کارمندان پاک، حیرانند
به زمین خوردگان، می مانند
کمترین دستمزد، می گیرند
صادق و مخلص و پریشانند
بار سنگین زندگی، بر دوش
غزل درد و رنج، می خوانند
حد اقل حقوق، روزی شان
در تکاپوی لقمه ای، نانند
به حلال و حرام، معتقدند
تابع دین و شرع و میزانند
با شرافت ترین انسان ها
چه قدر در ملاک، ارزانند
وقت جنگ و جهاد، درمیدان
فکر ناموس و دین و ایرانند
رخ شان سرخ باشد ار سیلی*
ظاهرا، شادمان و خندانند
خلوت درد ناکشان، غصه
بینوایان، همیشه گریانند
زود این قشر، پیر خواهد شد
چون زفردای خود، هراسانند
عده ای، مترفان بی دینند
ناز پروردگان شیطانند
دستشان، درخزانه ی ملت
جیره خوران روز بحرانند
خون اشراف، در رگ آنهاست
ناز دارند، چونکه سلطانند
ازخدا بیخبر، به خود مشغول
از عدالت، بسی گریزانند
مترفان، در رفاه، مستعرق
آدم نو رسیده را مانند**
سر هفته "دبی" رزرو شده
سر هر ماه انگلستانند
کی؟ به دامانشان فتد آتش
کی شود دید، کنج زندانند
ای خداوند عادل مطلق
این وقیحان، هماره نادانند
زیرنویس:
*درعین فقربا سیلی صورت خود را، سرخ نگه میدارند.
**تازه به دوران رسیده ها