خبرهای داغ:
در این فراز از دعا، خدای متعال به‌گونه‌ای خاص توصیف‌شده که بیانگر رابطه وجودی موجودات باخدای متعال و بیانگر مرتبه وجودی حق‌تعالی است تا ما در مقام درک ذات حق‌تعالی دقت داشته باشیم.
کد خبر: ۸۷۰۰۹۵۹
|
۰۵ تير ۱۳۹۵ - ۱۹:۴۵

به گزارش خبرگزاری بسیج از قم، حجت‌الاسلام‌ والمسلمین محمدباقر تحریری در ادامه شرح فقرات دعای افتتاح در این فراز از دعا به مسئله رؤیت حق متعال و انواع آن می پردازد.

الَّذِي بَعُدَ فَلَا يُرَى وَ قَرُبَ فَشَهِدَ النَّجْوَى تَبَارَكَ وَ تَعَالَى
گرچه نمی‌توانیم کنه ذات مقدس حق‌تعالی را درک کنیم، لکن برای همگان درک اجمالی میسّر است و اگر میسّر نبود تکلیف به اعتقاد به وجود ذات مقدس حق و اوصاف کمالیه اش لغو بود و در این زمینه در مکتب دقیق اهل‌بیت عصمت و طهارت(ع) مسئله«امر بین الامر التشبیه و التنزیه» بیان می‌شود.

«تشبیه» یعنی نباید حق‌تعالی را به موجودات و مخلوق تشبیه کرد البته تنزیه غیر از تشبیه است البته باید متوجه این مطلب بود که «تنزیه مطلق» به این معنی که به‌هیچ‌عنوان توان درک ذات ربوبی و اوصاف جمال و جلال او نباشد باطل است که در روایات به تعطیل عقل تعبیر شده، اهل‌بیت عصمت و طهارت(ع) در عین اینکه ما را به شناخت در ابواب مختلف تشویق می‌کنند، درعین‌حال ما را از اینکه شناختمان، شناختی محدود باشد تحذیر می‌کنند، پس ما در مقام شناخت چاره‌ای از درک‌های مفهومی و یا درک‌های برهانی از حق‌تعالی نداریم، لکن باید این درک‌ها را به‌طور صحیح قرارداد و از مفاهیم عام‌تر و لطیف‌تر و ظریف‌تر درباره حق‌تعالی استفاده کنیم، همان‌طوری که قرآن کریم و اهل‌بیت عصمت و طهارت(ع) این روش را به ما یاد داده‌اند، بنابراین، می‌فرمایند: مرتبه وجودی حق‌تعالی آن‌قدر بالاست که از آن به «بعد» تعبیر می‌شود، بعید و دور است، یعنی او برتر است از اینکه ما بتوانیم حقیقت او را در ذهنمان مجسم کنیم و به تعبیری آن حقیقت وجودی حق‌تعالی را که به مصداق تعبیر می‌کنیم را درک نمائیم، لذا نتیجه این معنایی که ما باید درباره حق‌تعالی قائل بشویم این است که «يَرَى وَ لَا يُرَى‏»

 دیده نمی‌شود، منظور از این دیدن روشن است و منظور دیدن حسی نیست و این قطعی است و حتی دیدن تخیلی و عقلی هم ممکن نیست و نمی‌توان خدای متعال را با دیده عقل و تخیل دید، چراکه در دیدن عقلی و تخیلی نیز گویا مصداقی در نفس برای حق متعال ساخته‌ایم و باید از ساختن مصداق دوری کرد.

 لذا در روایات هم آمده است که خدای متعال با «اوهام قلوب»  درک نمی‌شود و این اوهام قلوب همان ندیدن عقلانی است.

مسئله رؤیت حق متعال و انواع آن
  بابی در ابواب توحیدی وجود دارد و آن‌هم مسئله رؤیت حق‌تعالی است که آیا امکان دارد حق‌تعالی دیده بشود یا خیر؟ مسلک حق در برابر مسلک اهل سنت عدم امکان رؤیت حق‌تعالی با بصر است چراکه جسم نیست، همان‌طور که عرض کردم ائمه (ع) این عدم امکان رؤیت را که در روایات دیگر به این صورت توسعه می‌دهند به عدم امکان رؤیت عقلی که نوعاً به "اوهام القلوب" تعبیر می‌شود، و مرتبه سوم رؤیت قلبی است که آیا رؤیت قلبی حق‌تعالی امکان دارد یا ندارد که البته هم می‌توان بحث کلامی آن را مطرح کرد و یک بحث فوق کلامی هم هست که بحث معرفتی خاص است و اجمالاً در روایات ما و در توحید صدوق چندین روایت آمده است که امکان رؤیت قلبی وجود دارد، اما حضرات ائمه (ع) به‌طور اجمال بیان کرده‌اند و باید به تعبیراتشان دقت کنیم، فرموده‌اند: «لَكِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ‏ الْإِيمَان»  ، خدای متعال با حقیقت ایمان دیده می‌شود، آن‌هم دل او را می‌بیند، البته خود این بحث مستقلی است و لازم است در رابطه باایمان و مراتب ایمان و اینکه ایمان به چه شأنی از شئون انسان مربوط می‌شود پرداخته شود و اینکه در روایاتی تعبیر «بِحَقَائِقِ‏ الْإِيمَان» بیان‌شده است می‌توان دریافت که ایمان دارای مراتبی است که در این روایات از مراتب بالای ایمان تعبیر به «حقیقت ایمان» شده است، یعنی باایمان درک‌های عادی و متعارف نمی‌توانیم حق‌تعالی را رؤیت کنیم.
 کیفیت رؤیت قلب بر ما آشکار نیست و با این بیان حضرت در دعا سازگار است که اگر رؤیت قلبی برای کسی حاصل بشود حق‌تعالی را به همان مرتبه وجودی‌اش درک می‌کند که هیچ وجودی در مرتبه او نیست و هیچ وجودی را در آن مرتبه رؤیت به‌غیراز حق درک نمی‌کند، اجمالاً باید به این صورت باشد، و چنین مرتبه‌ای از وجود از همه‌چیز نزدیک‌تر است

وَ قَرُبَ فَشَهِدَ النَّجْوَى
  قرب و نزدیکی حق مانند نزدیکی دو امر مادی به یکدیگر نیست که نزدیکی مکانی یا زمانی یا نزدیکی‌های اعتباری که در روابط اجتماعی مطرح می‌شود و گفته می‌شود فلان شخص به ما خیلی نزدیک است، یعنی باهم سنخیت روحی داریم، یا جایگاه اجتماعی او در اذهان‌ همواره موردتوجه است، خیر این‌گونه نیست بلکه نزدیکی وجودی است و نزدیکی وجودی حق، همان احاطه وجودی حق‌تعالی است، «أَلا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ مُحيطٌ» .

 اگر بخواهیم تبیینی درباره این مسئله که نزدیکی به این اوصافی که به‌توالی نسبت می‌دهیم مانند اوصافی که به امور مادی نسبت می‌دهیم نیست داشته باشیم می‌توان آن معنا را این‌گونه تقریر کرد: نزدیکی و دوری در امور مادی با سه امر بررسی می‌شود، موجود نزدیک و موجود دور و آن جهتی که به آن جهت نزدیکی و دوری مقایسه می‌شود، حالا اگر مکان باشد می‌گوییم این آقا به این مکان نزدیک‌تر است تا بنده، اگر زمان باشد ما نقطه مشترکی را برای زمان در نظر می‌گیریم و تقدم و تأخر هم همین‌گونه است مثل نزدیکی و دوری است و می‌گوییم این آقا در وجود نزدیک‌تر است تا این آقا، شیخ انصاری رضوان‌الله تعالی علیه نسبت به ما زودتر پا به عرصه وجود گذاشته است، این معنای نزدیکی و دوری است، نقطه‌ای از زمان را در نظر می‌گیریم، در علم و امثال آن‌هم این‌چنین است و می‌گوییم این آقا تقدم یا تأخر علمی دارد، نقطه‌ای از علم را در نظر می‌گیریم و نزدیک بودن علم کسی را به آن نقطه نزدیک و اقرب می‌گوییم، و کسی را که دورتر باشد می‌گوییم ابعد است، اما این مسائل درباره خدای متعال وجود ندارد خدا هست و خلقش و خلق هم در کنار خدا حساب نمی‌شود، موجودات این عالم نوعاً در کنار هم هستند، زید و عمر نسبت به یک مکان و زمان یا نسبت به یک علم یا مقام و امثال‌ذلک، اما هیچ موجودی در رتبه‌حق‌تعالی قرار ندارد و اینجا قرب حق معنای خاصی پیدا می‌کند و لذا در آیاتی این قرب با تعبیرات خاصی مطرح‌شده است، «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ»  در رابطه با شخصی که در حال وفات است، مضمون آیه این است که شما اطراف او نشسته‌اید و گریه می‌کنید، «فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ (83) وَ أَنْتُمْ حينَئِذٍ تَنْظُرُونَ (84) وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَ لكِنْ لا تُبْصِرُونَ (85)»  بااینکه ما به او از شما نزدیک‌تریم و حال‌آنکه شما نمی‌بینید این آیه هم واقعیت معنای قرب را نشان می‌دهد و هم شکایتی از انسان می‌کند که شما خودتان را به او نزدیک می‌دانید و اینکه از او جدا می‌شوید باعث می‌شود گریه کنید اما کسی که از شما به او نزدیک‌تر است ما هستیم و شما غافلید، ولی ما از دست نمی‌رویم، ما هستیم. «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريد»  این تعبیرات برای بیان مرتبه وجودی ذات حق‌تعالی است، تقرب به خدای متعال به معنای نزدیکی جستن به‌حق است، این مربوط به ماست، نسبت به‌توالی قرب است و نسبت به ما تقرب است.

حقیقت تقرب چیست؟
 حقیقت تقرب در حقیقت درک قرب وجودی حق‌تعالی به‌واسطه اموری است که اساس آن طاعت خدای متعال است، این توجهات باعث سازندگی انسان می‌شود خدای متعال نمی‌خواهد فقط یک ذهنیت را به ما بدهد تا یک بحث علمی انجام بدهیم و آن را کنار بگذاریم، خیر، علاوه بر این درک، می‌خواهد برای ما راهگشایی داشته باشد که ما به این حقیقت توجه داشته باشیم.

 لذا بر قرب حق «فَشَهِدَ النَّجْوَى» را مترتب می‌کند، خدا گواه است نسبت به نجواها، یعنی باکسی که بنده نجوی می‌کنم، شخص ثالثی گوش نمی‌دهد اما توجه داشته باشید آن حقیقتی که با من و با او هست، او زودتر از طرف مقابل گوش می‌دهد، حالا این نجوی متعارف است یک نجوایی هم به‌صورت غیرمتعارف برای انسان مطرح است و آن اینکه انسان خودش هست و خودش و نجوای واقعی اینجاست که انسان آن حالت‌های خودش را و امور خودش را، خودش بررسی کند و تفکراتی که برای او نسبت به‌توالی پیش می‌آید را تصحیح کند، این توجه، خیلی کارساز می‌شود که حرکت انسان از اساس حرکت دقیق باشد، به‌این‌ترتیب هم امور بیرونی‌اش تصحیح می‌شود و هم امور درونی‌اش و ملاک علم الهی به اعمال درونی انسان ‌هم همین قرب وجودی حق‌تعالی است و ریشه «يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ ما تُخْفِي الصُّدُور»  این قرب است، نباید از این واقعیت غفلت کنیم، بنابراین حضرات ائمه (ع) در دعاها و در بیانات گوناگونشان خیلی دقیق سخن می‌گویند و به‌صورت تک‌بعدی صحبت نمی‌کنند، هم واقعیات را بیان می‌کنند و هم راهکارهای عملی و روحی را بیان می‌کنند.

 حضرت در نهایت این فراز می‌فرمایند: «تَبَارَكَ وَ تَعَالَى» خدای متعال بزرگ است و متعالی است، به‌گونه‌ای تبارک و تعالی از اوصاف تنزیهی است که ما وقتی این امور را شنیدیم و درک کردیم که «خالق الخلق» و «باسط الرزق» است و ...باید دقت داشته باشیم که خدای متعال حقیقت وجودش از این درک‌هایی که ما با این تحلیل‌های رقیق و ظریف می‌کنیم بالاتر است و باید تحلیل کنیم و این مفاهیم را درک کنیم، لکن بدانیم او برتر از این مفاهیمی است که ما ناچاریم او را با آن‌ها درک کنیم، لذا پیرو برخی از روایات که بحث بسیار لطیفی دارند، دو لفظ تبارک و تعالی، از اسماء الهیه هستند، که از آن اسم بی رسم و تعین حق‌تعالی ظهور پیداکرده‌اند که این بحث بسیار لطیفی است، امام صادق (ع) می‌فرماید: خدای متعال اسمی را ایجاد کرد که این اسم خصوصیاتی دارد و به سه اسم مخفی‌شده است که آن سه اسم ظاهرشده است، آن سه اسم ظاهر نسبت به آن سه اسم مخفی، الله، تبارک و تعالی است.  طبق این بیان الله اسم می‌شود، به اصطلاحات باید خوب دقت کنیم، اصطلاحات قرآنی چون با عموم مردم است، همان اصطلاحاتی که عمومی مردم و موحدین برای معرفی حق‌تعالی به کار می‌بندند که همان الله است را بیان می‌کند، لکن کاربردهای عمیق‌تری نسبت به این الفاظ و مفاهیم وجود دارد که در روایات ما به این معانی عمیق‌تر اشاره‌شده است، لذا در دعاها گاهی می‌خوانیم ِ «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم» ‏ خود «بسم الله الرحمن الرحیم» در این دعا اسم معرفی‌شده است، این‌ها مطالبی است که باید به آن‌ها به‌خوبی دقت کرد، «تبارک» یکی از آن اسماء است که از آن اسم اعظم الهی منشق شده است که آن اسم مخفی را در دعاها به اسم اعظم تعبیر می‌کنند که برای عظمتش گاهی به سه اعظم و اجل و اکرم توصیف می‌شود «فَنَسْأَلُكَ بِهِ وَ بِاسْمِكَ الْأَعْظَمِ الْأَعْظَمِ الْأَعْظَمِ، الْأَجَلِّ الْأَكْرَم‏ الَّذِي خَلَقْتَهُ فَاسْتَقَرَّ فِي ظِلِّكَ فَلَا يَخْرُجُ مِنْكَ إِلَى غَيْرِكَ»  در دعای شب و روز بیست و هفتم رجب به این اسم خوانده می‌شود.

«تبارک» نمودار دارندگی خداوند نسبت به همه کمالات  
به‌هرحال این «تبارک» از اسماء جمالیه هست و «تعالی» از اسماء جلالیه است، «تبارک» نمودار دارندگی خداوند نسبت به همه کمالات است لذا در سوره ملک و سوره فرقان وقتی‌که آیات تکوینی خدای متعال را در سوره ملک و مسئله تشریع را در سوره فرقان مطرح می‌کند مصدر به لفظ «تبارک» است، «تَبارَكَ الَّذي بِيَدِهِ الْمُلْكُ»، «تَبارَكَ الَّذي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى‏ عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمينَ نَذيرا» باید این مسائل را در بحث‌های معارفی قرآن خوب دقت کنیم، چراکه الفاظ قرآن بدون حساب به کار گرفته نمی‌شود و حتی یک حرف «واو» آن حساب دارد و حتی حروف زائده آن حساب‌های ظاهری دارد و لغو نیست «إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ (13) و ما هو بالهزل وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ (14)»  لذا در بیانات اهل‌بیت عصمت و طهارت (ع) برای تجلیل حق‌تعالی مشاهده می‌کنیم که حق‌تعالی را یا با «سبحانه» بیان می‌کنند و یا با «تبارک و تعالی»، این بیانگر این است که ما خدای متعال را نباید همین‌طور به زبان جاری کنیم و باید تأدبی برای خدای متعال قائل باشیم، اینکه خود خدای متعال از خودش تعبیری دارد سخن دیگری است اما وقتی مخلوق می‌خواهد تعبیری داشته باشد باید با اوصاف تنزیهیه یا کمالیه همراه باشد، همچنین باید نسبت به مظاهر اوصاف کمال و جمال الهی هم‌چنین تأدبی را به خرج بدهیم و وقتی از انبیاء و اولیاء (ع) تعبیر می‌کنیم، باید حتماً علیه‌السلام را به زبان جاری کنیم، یا فرموده‌اند در نوشتار حتماً علیه‌السلام را بنویسیم چراکه ایشان شخصیت‌های عادی نیستند و تجلیل از ایشان به این معناست که ما روح خودمان را بزرگ داشته‌ایم و اگر تجلیل نکنیم خودمان را کوچک کرده‌ایم و ارتباطمان را با این ذوات مقدسه قطع کرده‌ایم و لذا گاهی برخی ازمنه و امکنه جلالتی دارند که فرموده‌اند: به‌طور عادی از آن‌ها تعبیر نکنید و فرموده‌اند نگویید: رمضان آمد، ببینید این ماه چقدر شریف است، فرموده‌اند بگویید شهر الله ، شهر رمضان آمد، قرآن هم شهر رمضان بیان می‌کند و همین‌طور تعبیراتی که از انبیاء و اولیاء دارد باعظمتی مطرح می‌کند، به‌هرحال ما هر مقدار با هر عملی بتوانیم این رابطه وجودی‌مان را باخدای متعال و اولیائش برقرار کنیم و لذا فرموده‌اند: «وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوب‏»  کسی که شعائر الهی را تعظیم کند از تقوای دل اوست، کاری که نمودار خدای متعال است، اما من آن را حفظ می‌کنم، حفظ این کار موجب می‌شود که دل انسان تقوی پیدا کند و حافظ خدا بشود، من حافظ این عمل جزئی می‌شوم اما در حقیقت خدا را حفظ کرده‌ام و دل به تقوی می‌رسد، این خیلی مهم است، و حقیقت تقوی هم این است که دل به تقوی برسد، همان‌طور که نبی اکرم به اباذر فرمود «يَا أَبَا ذَرٍّ، التَّقْوَى التَّقْوَى هَاهُنَا، وَ أَشَارَ إِلَى صَدْرِه‏» ، تکرار فرمودند و اشاره به سینه مبارکشان فرمودند، لذا زیارات و توسلات همه از شعائر است، باید با حدود شرعی خودش حفظ بشود.

نکته‌ای درباره توسل
 بحث توسل به میان آمد، ما همواره نیازمند توسل به اهل‌بیت عصمت و طهارت (ع)  هستیم، همان‌طور که همواره به توکل نیاز داریم، که فرموده‌اند با اقدام در امور به خدای متعال توکل کنید، با اقدام در امور هم باید به اهل‌بیت عصمت و طهارت (ع) توسل پیدا کنیم نه اینکه اقدام در امور را اصل بدانیم و اصلاً توسل نکنیم و نه اینکه توسل بکنیم و اقدام در امور انجام ندهیم هر دو غلط است و این مسئله سوم صحیح است و عرض کردیم ائمه اهل‌بیت (ع) ما را در هر امری بینابین هدایت کرده‌اند.

پاورقی:
 1 رواه الكلينيّ قدّس سرّه في باب إبطال الرؤية من جامعه الكافي عن محمّد بن يحيى، عن أحمد بن محمّد، عن أبي هاشم الجعفري، عن أبي الحسن الرّضا عليه السّلام قال سألته عن اللَّه هل يوصف؟ فقال: أما تقرأ القرآن؟ قلت: بلى، قال: أما تقرأ قوله تعالى «لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ؟» قلت: بلى، قال: فتعرفون‏ الأبصار؟ قلت: بلى، قال: ماهي؟ قلت: أبصار العيون، فقال: إنّ أوهام القلوب أكبر من أبصار العيون، فهو لا تدركه الأوهام و هو يدرك الأوهام. «كافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 99»
  عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَعْبَدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: حَضَرْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع فَدَخَلَ عَلَيْهِ رَجُلٌ مِنَ الْخَوَارِجِ فَقَالَ لَهُ يَا أَبَا جَعْفَرٍ أَيَّ شَيْ‏ءٍ تَعْبُدُ قَالَ اللَّهَ تَعَالَى قَالَ رَأَيْتَهُ قَالَ بَلْ لَمْ تَرَهُ الْعُيُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْأَبْصَارِ وَ لَكِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ‏ الْإِيمَان‏. «كافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 97»
  فصلت 54
  واقعه 85
  بقره آیات 83-85
  قاف آیه 16
  غافر 19
  عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِي حَمَّادٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:- إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ اسْماً بِالْحُرُوفِ غَيْرَ مُتَصَوِّتٍ وَ بِاللَّفْظِ غَيْرَ مُنْطَقٍ وَ بِالشَّخْصِ غَيْرَ مُجَسَّدٍ وَ بِالتَّشْبِيهِ غَيْرَ مَوْصُوفٍ وَ بِاللَّوْنِ غَيْرَ مَصْبُوغٍ مَنْفِيٌّ عَنْهُ الْأَقْطَارُ مُبَعَّدٌ عَنْهُ الْحُدُودُ مَحْجُوبٌ عَنْهُ حِسُّ كُلِّ مُتَوَهِّمٍ مُسْتَتِرٌ غَيْرُ مَسْتُورٍ فَجَعَلَهُ كَلِمَةً تَامَّةً عَلَى أَرْبَعَةِ أَجْزَاءٍ مَعاً لَيْسَ مِنْهَا وَاحِدٌ قَبْلَ الْآخَرِ فَأَظْهَرَ مِنْهَا ثَلَاثَةَ أَسْمَاءٍ لِفَاقَةِ الْخَلْقِ إِلَيْهَا وَ حَجَبَ مِنْهَا وَاحِداً وَ هُوَ الِاسْمُ الْمَكْنُونُ الْمَخْزُونُ فَهَذِهِ الْأَسْمَاءُ الَّتِي ظَهَرَتْ فَالظَّاهِرُ هُوَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى‏«كافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 112»
  بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏87، ص: 44
  المزار الكبير (لابن المشهدي)، ص: 199
  طارق آیات 13-14
  مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الْخَثْعَمِيِّ عَنْ غِيَاثِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ لَا تَقُولُوا رَمَضَانَ وَ لَكِنْ قُولُوا شَهْرُ رَمَضانَ فَإِنَّكُمْ لَا تَدْرُونَ مَا رَمَضَانُ. «الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏4، ص: 69»
  حج 32
 الأمالي (للطوسي)، النص، ص: 536
ارسال نظرات
پر بیننده ها