یک آزاده جانباز دوران دفاع مقدس گفت: هنوز نماز ظهر و عصر را نخوانده بودیم و در زماني كه اسير شديم، به دليل كارشكني دشمنان و ممانعت از خواندن نماز، با بچه ها در همان حال که دستانمان بسته بود بدون وضو و به صورت اشاره ای نماز خواندیم.
کد خبر: ۸۷۳۰۲۷۲
|
۳۰ مرداد ۱۳۹۵ - ۲۲:۵۱
گفتگویی با جانباز و آزاده شاخص شهرستان فریمان غلامحسن جامی كه اكنون بازنشسته  نهاد مقدس سپاه و از يادگاران دوران حماسه و ايثار است ترتیب داده ایم که مشروح آنبه شرح زیر است.
 
در ابتدای لطفً خودتان را معرفی کنید و  بفرمائيد درچه عملياتي و چه مدت سابقه اسارت داريد؟

غلامحسن جامی هستم جانباز ۴۰ درصد و  آزاده  دوران دفاع مقدس  و  مدت ۷  سال سابقه  اسارت  در جنگ تحمیلی دارم  که در عملیات خیبر به اسارت نیرو های عراقی درآمده ام.

نحوه اسارت خودتان را توضیح دهید؟

در عملیات خیبر که در داخل خاک عراق عملیات داشتیم، ۴۵ کیلومتر مسافت را با قایق ها از آب گذر کردیم و حدود ساعت ۸ شب عملیات آغاز شد که قصد نیروی های خودی، گرفتن قرارگاه شهری به نام حورالهویزه بود. تیربارچی های روی قایق ها  آتش سنگینی را بر روی مواضع عراقی ریختند و ما با کم شدن مهمات مجبور به عقب نشینی ۲ یا ۳ کیلومتری شدیم. صبح روز بعد با رسیدن مهمات توانستیم بعد از ساعت ها درگیری قرارگاه را تصرف کنیم. بعد از هفت روز تصرف مواضع دشمن، عراقی ها با آتش سنگین هوایی و زمینی و زدن بمب های شیمیایی بر روی نیروهای ما فشار سنگینی آوردند،  این در حالی بود که مهمات ما به حداقل رسیده بود. نیروهای عراقی با زدن قایق های ما قدرت عقب نشینی را از ما گرفتند و ما برای جلوگیری از شهادت بچه ها مجبور به اسیر شدن بودیم. بعد از چند ساعت چانه زنی فرمانده گروهان با بچه ها، نیروی ما علی رغم میل باطنی رضایت خود را برای تسلیم شدن اعلام کردند. بچه ها با بالا بردن ملافه سفید به نیروهای بعثی اعلام کردند که حاضر به تسلیم شدن هستند.

زمان تسلیم شدن چه برخوردی با نیروهای ایرانی داشتند؟

برای اولین بار که خود را می خواستیم تسلیم کنيم ، تیربارچی ما هنور یک نوار فشنگ داشت. همان طور که ما به سمت نیروی های عراقی در حرکت بودیم ، عراقی ها به صورت ناشیانه به ما هجوم آوردند تا از ما غنیمت بگیرند و تیرپارچی ما حدود ۳۰ نفر از عراقی ها را به گلوله بست. در این شرایط ما دوباره مجبور به عقب نشینی به سمت پناهگاه های خود شدیم ولی فردای آن روز مجبور بودیم خود را تسلیم کنیم. بعد از تسلیم شدن در ابتدا بعد از حدود ۶ کیلومتر پیاده روی،  ما را به منطقه ای بردند که همه اسرای عملیات خیبر جمع بودند. در آن جا بود که خبرنگاران و عکاسان زیادی برای پوشش تبلیغاتی آن جا بودند. عراقی ها با آوردن زن های بی حجاب به رقص و پایکوبی و سرودن شعارهایی مبنی بر پیروزی خود پرداختند. در تمام این لحظه ها سر بچه های ما پایین بود.

حال و هوای دوستان و اسرای ایرانی در زمان اسارت چگونه بود؟

ما در همان حال ملتهب و استرس آور یاد خدا را فراموش نکرده بودیم.  نزدیک های غروب بود و هنوز نماز ظهر و عصر را نخوانده بودیم. همراه بچه ها در همان حال که دستانشان بسته بود بدون وضو و با دست بسته به صورت اشاره ای نماز خواندیم. نکته جالب لحظه ای بود که برای ما قمقمه های خالی آب می آوردند و برای تبلبغات جلوی صورت و دهان ما می گرفتند تا خبرنگاران این صحنه ها را فیلمبرداری کنند.

شما در زمان اسارت چند ساله بودید؟

بنده در آن زمان ۲۳ سال داشتم و صاحب همسر و دو بچه کوچک بودم و قبل اسارت در جهاد سازندگی مشغول به کار بودم.

شما را به چه اردوگاهی  انتقال دادند؟

بعد از ۵ یا ۶ روز که ما را برای جنبه های تبلیغاتی به شهرهای مختلف عراق دور دادند به اردوگاهی در شهر موصول انتقال دادند.

از فعالیت هایی که در زمان اسارت داشته اید برای ما بازگو کنید.

در زمان اسارت ما کارهای تبلیغاتی و دینی زیادی برای نگه داشتن روحیه بچه ها انجام می دادیم.

شکنچه ها و آزار و اذیت هایی که نیروهای عراقی در زمان اسارت انجام می دادند را توضیح دهید.

شکنجه ها فراوانی را در دوران اسارت بچه ها متحمل شدند. ما از ساعت ۳ یا ۴ بعد از ظهر در آسایشگاه ها قرار می گرفتیم و تا فردا ساعت ۹ صبح ما را بیرون نمی آوردند. آسایشگاه ها سرویس بهداشتی نداشت و خیلی از بچه ها با درد مثانه و کلیه مواجه می شدند. در نزدیک ایام دهه فجر بودیم و می خواستیم مراسم هایی را برای این دهه اجرا کنیم. اما یکی از افرد خود باخته که تنها این فرد بود که برای عراقی ها جاسوسی می کرد حضورش در بین بچه ها مانع از این اقدام می شد که توسط ما مورد ضرب وشتم قرار گرفت. سه نفر از بچه ها به خاطر این کار به سلول انفرادی منتقل شدند که یکی از این افراد من بودم. سلولی که برای سه نفرمان فقط به اندازه 5/1 در ۲ متر گنجایش داشت و ما فقط چند دقیقه آن هم برای رفتن به دستشویی از آن خارج می شدیم. در این مدت نیروی های عراقی ما سه نفر را خیلی مورد شکنجه قرار دادند.

غم انگيز ترين خبري كه دردوران اسارت شنيديد چه خبري بود؟

خبر ارتحال ملكوتي حضرت امام خميني(ره) بود كه باعث ناراحتي بيش از حد اسرا شد، طوري كه گوئي پشتيبان و پدر مهرباني را از دست داده بوديم ، اين خبر خيلي براي ما سخت و حزن انگيز بود.

در چه تاریخی آزاد شدید؟

در تاریخ ۲۶ مرداد سال ۶۹

در آن لحظه چه احساسی داشتید؟

طبیعی است که هر کس به وطن خود بعد از سال ها بازگردد خوشحال باشد اما  زمانی که ما در ایران بودیم امام خمینی (ره) زنده بود اما موقع برگشتمان به وطن امام (ره) در قید حیات نبود و به خاطر این مسئله بود که ما متأثر شدیم.
ارسال نظرات
پر بیننده ها