ناگهان حاج محسن سراسیمه ازساختمان محل کارش اومدبیرون وتا ما رو دید گفت: بجنبید آقای خامنه ای روزدند!خبر خیلی ناگهانی وغافلگیر کننده بود وبعدرو کردبه دکترخاتمی وگفت:به دکترمرندی بگو بیادبیمارستان راه آهن
کد خبر: ۸۷۰۱۷۴۲
|
۰۷ تير ۱۳۹۵ - ۱۰:۵۵
به گزارش خبرگزاری بسیج، فرمانده کمیته جست وجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح و مشاور عالی رییس ستاد کل نیروهای مسلح در امور فرهنگ و ارزش‎های شهیدان  به بیان خاطره شخصی خود از حادثه ترور مقام معظم  رهبری در سال 60 پرداخت.

در خاطره سردار محمد باقرزاده به شرح ذیل  آمده است:
بعدازظهر روزی که حضرت آقارو ترورکردند، بنابه درخواست من، بعنوان مسوول تعاون وامور ایثارگران سپاه قرار بود برای حل مشکلات خانواده معظم شهدا جلسه ای به اتفاق شهید محلاتی(نماینده امام درسپاه) و دکترسید مسعود خاتمی(مسوول وقت پرسنلی سپاه) در دفتر حاج محسن رفیقدوست(مسوول وقت تدارکات سپاه) که درآن زمان در پادگان خلیج مستقر بود داشته باشیم، طبق قرار راس ساعت مقرر ما هر سه نفر وارد پادگان شده بودیم و داشتیم بسمت دفتر آقای رفیقدوست می‌رفتیم که ناگهان حاج محسن سراسیمه ازساختمان محل کارش اومد بیرون و تا ما رو دید گفت: بجنبید آقای خامنه ای رو زدند! خبر خیلی ناگهانی و غافلگیر کننده بود و بعد رو کرد به دکتر خاتمی و گفت: به دکتر مرندی بگو بیاد بیمارستان راه آهن، و بعدهمگی حرکت کردیم، الان یادم نیست که چطوری و درظرف مدت کوتاهی خودمون رو رسوندیم به بیمارستان بهارلو، ولی میدونم وقتی جلوی بیمارستان رسیدیم جمعیت انبوهی ازمردم نالان وگریان رادیدیم که جلوی درب اصلی تجمع کرده بودند و بشدت نگران و مضطرب حال آقابودند، من چون لباس سپاه تنم بود، تلاش کردم، نظم و انضباطی رو باکمک مردم برقرار کنم ولی آشفتگی مردم و اصرارشان برای ورودبه داخل بیمارستان کار انتظامات رو دشوار کرده بود. عده ای ازمردم می گفتند: می خواهیم خون بدهیم وعده ای دیگرمی گفتند می خواهیم قلب مون رو به آقا اهداء کنیم، خلاصه یک اوضاع و احوال و محشری بود، من هم از مردم عادی جلوی درب اصلی بیمارستان اطلاعات بیشتری نداشتم و مایل بودم خبر بیشتری ازحال آقا داشته باشم ولی نگه داشتن پست انتظامات اقتضاء می کرد درمحل بمانم تا اوضاع آشفته تر نشود، درهمین اوضاع واحوال چندنفر که لباس شخصی داشتند، به من گفتند به مردم بگو: زنجیر درست کنند چون می خواهیم آقارو ازبیمارستان خارج کنیم و به بیمارستان مجهزتری ببریم، خلاصه با هر زحمتی بود باکمک مردم کوچه ای باز کردیم تا آمبولانس وارد شود، درهمین حین پیکر انسانی درحدقد و قواره آقا که همه پیکرش و ازجمله صورتش رو با ملحفه سفید پوشونده بودند و به اصطلاح کاملا بیهوش بود، بچه ها بعنوان اینکه حضرت آقا هست با برانکارد وارد آمبولانس گذاشتند و حرکت کردند، بادیدن این جسم بی جان وبیهوش صدای شیون مردم بلند شد و سر و سینه زنان فضارو ملتهب کردند، خودمن هم بشدت منقلب شده  و گریه می کردم، بله! بدلیل تهدیدات جدی منافقین و خطراتی که جان آقارو تهدید می کرد، با تدبیر حاج محسن رفیقدوست، بظاهر و درمراء و منظر مردم آقا رو از درب اصلی بیمارستان خارج کرده بودند تابتوانند اموردرمانی رو باآرامش وامنیت بالاتر و درمحل مناسب تری ادامه دهند. هنوز نمی دانم اون کسی که نقش پیکر آقارو بازی کرده بود کی بود ولی هرکس بود خیلی قشنگ بازی کرد، سلامتی امام عزیزمون صلوات.

منبع: رجانیوز
ارسال نظرات