مشق رهائی
برخیز ز خواب، تا دعائی بکنیم
بیماری خود، بلکه دوائی بکنیم
ازخویش، پناهنده به دلدار شده
در محضراو، مشق رهائی بکنیم
به او اقتدا کنید
در این اذان صبح به او، اقتدا کنید
خود را، حضور دلبر فتان، فنا کنید
حالا که وقت دادن دل نزد دلبر است
ما را به احترام قنوتش، دعا کنید
کوچه های دل تو
زدم پرسه، در کوچه های دل تو
شدم نیمه شب، همنوای دل تو
شنید آسمان گفت: احسنت احسنت
دلی صاف داری، فدای دل تو
نیایش
دلم، به نیمه شبی باخدا، نیایش کرد
دل شکسته من دید و آزمایش کرد
خدای بنده نواز، ازعطوفت و احسان
فرود آمد و این خاک را، نوازش کرد
عزت
خواستم، از خدای عز وجل
ایستاده مرا، بمیراند
عزتی که به من عطا کرده
نستاند، به لطف، نستاند
عاشق دلشده
افتخاراست که مشمول دعایت یاشم
عاشق دلشده ی بی سر و پایت باشم
آنقدر خوب وعزیزی، که نشستی به دلم
گراجازت بدهی، من به فدایت باشم
دل سنگ
دعای من چه کنم، تا که مستجاب شود
دل تو نیز، به این بینوا، کباب شود
به سنگ، قصه خود گفتم: آب شد، اما
چه می شود، دل سنگ تو نیزآب شود
التماس دعا
زنجیر ز دست و پای خود، باز کنید
مستانه عروج کرده، پرواز کنید
من ملتمس دعای تان خواهم بود
یک لحظه دعا، به این غزلساز کنید
جواب التماس دعا
ای کاشکی خدا، من عاصی ادب کند
در کوی خویشتن ز کرامت، طلب کند
آنگاه من، شما رفقا را، دعا کنم
حاجات تان، ز حضرت حق التجا کنم