عبدالمجید فرایی، شاعر انقلابی و آیینی کشورمان که در موضوعات گوناگون اشعار ارزشمندی را سروده، بهمناسبت شهادت مولای متقیان امام علی (ع) قطعه شعری با عنوان "کوفه" سروده است.
به گزارش خبرگزاری بسیج، عبدالمجید فرایی، از شعرای انقلابی و آئینی کشورمان است که بیش از 26 هزار بیت شعر در موضوعات گوناگون از جمله اهل بیت عصمت و طهارت (ع)، انقلاب اسلامی، ولایت و شهیدان سروده است.
شاعر ارزشمند و غیور ایران اسلامی که فرزند خطه کهن، مذهبی و ولایتمدار ری است به مناسبت شهادت مولای متقیان امام علی (ع) قطعه شعری با عنوان "کوفه"سروده و در اختیار خبرگزاری بسیج قرار داده که در ادامه با هم می خوانیم:
" کوفه"
نکردی حا ل مو لا را، رعایت
علی باتو،هماره رازمی گفت
حدیث قصه ی پروازمی گفت
عروج خلق ر ا ، آواز می داد
خلا یق ر ا ، پر پرواز می داد
ولی تو، گوشهارابسته بودی
اسیرنفس خود، پیوسته بودی
علی اندیشه دراندیشه هاداشت
زبندتن، علی"ع"جانی رهاداشت
علی"ع" بارمز هستی آشنا بود
علی "ع" آ ئینه ی جا ن خدا بود
خدا با و ر ترین ، انسان هستی
زخودبی خود،زشوق حق پرستی
علی"ع" همکاسه جام محمد"ص"
علی"ع"پیوسته همگام محمد"ص"
علی باحق پرستان الفتی داشت
علی درسینه ی خود،آیتی داشت
علی کانون علم و عشق هستی
خداخواهی ،به دورازخودپرستی
علی "ع" ا یتا م را ، مثل پدر بود
ز د ر د د ر د مندان ، او نیا سود
شبانه نان و خرما ، حمل می کرد
مگر ر نگی دهد ، بر چهره ی زرد
علی نا ن آ و ر بیچا ر گا ن بو د
علی را،درد مسکینان به جان بود
علی "ع" تفسیر آ یا ت خد ا بود
علی"ع" ا ز ر و ز اول پارسابود
ندانستی چرا ؟ قد ر علی"ع" را
چه سودی دارد ای کوفه ، دریغا
تو با مو لا ، و فا د ا ر ی نکردی
علی"ع" را ، ذره ای یاری نکردی
و فا د ا ر ی تو ر ا ، معنا ندارد
و فا د ر مسلک تو ، جا ندارد
تو ر ا د"ر آ زمایش ، خام دیدم
تورا ای کوفه ، بد فرجام دیدم
علی را شربت حرمان چشاندی
تو بذ ر غم ، به جان او نشاندی
"قطام" آ ن دلفریب فتنه پرداز
چو شیطان کرد اغوا ، ناز طناز
اسیر مکر زن ، چون شدمصمم
خبیث هر د و عالم ،"ابن ملجم"
چومومی نرم شددردست شیطان
سیه کر د ا ر ، ابله ،مرد نادان
به خواهشهای آن زن،گفت آری
نصیبش شد دو عالم،شرمساری
به تیغ تیز کین ز هر آلود
علی شدرستگارو،اونیاسود
علی درخانه ای کوچک بسربرد
علی افتاده ای ، هر گز نیازرد
علی ساده،به نیکی زندگی کرد
علی با پارسائی ، بند گی کرد
هنوز آن خانه دل، باز برجاست
تماشاکن ، درآنجا ،نورمولاست
هنوز آن خانه دل را،می رباید
دل شیدا،علی"ع"را می ستاید
بنا ی عشق ، و یر ا نی ندارد
خد ا ئی شد ، پریشانی ندارد
ولی کاخ ستم ، ویرانه گشته
کلاغ و جغد ها را ، لانه گشته
عبیدالله، در آنجا ظلم می کرد
درآنجا بخش می شدماتم ودرد
بنای ظلم ، از اول خراب است
پی کاخ ستم ،برروی آب است
تو با مهمان خود، نیرنگ کردی
تو عرصه برمحبان ، تنگ کردی
در خودرا ، به مسلم وا نکردی
تو ازمهمان کشی، پروانکردی
مگرطفلان،چه جرمی کرده بودند
غریبانه ، چو گل پژمرده بودند
دل"ازرق" ،توبودی سخت کردی
تو آن گمراه را ، بد بخت کردی
تو با "ازرق" ، تبانی کرده بودی
تو بر بیرحمی اش ، دائم فزودی
دو طفلان را ،تو بودی سربریدی
قلوب خلق ، بر آتش کشیدی
نمک خوردی ، نمکدان راشکستی
تو عهدی بستی و اما گسستی
حسین نازنین ، بر کوفه خواندی
به روی نعش او ، مرکب دواندی
تودعوت کردی آن سرو روان را
توکشتی، کودک و پیرو جوان را
تو تا از فتنه ها ، آگاه گشتی
تو با"شمر"لعین ، همراه گشتی
تو خنجر ، از نیام خود ، کشیدی
به بی رحمی سر گل را ،بریدی
ندیدی فاطمه"س"اندوهگین بود؟
گل زهرا"س"تنش روی زمین بود
زمین و آسمان، در تاب و تب بود
خودخنجر هم از تو ، درغضب بود
تو سوزاندی ، خیام عاشقان را
تو سرگردان نمودی کودکان را
تو آل الله را ، آواره کردی
حجاب حق پرستان ، پاره کردی
توآن هارا، به محمل ها نشاندی
به سوی کوچه و برزن کشاندی
مگر آ نا ن ، گل تقوا نبودند
مگرجان ودل زهرا "س"نبودند
ستمکاری به آن سرچوب میزد
لب و دندان آن محبوب می زد
تلاطم در دل زینب ، نهان بود
یقینا لحظه های امتحان بود
ولی کوفه ، توخودننگ آفریدی
جهان تا هست ، بدنامی گزیدی
ارسال نظرات
غیرقابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۰
آخرین اخبار