خبرهای داغ:
میلاد حضرت علی اکبر در شعر شعرای قم
شاعران آئینی قم، در اشعار خود به مدح حضرت علی اکبر پرداخته‌اند که در سالروز ولادت ایشان، این اشعار را بار دیگر مرور می‌کنیم.
کد خبر: ۸۶۷۹۳۰۵
|
۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۹:۲۳
به گزارش خبرگزاری بسیج از قم، امروز، روز جوان و این نامگذاری به برکت طلوع دردانه‌ای از گلشن حسینی، حضرت «أشبه الناس برسول الله» یعنی حضرت علی اکبر سلام الله علیه است.

این مناسبت هم مانند سایر مناسبت‌های مذهبی، مورد توجه شعرا و ادبای مسلمان بوده و هست تا بخشی از کلمات منظوم خود را به تصویرسازی میلاد آن امامزاده همام اختصاص دهند.

در این میان، شاعران قم نیز در این باره و با این موضوع، اشعار فراوانی دارند که به همین مناسبت، گزیده‌ای از آن در ادامه می‌آید.

و اما یکی از شاعران آئینی قمی، حاج غلامرضا سازگار است که قطعات مختلفی درباره میلاد و مدح حضرت علی اکبر سروده است و در آن با اشاره به مشابهت‌های فراوان حضرت علی اکبر با حضرت رسول اعظم، میلاد آن حضرت را به منزله تکرار میلاد نبوی دانسته است:

ای اهل سماوات بریزید ستاره 
میلاد محمد شده تکرار دوباره

امشب همه والشمس بخوانید
از پاره دل گل بفشانید


این آینه ختم رسل هست حسین است
انگار محمد به سر دست حسین است
این لاله و ریحان حسین است
والله قسم جان حسین است


این در دل شب، شمع شب تار حسین است
در دامن گهواره گرفتار حسین است
هم ختم رسل را جگر است این
هم خون خدا را پسر است این


میکال بخوانید بر او لاله ببارد
جبریل بگویید بر او وحی بیارد
لیلا ثمرت باد مبارک
قرص قمرت باد مبارک


سر تا به ‌قدم حسن خدایی علی‌اکبر
انگار که پیغمبر مایی علی‌اکبر
تو چشم و چراغ همه هستی
قرآن حسین بر سر دستی ... .

سازگار همچنین در شعر دیگری، حضرت علی اکبر را «یم نبوت»، «در امامت»، «جلال طاها» و «کمال یاسین» بر می‌شمرد و حضرتش را «حسن خصائل» و «حسین آئی» می‌خواند.

 

و اما شعر دیگر این شاعر در این مناسبت فرخنده چنین است:

مدینه و گل لبخند سیدالشهداست 
شب است و خانه ثارالله و چراغ هداست 
خدا عجب پسری داده بر امام حسین 
که پای تا به سر آیینه رسول خداست 
علی است نام و علی جلوه و علی آئین 
علی جلال و علی صورت و علی سیماست 
تمام چشم شده باغبان گلشن وحی 
نگاهش از همه جانب به لاله لیلاست 
تمامِ نور بود ذره، روی او خورشید 
تمامِ حسن بود قطره، حسن او دریاست 
خدا به یوسف زهرا دوباره یوسف داد 
چه یوسفی که سراپای یوسف زهراست 
هر آنکه دید جمال ورا به حیرت گفت 
محمد است ؟علی؟ یا که سیدالشهداست؟ 
محمد است؟ علی؟ یا حسین؟ یا حسن است؟ 
به پنج تن قسم این حُسن کل پنج تن است 
ز بحر نور درخشید گوهری دیگر 
و یا به دست خدیجه است کوثری دیگر 
مدینه مکه شده، مکه بیت عبدالله 
کنار آمنه بینم پیمبری دیگر 
و یا که مکه شده خانه امام حسین 
و یا ز کعبه درخشیده حیدری دیگر 
دوباره فاطمه آورده یک امام حسن 
و یا عیان ز حسین است منظری دیگر
مگر دوباره حسینی دگر ظهور کند 
که باز جلوه کند روی اکبری دیگر 
به جز درِ حرمش را که باب قرب خداست 
خداشناس نِیم گر زنم دری دیگر 
همین بس است مرا لطف و رحمت و کرمش 
که جان کبوتر بام و دلم بود حرمش 
قدش چو نخله ی طوبا و هر دلی چمنش 
رخش چراغ وجود و وجود، انجمنش 
عجب مدار اگر آید از ریاض بهشت 
زند رسول خدا بوسه بر لب و دهنش 
ز مکتب «او لسنا علی الحق‌» ش پیداست 
که جان تازه دهد بر حسین، با سخنش 
هزار قافله دل از پیمبران خدا 
زنند چنگ محبت به زلف پر شکنش 
تن مطهرش از جان پاک نیکوتر 
سلام خلق و سلام خدا به جان و تنش 
عجب ندارم اگر بشنوند بوی بهشت 
هزار یوسف مصری ز بوی پیرهنش 
 

سازگار اما در ادامه همین شعر می‌آورد:
جهان فداش که تا پای جان حسینی بود 
هنوز نامده در این جهان حسینی بود 
الا تمام محمد به خلق و خوی و مرام 
به خلق و خوی و مرام محمدیت سلام! 
شب ولادت تو آسمان به حیرت گفت: 
که صبح یازدهم کس ندیده ماه تمام 
هماره نور دهد مشعل هدایت تو 
تمام طاعت «میثم» بود ولایت تو.

شعر دیگر در این مناسبت فرخنده از آن سید محمدجواد شرافت است که در بخشی از آن و با تعبیری شاعرانه، دیدن گل و روی زیبای حضرت علی اکبر را شایسته صلواتی محمدی می‌داند؛ چراکه آن حضرت، آیینه تمام نمای حضرت رسول برای اهل بیت(ع) پیامبر بوده است:

ای که بر روشنای چهره خود

نور پیغمبر سحر داری

نوری از آفتاب روشن‌تر

رویی از ماه خوب‌تر داری

تو کدامین گلی که دیدن تو

صلواتی محمدی دارد

چقدر بر بهشت چهره خود

رنگ و بوی پیامبر داری.

 

سید حمیدرضا برقعی نیز این میلاد خجسته را با این زبان شیوا به تصویر کشیده است:

می‌ایستم امروز خدا را به تماشا
ای محو شکوه تو خداوند سراپا
ای جان جوانمرد به دامان تو دستم
من نیز جوانم، ولی افتاده‌ام از پا
آتش بزن آتش به دلم، کار دلم را
ای عشق مینداز از امروز به فردا
آتش بزن آتش به دلم ای پسر عشق
یعنی که مکن با دل من هیچ مدارا
با آمدنت قاعده عشق به هم خورد
لیلای تو مجنون شد و مجنون تو لیلا
تا چشم گشودی به جهان ساقی ما گفت

«المنت لله که در میکده شد وا»
ابروی تو پیوسته به هم خوف و رجا را
چشمان تو کانون تولا و تبرا
ای منطق رفتار تو چون خلق محمد
معراج برای تو مهیاست، بفرما!
این پرده‌ای از شور عراقی و حجازی است
پیراهن تو چنگ است و جهان، دست زلیخا
لب تشنه لب‌های تو، لب‌های شراب است
لب وا کن و انگور بخواه از لب بابا
دل مانده که لب‌های تو انگور بهشتی است
یا شیرخدا روی لبت کاشته خرما
عالم همه مبهوت تماشای حسین است
هر چند حسین است تو را محو تماشا
:چون چشم تو دل می‌برد از گوشه نشینان»
شد گوشه شش گوشه برای تو مهیا
از گوشه شش گوشه دلم با تو سفر کرد
ناگاه درآورد سر از گنبد خضرا
مجنون علی شد همه شهر، ولی من
مجنون علی اکبر لیلام به مولا.

در عین حال و با توجه به نامگذاری این عید بزرگ به نام روز جوان، شایسته است تا در خاتمه این مجال، شعری از بانوی شاعره آرمیده در قم، یعنی پروین اعتصامی زمزمه شود؛ شعری که در آن به گفت‌وگوی یک جوان با یک پیر و بیان اهمیت نگهبانی از دوران جوانی اشاره می‌شود:

جوانی چنین گفت روزی به پیری

که چون است با پیری‌ت زندگانی

بگفت، اندرین نامه حرفی است مبهم

که معنی ش جز وقت پیری ندانی

تو، بِه کز توانایی خویش گویی

چه می پرسی از دوره ناتوانی

جوانی نکو دار، کاین مرغ زیبا

نماند در این خانه استخوانی

متاعی که من رایگان دادم از کف

تو گر می‌توانی، مده رایگانی

هر آن سرگرانی که من کردم اول

جهان کرد از آن بیشتر، سرگرانی

چو سرمایه‌ام سوخت، از کار ماندم

که بازی ست، بی‌مایه، بازارگانی

از آن برد گنج مرا، دزد گیتی

 که در خواب بودم گه پاسبانی.

حسن شیخ حائری
ارسال نظرات
پر بیننده ها