خبرهای داغ:
همسر سردار شهید مهدی امینی می گوید: شهید امینی در رسیدگی به محرومین و فقرا اهتمام خاصی داشتند شبها برای تامین مایحتاج مردم فقیر به خانه های آنها می رفتند کما اینکه بعد از شهادت ایشان افراد بسیاری به منزل ما مراجعه می کردند و شکایت داشتند که روزی ما قطع شده است و این شهید بزرگوار دیگر به دیدن ما نمی آید.
کد خبر: ۸۷۲۸۸۳۰
|
۲۷ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۸:۲۵
به گزارش خبرگزاری بسیج آذربایجان غربی، به نقل از تیار؛ درود و صلوات بر روح بلند امام عزیز و درود به تمام شهدای انقلاب اسلامی،الهی کفا وبی عزاً واَن کَفا اَن تَکونَ لی رباً، من در شگفت بودم که چگونه در این رابطه سخن بگویم که ناگاه سخنی از امیرالمومنین(ع) به یاری ام شتافت و بر من هشدار داد که تمام شهدا همین خواسته را از خدا داشتند و همه آنها افتخار و عزتشان بندگی برای خدا و بریدن از تمام غیر خدا بوده است.

این جملات "منصوره حاجی بلند" همسر شهید مهدی امینی است:

آن چه را که عرض می کنم به دو قسم تقسیم شده است،قسم اول در رابطه با خصوصیات اخلاقی و خانوادگی وکلاً شخصیت شهید بزرگوار مهدی امینی و قسم دوم در رابطه با مسئله جهاد و شهادت ایشان است البته جا داشت که این بُعد را هم سنگران و دوستان شهید بیان کنند چرا که من در کنار او نبودم و چیزی به جز تعریف از دیگران نشنیدم،اما در رابطه با موضوع شخصیت شهید امینی باید بگویم که ایشان مجسم عینی تمام یا بهتر بگویم بسیاری از آیات قرآن بودند.(اِنّ الصّلاتی ونُسُکی ومَحیایَ و مَماتی لِله رَبِ العالَمین) جداً که شهید امینی تجسم عینی همین آیه بودند، ایشان تمام هستی شان برای خدا بود،خوردن و خوابیدن،استراحت کردن و حتی ازدواجشان صرفاً و صرفاً برای تبعیت از ولی امر و ادای وظیفه اسلامی خودشان بود.

میزان آشنایی بنده خیلی کم بود و شاید به تعداد انگشتان یک دست هم نرسد اما در هر لحظه لحظه ی عمر ایشان خوشه های بسیار بلندی از تقوا را از ایشان چیدم و همواره بر این افتخار دارم که می توانم آنها را به حول قوه الهی در زندگی خود به کار ببرم.

شهید امینی در پنهان نگه داشتن نیکی ها و عبادات خود بر هر چیز دیگری حریص تر بودند برخلاف آن برخی از اشتباهات خود را بی محابا اعلام می کردند،حتی از جانب بعضی از دوستان مورد انتقاد قرار می گرفتند که آقا مهدی چرا اینگونه سخن می گویید، اما ایشان عیوبات خود را بیان می کردند و همیشه برای پوشاندن عبادات خودشان حریص بودند.ارتباط شهید امینی با خدا در حدی بود که شاید بگویم که زیباترین منظره برای من در طول عمرم نماز های پی در پی و طولانی ایشان بود، قرآن تمام وجود ایشان را فرا گرفته بود و تمام ابعاد زندگی ایشان ذره ذره بر اساس آیات قرآن پی ریزی شده بود،گاهی در نمازهایشان به قدری حالت عجیبی پیدا می کردند که من می ترسیدم مسئله ای برای ایشان اتفاق بیفتد البته ایشان از من پنهان می داشتند ولی من به زعم خودم زرنگی می کردم و به این مسئله پی می بردم. اعتقاد و حساسیت عجیبی نسبت به مسئله ولایت داشتند،در آن جو سال 59 و60که شاید خیلی ها در جامعه آن روزها هنوز بر سر مسئله ولایت بحث داشتند ایشان در واقع پا جای پای امام می گذاشتند و در این رابطه از هر مسئله ای که اتفاق می افتاد دفاع می کردند.

اصولاً شهید امینی زندگی خود را بر مبنای اعتقاد بر مسئله تولی و تبری بنا نهاده بودند و با دشمنان خدا اشّد اخلاق را داشتند و با دوستان خدا مهربان ترین فرد بودند. شهید امینی در رابطه با امر به معروف و نهی از منکر حساسیت خاصی نشان می دادند. شهید امینی در رسیدگی به محرومین وفقرا نقش بسزایی داشتند، شب ها معمولا به منزل نمی آمدند و برای تامین مایحتاج مردم فقیر به خانه های آنها می رفتند کما اینکه بعد از شهادت ایشان افراد بسیاری به منزل ما مراجعه می کردند و شکایت داشتند که روزی ما قطع شده است و این شهید بزرگوار دیگر به دیدن ما نمی آید.

شهید امینی در دنیا زبانزد همه دوستان و خانواده اش بود، شاید عینکی که به چشم داشتند از چندین جا شکسته بود اما برای تهیه عینک جدید اقدام نمی کردند و می فرمودند که ای کاش عمر من هم به اندازه همین عینک باشد تا بتوانم خدمت کنم. روزی که برای خواستگاری به منزل ما آمده بودند شاید یک جفت کفش هم به پا نداشتند و آن طور که من شنیدم کفش یکی دیگر را به پا داشتند،این هم بیانگر این است که یک انسان از هر چه که در این عالم بود بریده وفقط وفقط به خدا پیوستند.راستش را بخواهید من از همان اول مهدی را شهید می دیدم و می دانستم که او رفتنی است،فرشته ای است زمینی و چند روزی برای هدایت من گمارده شده است و آن روز که بر سر سجاده عفو نشسته بودم پیکر غرق به خون ایشان را در جلوی چشمانم تجسم می کردم و همواره به اخبار گوش می دادم که شاید در همین لحظه اسم شهید امینی را هم اعلام خواهد کرد.در هر تشییع جنازه در شهر ارومیه پیشاپیش جمعیت جلو می رفتم و بر خود می گفتم که در یکی از همین روزها برای تو هم این اتفاق می افتد پس بیدار باش و خود را آن گونه بساز که بتوانی در از دست دادن عزیز خود صبور و بردبار باشی.

من قصد نداشتم وارد مسئله جهاد و دفاع شهید امینی بشوم اما اگر این امر را نگویم واقعا حیف است، همه مردم ارومیه این را در ذهن خود را دارند که در سال59و60 اوضاع شهر چگونه بود و دشمن داخلی از هر طرف حمله ور شده بود و پاک سازی شهرهای کوچک اطراف و دهات به عهده سپاه پاسداران بود وقتی مسئله دارلک پیش آمد من می دیدم که چگونه شهید امینی به سوی شهادت پر می کشد تشییع جنازه 35 تن از شهدای گرانقدر حماسه دارلک بودکه دشمن از هر طرف سم پاشی رو شروع کرده بود و ما از دوست و دشمن دشنام می شنیدیم. به یاد دارم پدر یکی از شهدایی که انشالله خدا اجرش بدهد به سوی آقا مهدی حمله ور شد و گفت مهدی تو بچه من را به کشتن دادی اما ایشان با روحیه ی صبور و بردبار خود به بالای ماشین رفتند و جریان را توضیح دادند و نوید دادند که شنبه آینده همین جا در تشییع جنازه من شرکت خواهید کرد.

وقتی شهید امینی از این عملیات برای دو ساعت به خانه برگشته بودند خدا شاهد است که در طول یک هفته من او را نمی شناختم، قیافه اش به قدری تغییر کرده بود که اصلا نمی توانم این مسئله را ترسیم کنم این دیگر همان مهدی ما نبود او در همان حماسه دارلک به شهادت رسیده بود تنها جسم او بود که شاید باز هم برای درس دادن به من حقیر زنده بود،مهدی آن روز استحمام کرد و غسل کرد و من دانستم که غسل شهادت می کند،چند روزی گذشت روز پنج شنبه مصادف با ولادت آقا امام زمان(عج)ایشان بسیار مظلومانه به شهادت رسیدند.

شهید امینی برای رسیدگی به خانواده های شهداء و محرومین ارزش بسیاری قائل بودند و مسئله ای هست که بیانش برای من بیش از حد سنگین است اما شاید گفتنش در این برهه از زمان درسی برای جوانان دختر و پسر جامعه ما باشد، اول عرایضم گفتم که شهید امینی در رابطه با ولایت فقیه حساسیت خاصی داشتند،روزی ایشان با چند تن از دوستانشان در منزل شهید امینی بودند و باهم صحبت می کردند که ظاهراً شهید محراب آیت الله مدنی متوجه می شوند که مهدی متاهل نیست و از ایشان سوال می کند که آیا مجرد هستید؟شرم به مهدی اجازه نمی دهد که جواب سوال را بدهند و دوستانشان اعلام می کنند که بله مهدی مجرد است.شهید محراب می فرمایند که من به شما تکلیف می کنم که حتما باید ازدواج کنید و دوستان دیگر ایشان به شوخی اعلام می کنند که آقا مهدی چون خیلی به روحانیت و مسئله ولی فقیه علاقه دارند که می خواهند دختر روحانی اختیار کنند.لطف خدا آن روز شامل حال من شده بود،در صحبت هایشان فقط از ولایت فقیه و بعضی اصول اساسی اسلام و انقلاب سوال می کردند و من یکی یکی آن ها را جواب می دادم.

امیدوارم که ما از زندگی شهدا درس بیاموزیم و واقعا آن چه را که شهدا برای ما به ودیعه گذاشته اند عمل کنیم این طور نباشد که مرور زمان آرمان های این عزیزان را از یاد ما ببرد و طوری نباشد که وقتی جنگ تمام شده است و شهید و شهادتی هم در کار نیست از این مسائل غافل شویم و من نیک می دانم که برای خانواده شهدا دردناک ترین مسئله ها اوضاع فعلی جامعه ماست، این همه بی حجابی ها و این همه هتک حرمت ها و این همه مسائلی که در جامعه ما اتفاق می افتد قلب خانواده های شهید را رنجور می کند خداوند انشالله به همه ما توان عطا فرماید تا بتوانیم پیام این شهیدان را به نسل های مختلف منتقل کنیم.

ارسال نظرات