شعر جدید عبدالمجید فرایی به ‌مناسبت شهادت مولای متقیان امام علی (ع)

" کوفه"

عبدالمجید فرایی، شاعر انقلابی و آیینی کشورمان که در موضوعات گوناگون اشعار ارزشمندی را سروده، به‌مناسبت شهادت مولای متقیان امام علی (ع) قطعه شعری با عنوان "کوفه" سروده است.
کد خبر: ۸۷۰۱۵۰۷
|
۰۶ تير ۱۳۹۵ - ۱۳:۲۱

به گزارش خبرگزاری بسیج، عبدالمجید فرایی، از شعرای انقلابی و آئینی کشورمان است که بیش از 26 هزار بیت شعر در موضوعات گوناگون از جمله اهل بیت عصمت و طهارت (ع)، انقلاب اسلامی، ولایت و شهیدان سروده است.

شاعر ارزشمند و غیور ایران اسلامی که فرزند خطه کهن، مذهبی و ولایت‌مدار ری است به مناسبت  شهادت مولای متقیان امام علی (ع) قطعه شعری با عنوان "کوفه"سروده و در اختیار خبرگزاری بسیج قرار داده که در ادامه با هم می خوانیم:

" کوفه"

من ای کوفه کنم ازتوشکایت
نکردی حا ل مو لا را، رعایت

علی باتو،هماره رازمی گفت
حدیث قصه ی پروازمی گفت

عروج خلق ر ا ، آواز می داد
خلا یق ر ا ، پر پرواز می داد

ولی تو، گوشهارابسته بودی
اسیرنفس خود، پیوسته بودی

علی اندیشه دراندیشه هاداشت
زبندتن، علی"ع"جانی رهاداشت

علی"ع" بارمز هستی آشنا بود
علی "ع" آ ئینه ی جا ن خدا بود

خدا با و ر ترین ، انسان هستی
زخودبی خود،زشوق حق پرستی

علی"ع" همکاسه جام محمد"ص"
علی"ع"پیوسته همگام محمد"ص"

علی باحق پرستان الفتی داشت
علی درسینه ی خود،آیتی داشت

علی کانون علم و  عشق هستی
خداخواهی ،به دورازخودپرستی

علی "ع" ا یتا م را ، مثل پدر بود
ز د ر د  د ر د مندان ، او نیا سود

شبانه نان و خرما ، حمل می کرد
مگر ر نگی دهد ، بر چهره ی زرد

علی نا ن آ و ر بیچا ر گا ن  بو د
علی را،درد مسکینان به جان بود

علی "ع" تفسیر آ یا ت خد ا بود
علی"ع" ا ز ر و ز اول پارسابود

ندانستی چرا ؟ قد ر علی"ع" را
چه سودی دارد ای کوفه ، دریغا

تو با مو لا ، و فا د ا ر ی نکردی
علی"ع" را ، ذره ای یاری نکردی

و فا د ا ر ی تو ر ا ، معنا ندارد
و فا د ر مسلک تو ، جا  ندارد

تو ر ا د"ر آ زمایش ، خام دیدم
تورا ای کوفه ، بد فرجام دیدم

علی را شربت حرمان چشاندی
تو بذ ر غم ، به جان او نشاندی

"قطام" آ ن دلفریب فتنه پرداز
چو شیطان کرد اغوا ، ناز طناز

اسیر مکر زن ، چون شدمصمم
خبیث هر د و عالم ،"ابن ملجم"

چومومی نرم شددردست شیطان
سیه کر د ا ر ، ابله ،مرد نادان

به خواهشهای آن زن،گفت آری
نصیبش شد دو عالم،شرمساری

به تیغ تیز کین  ز هر آلود
علی شدرستگارو،اونیاسود

علی درخانه ای کوچک بسربرد
علی افتاده ای ، هر گز نیازرد

علی ساده،به نیکی زندگی کرد
علی با پارسائی ، بند گی کرد

هنوز آن خانه دل، باز برجاست
تماشاکن ، درآنجا ،نورمولاست

هنوز آن خانه دل را،می رباید
دل شیدا،علی"ع"را می ستاید

بنا ی عشق ، و یر ا نی ندارد
خد ا ئی شد ، پریشانی ندارد

 ولی کاخ ستم ، ویرانه گشته
کلاغ و جغد ها را ، لانه گشته

عبیدالله، در آنجا ظلم می کرد
درآنجا بخش می شدماتم ودرد

بنای ظلم ، از اول خراب است
پی کاخ ستم ،برروی آب است

تو با مهمان خود، نیرنگ کردی
تو عرصه برمحبان ، تنگ کردی

در خودرا ، به مسلم وا نکردی
تو ازمهمان کشی، پروانکردی

مگرطفلان،چه جرمی کرده بودند
غریبانه ، چو گل  پژمرده  بودند

دل"ازرق" ،توبودی سخت کردی
تو آن  گمراه را ، بد بخت کردی

تو با "ازرق" ، تبانی کرده بودی
تو بر بیرحمی اش ، دائم فزودی

دو طفلان را ،تو بودی سربریدی
قلوب  خلق ، بر  آتش  کشیدی

نمک خوردی ، نمکدان راشکستی
تو  عهدی  بستی و اما گسستی

حسین نازنین ، بر کوفه  خواندی
به روی نعش او ، مرکب دواندی

تودعوت کردی آن سرو روان را
توکشتی، کودک و پیرو جوان را

تو  تا  از  فتنه ها ، آگاه گشتی
تو با"شمر"لعین ، همراه گشتی

تو خنجر ، از نیام خود ، کشیدی
به بی رحمی سر گل را ،بریدی

ندیدی فاطمه"س"اندوهگین بود؟
گل زهرا"س"تنش روی زمین بود

زمین و آسمان، در تاب و تب بود
خودخنجر هم از تو ، درغضب بود

تو سوزاندی ، خیام  عاشقان  را
تو سرگردان نمودی کودکان  را

تو  آل  الله  را  ، آواره  کردی
حجاب حق  پرستان ، پاره کردی

توآن هارا، به محمل ها نشاندی
به سوی کوچه و برزن کشاندی

مگر  آ نا ن ، گل  تقوا  نبودند
مگرجان ودل زهرا "س"نبودند

ستمکاری به آن سرچوب میزد
لب و دندان  آن محبوب می زد

تلاطم در دل زینب ، نهان  بود
یقینا  لحظه های  امتحان  بود

ولی کوفه ، توخودننگ آفریدی
جهان تا هست ، بدنامی گزیدی
ارسال نظرات