جعفری از آزادگان سرافراز ندوشن به بیان خاطره ای از دوران اسارتش می پردازد...
کد خبر: ۸۷۲۷۶۹۳
|
۲۶ مرداد ۱۳۹۵ - ۰۵:۵۶

بمانعلی جعفری از آزادگان در گفتگو با خبرنگار بسیج از ندوشن به بیان خاطره ای از دوران اسارتش می پردازد،جعفری گفت:

در یکی از روزهای گرم تابستان سال۱۳۶۹طبق معمول در محوطه اردوگاه تکریت درحال قدم زدن بودیم که ناگهان رادیوی عراق برنامه های عادی خود را قطع کرد واطلاعیه ای پخش کرد که درآن این جمله خودنمایی: « ایهاالسیدان العزیزان لقد تحققت ماذا تریدان »(خطاب به رهبر معظم انقلاب ورئیس جمهورآقای هاشمی ) ای بزرگواران آنچه شما می خواستید به وقوع پیوست.

باتوجه به اینکه اسرا همگی عربی را می فهمیدند متوجه اطلاعیه شدند ولی باور نمی کردند و از طرفی در پوست خود نمی گنجیدند که بلاخره خون شهیدان و رنج خانواده هایشان و فراق اسرا به یاری خدا دشمن خواسته های کشورمان پذیرفت.

در این اطلاعیه علاوه برقبول آتش بس وعقب نشینی به مرزهای بین المللی صدام دستور تبادل اسرا را اعلام می کرد. آن روز در زندگی من استثنایی شد در اردوگاه شور و هیجان خاصی بر پا بود وکسی باورنداشت که از دست دیو صفتان بعثی رهایی یابیم.

اسرایی که در طول دوره اسارت لحظه ای آسمان وستاره هایش را ندیده بودند ، آن شب اسرا برای چندساعت بیرون محوطه که برای قدم زدن آزاد بودند از لذت تماشای آسمان وهوای آزاد بهره می بردند و باور نداشتند ،آنها هستندکه به پرگشودن به سوی وطن نزدیک می شوند.

بلاخره پس از چند روز نوبت به اردوگاه ما رسید و نمایندگان صلیب سرخ به اردوگاه ما آمدند تا مقدمات آزادی اسرا را فراهم کنند.

آنها قرار بود که با تک تک اسرا مصاحبه ونظر خواهی در رابطه با پناهندگی یا بازگشت به ایران . ولی قبل از آن چون اسرا انگلیسی می فهمیدند قبل از اقدام آنان همگی یک صدا فریاد می زدند:…….NO NO

و این علاقه به وطن پس از گذشت سالها اسارت وعدم پناهندگی برای نمایندگان صلیب سرخ که اسرای جنگهای دیگر را دیده بودند تعجب آور بود.

انتظار به سر رسیددر تاریخ۳/۶/۶۹اتوبوسهای عراقی برای انتقال اسرا به مرز به اردوگاه آمدند . بااین که به ظاهر همه چیز خوب بود وحداقل می توانست با پایان خوشی همراه باشد؛ ولی باز هم محدویت……. تاجایی که درآن هوای گرم وآن مسافت طولانی تا مرز یک قطره آب برای خوردن در آن اتوبوس تعبیه نشده بود که راننده وشاگرد راننده برای آب با هم مشاجره داشتند . ولی برای بچه ها یک موضوع عادی بود که به آن عادت داشتند.

اما به محض اینکه به مرز خسروی رسیدیم بچه ها با شور وشعف بوسه بر خاک وطن که آغشته به خون شهیدان بود ،زدند وسجده شکر را بجای آوردند وخود را در دریای مهر و عطوفت مردم ایران که به استقبال آنان آمده بودند ،می دیدند که این لطف واستقبال بی نظیر باعث التیام رنجهای دوران اسارت آنان شد.

ارسال نظرات