سردار بهشتی در دوران دفاع مقدس به عنوان بسیجی و مسئول مخابرات از خاطرات جبهه و همرزمان خود با شور و حال خاصی می گوید: صدای همراه با پارازیت بچه های بی سیم چی در ذهنم همیشه صفای رزمندگان را به یادم می آورد.
کد خبر: ۸۶۸۴۲۳۸
|
۰۸ خرداد ۱۳۹۵ - ۰۹:۱۹

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی بسیج مساجد و محلات: سرتیپ دوم حسین بهشتی مسئول سازمان بسیج مساجد ومحلات در گفتگو با برنامه سایه روشن رادیو تهران از خاطراتش در دوران دفاع مقدس می گوید: بچه تهرانم و قبولی خرداد 59 از هنرستان؛ در آن زمان قائله کردستان بود و من در پی اعزام به آنجا که سرانجام به پادگان امام حسین (ع) که الان اتوبان شهید بابایی هست معرفی شدم و شروع کردم به یادگیری آموزش های نظامی حدود یک ماه آموزش عمومی و یک هفته آموزش تخصصی  RPG  و چون ما هنرستانی بودیم و یک سابقه فنی داشتیم به عنوان مربی مخابراتی نگه داشتند کار من از اینجا شروع شد و من مخابراتی شدم.

هر فرماندهی به یک مخابراتی یا بی سیم چی در کنارخودش نیاز داشت

فروردین سال 60 بود که به همراه گروهی  به گیلانغرب شهری در استان کرمانشاه اعزام شدیم. آنجا یک مدرسه رو گرفتیم و تجهیز کردیم و در کل شهر اطلاع رسانی کردیم که همه بیایند مدرسه تا استعداد یابی کنیم و آموزش بدیم به مرور کسانی که استعداد بی سیم چی شدن را داشتند پیدا کردیم. د آن زمان هیچ امکاناتی نبود و ما مجبور بودیم همه چی رو خودمون تجربه کنیم و برایش راه حل پیدا کنیم مشکلات اعم از واژه گزینی  و رمز گذاری و تعمیر و تجهیز و ... بود.

بی سیم های  PRC77  روش  کار خاصی داشت

بی سیم PRC77  فرکانس پایین محدوده خاصی داشت. خاطرم هست که 35 تا 75 مگا بود که باید دید به دید باشد یعنی در دشت و کوهستان در اصله های 35 تل 75 کیلومتری باید همدیگر و رو به صورت انتن به انتن میدیدند. این بی سیم ها باتری داشت که از زیر نصب میشد و هر باتری حداکثر 24 تا 48 ساعت دوام داشت و وزن کلی بی سیم 12 کیلو بود . گاهی یک گردان فقط بخاطر یک عدم آشنایی  با مسائل فنی و تعمییرات و نگه داری ارتباطش قطع میشد؛ ما به مرور تجربه کردیم که چگونه از اینها استفاده کنیم که هم از خرابی آن جلوگیری شود و هم باتری مداومت بیشتری داشته باشد.

بی سیم ها در باند فرکانسی FM قابل شنود بود و ما رمز کننده نداشتیم

بی سیم ها در باند فرکانسی FM قابل شنود بود و ما رمز کننده نداشتیم و ناگزیر به روشهای دستی متوسل شدیم اما در این بحث سلیقه ای عمل میشد  هر لشکری قرارداد های مختص خودش رو داشت و بعضا با گویش محلی صحبت می کردند . اما بطور کلی بعضی از رمزهای مثل (خرچنگ مترادف  تانک و نقل ونبات مترادف گوله ها اعم از کاتیوشا ، خمپاره و ...  و 64 مترادف  غذا ) یکی بود. و بعضا در چند برگ A5  کلمات عدد گذاری یا کد گذاری می شد و بین بی سیم چی های گردان توزیع می کردند. در این بین رزمنده هایی که باهم کار کرده بودند حرف های  یکدیگر رو خوب میفهمیدند.

بی سیم چی های چند شب قبل عملیات کدها رو حفظ میکردند

قبل از عملیات یکی از کارهای مخابراتی لشکر این بود که کد ها رو به صوت محرمانه به مسئول مخابرات هر گردان  تحویل  دهد؛ هرگردان هم 5-6 تا بی سم چی داشت  که این مسئول با بی سیم چی ها کار عملیاتی می کرد . گاهی شب تا صبح و صبح تا شب تمرین میکردند و کد ها رو حفظ میکردند  تا اگر زمانی اسیر شدند کدی دست دشمن نیوفتد و انصافا هم بچه های بی سیم چی همه رازدار بودند.

یکی از کارهای بی سیم چی ها در حین جنگ جمع آوری غنیمت های مخابراتی بود

یکی از کارهای بی سیم چی ها در حین جنگ جمع آوری غنیمت های مخابراتی بود  ما  در جنگ با حزب بعث  بلوک شرق و غرب فستیوالی از غنیمت های مخابراتی داشتیم. از سال 62 که مسئولیت مخابرات لشکر حضرت رسول تهران رو داشتم و تا پایان جنگ مرصاد شاهد انبوهی از غنیمت های مخابراتی بودم.

در جنگ ما تحریم بودیم و حتی باتری برای بی سیم ها هم نداشتیم

آن زمان از فرانسه به صورت تیراژ سلولهای باتری معمولی به اینجا می آمد و بسته بندی میشد باتری یک کالای تجاری محسوب می شد ولی بخاطر اینکه مبادا این بسته بندی ها بره توی جنگ و جبهه به ما ندادند. یادم هست در ولفجر 8 عملیات فاو برای بی سیم ها باتری نداشتیم اما به یاری خدا و با ترفند هایی که بکار گرفتیم به پیروزی رسیدیم فتح زیبایی بود و در همون ساعات اول سرپل ها و ساحل دشمن رو گرفتیم.

یک خاطره

فروردین سال 60 بود در کرمانشاه لشکری بود که فرمانده ای با نام شاه مرادی داشت که بنده باهاشون در ارتباط بودم یک روز پشت بی سیم با من تماس گرفت و با کدی که داشت گفت:  ( حسین حسین شاه مرادی) گفتم: (بگوشم حسین، شاه مرادی جان بفرمایید) چون تا آن زمان پشت بی سیم نبود به همین دلیل با کد ها زیاد آشنایی نداشت و با لهجه ی شیرین کردی گفت: (حسین جان 40 کبوتر قمی آمده اینها چایی ندارند، پتو ندارند، غذا ندارند آخر اینها آدمند) من هم با خنده ای گفتم : ( باشه برادر ولی خیلی خوب کده او رمز ها رو رعایت کردی)

 

حرف آخر

سلام و درود میفرستم به همه اون بی سیم چی هایی که تا لحظه آخر ایستادند مثل بی سیم چی گردان میثم کربلای 5 که می گفت: عراقی ها آمدن توی  کانال و دارند پیش روی میکنند ولی هرگز صدایش نلرزید.

تمام این صدا ها در ذهن من ثبت شده و هر وقت میخواهم صفا کنم ذهنم رو به صدای همران با پارازیت بچه های بی سیم چی معطوف میکنم این حس فوق العاده ای است.


ارسال نظرات