گوشه ای از خاطرات محمدرضا کیانی

خانواده ام مراسم ترحیم من را برگزار کردند و سنگ قبری برای یادبود در گلزار شهدا گذاشتند

آزاده هشت سال اسیر در عراق گفت:چون مدت زیادی از من خبری نشد همرزمان به خانواده ام خبر می دهند که در منطقه عراقی ها تیر خورده و احتمالا شهید شده است و خانواده ام مراسم ترحیم بنده را برگزار می کنند و یک سنگ قبر برای یادب ...
کد خبر: ۸۷۲۷۳۹۱
|
۲۵ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۲:۰۱
به گزارش خبرگزاری بسیج در کرمان،  در روز ۲۶ مرداد ۱۳۶۹ اولین گروه آزادگان ایرانی پس از سال‌ها اسارت در زندان‌های رژیم بعث عراق با ورود به کشور به جمع خانواده‌های خود بازگشتند.

به همین مناسبت گفتگویی خواندنی با محمدرضا کیانی یکی از آزادگان دفاع مقدس داشته ایم که در ادامه خاطرات ایشان را می خوانید.

کیانی با اشاره به یکی از خاطرات خود در دوران دفاع مقدس گفت: در عملیات بدر در سال ۶۳ به اسارت نیروهای عراقی در آمدم و حدود ۵سال وپنج ماه اسیر بودم، وقتی در عملیات زخمی شدم و به اسارت نیروهای عراقی در آمدم چون مدت زیادی از من خبری نشد همرزمان به خانواده ام خبر می دهند که در منطقه عراقی ها تیر خورده و احتمالا  شهید شده است  و خانواده ام مراسم ترحیم بنده را برگزار می کنند و یک سنگ قبر برای یادبود در گلزار شهدا می گذارند.

وی در ادامه افزود: بعد از گذشت مدت زمانی، صلیب سرخ وارد اردوگاه های عراق شد و اسامی اسرا را به ایران فرستاد و خانواده ام متوجه شدند که من اسیر بودم و این یکی از خاطرات زیبای اسارت بود که برای خانواده ام بسیار تلخ بود.

این آزاده دوران دفاع مقدس با اشاره به یکی از خاطرات تلخ اسارت که خبر رحلت امام خمینی (ره) بود، یادآور شد: در آن زمان بچه ها مشکلات خاصی نداشتند ولی همین که اخبار از رادیوهای عراقی پخش شد، متوجه شدیم که امام (ره) از دنیا رفتند به عزاداری و سوگواری پرداختیم و این مسئله برایمان بسیار سخت بود.

کیانی در ادامه توضیح داد: مطلب دیگر در خصوص اسرا این بود که در هر اردوگاهی تعدادی از اسرا بودند که افتخار آفریدند برای استان کرمان افتخار آفریدند و دو تن از اسرای دلیر و فداکاربودند که خاطره ای ناب از آنها به یاد مانده است، شهید بزرگوار محمد شهسواری که از شهرستان کهنوج بود که وقتی اسیر شد و عراقی ها می خواستند از او فیلم بگیرند مانع شد و با دست بسته در بین عراقی ها شروع به شعار دادن مرگ بر صدام کرد این از فداکاری بچه های آزاده بود که می توانستند که در دست دشمن شعار دهند و دشمن را ذلیل کنند، بعد از مدتی محمد شهسواری به شهادت رسید.

وی در ادامه افتخار آفرینی اسیری به نام امیر شاه پسندی را تحسین کرد و گفت: عراقی ها می خواستند خبری از امیر بگیرند اما با وجود شکنجه های بسیار حرفی نزد، حتی اتوی داغ را کف پای او گذاشتند اما باز هم چیزی نگفت و از شدت  بدحالی بیهوش شدند ولی یک آخ نگفت. سرگرد عراقی ها رو به سربازهای اردوگاه میگفت ( امیر فوق بشر) این از افتخارات بچه های آزاده بود که بعد از اینکه فرمان حضرت امام (ره) را شنیدند دستور امام را لبیک گفتند و این فداکاری ها را به ارمغان آوردند.




آرمان کرمان

ارسال نظرات