اعتماد کرد.

مهرنوش مادر سه بچه است، همیشه گوش به زنگ زلزله است و به بچه هایش توصیه می کند که در هنگام زلزله به قسمت امن خانه بروند و دست هایشان را روی سرشان بگذارند تا از خودشان محافظت کنند.

در زمان رخداد این زلزله بسیاری از مردم گیلان و به خصوص جوانان در دقایقی پس از ساعت 24 پنج شنبه، 31 خرداد 69 سرگرم تماشای مسابقات فوتبال جام جهانی 1990 ایتالیا بودند که زمین به یکباره لرزید. زلزله منجیل و رودبار به بزرگی 7.4 ریشتر در 30 دقیقه بامداد به وقت محلی رخ داد و شهرهای رودبار، منجیل، لوشان و 700 روستای اطراف را به نابودی کشاند و به 300 روستا خسارت عمده وارد شد. در این زلزله بیش از 35 هزار نفر کشته شدند و 500 هزار نفر بی‌خانمان شدند و 100 هزار خانه خشتی با خاک یکسان شد. این زلزله بزرگترین زلزله معاصر ایران خوانده شد و  محدوده‌ای به وسعت 60 هزار کیلومتر مربع (تقریبا به اندازه استان خوزستان) را لرزاند، به طوری که ساکنان تهران، تبریز و اصفهان نیز لرزش آن را احساس کردند.
 
 
منبع: ایسنا
ارسال نظرات